صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

زن جوانی که هنوز ۳۰ سالش نشده بود، با مراجعه به پلیس گفت که از خانه شوهرش فرار کرده است، در حالی که این مرد همسر چهارمش بود.
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۶ - ۲۱ مهر ۱۴۰۳

 زن ۲۷ ساله که مدعی بود از خانه فرار کرده است، به کارشناس اجتماعی پلیس آگاهی مشهد گفت: بزرگ‌ترین اشتباه من در ۱۵ سالگی و هنگامی رخ داد که در مسیر مدرسه عاشق پسری شدم که هر روز مرا تعقیب می‌کرد.

به گزارش خراسان، چون برخی از همکلاسی‌ها و دوستانم درگیر عشق‌های خیابانی بودند و هر روز ماجرا‌هایی را تعریف می‌کردند، من هم از سر کنجکاوی خواستم این نوع عشق‌های پوشالی را تجربه کنم و اینگونه با سرنوشت خودم بازی کردم.

بسیاری از دوستانم فقط بازیچه هوسرانی بودند و من از اینکه توانستم با فیروز ازدواج کنم، بسیار خوشحال بودم. در همان سال من ترک تحصیل کردم و به زندگی مشترک روی آوردم، اما با آنکه صاحب فرزندی شده بودم، تازه فهمیدم که فیروز با دختران دیگری هم ارتباط داشته و اکنون به من خیانت می‌کند. این بود که از او طلاق گرفتم و به منزل پدرم رفتم، ولی این شروع حرف‌های ناشایست و تهمت‌های اطرافیان و اهالی محل بود.

هر بار که از خانه بیرون می‌رفتم، همه چشم‌ها به من دوخته می‌شد. سوءظن رهایشان نمی‌کرد، گویی هر زن مطلقه‌ای که از خانه بیرون می‌رود در جستجوی مردی برای ازدواج است. به همین دلیل مجبور شدم به اولین خواستگارم پاسخ مثبت بدهم، اما او هم مردی معتاد بود که فقط به فکر تامین هزینه‌های اعتیادش بود.

خلاصه چندین بار اشتباه کردم و باز طلاق گرفتم تا اینکه بعد از سومین طلاق، وقتی دوباره به خانه پدرم بازگشتم، متوجه نگاه‌های هوس‌آلود یکی از نزدیکان خواهرم شدم. وقتی موضوع را برای خانواده‌ام بازگو کردم، آنها به شدت مرا سرزنش کردند و گفتند حرف مفت نزنم و با زندگی خواهرم بازی نکنم. باورم نمی‌شد حتی یک نفر هم به حرف‌های من گوش ندهد.

در این شرایط به ناچار باز هم به عقد موقت مرد دیگری درآمدم تا به هر طریق ممکن از خانه پدرم بیرون بروم، اما هوشنگ هم بیماری سوءظن داشت. او همسر اول خودش را به خاطر خیانت طلاق داده بود و نمی‌توانست به هیچ زنی اعتماد کند به همین دلیل مدام مرا در خانه حبس می‌کرد و رفتار‌های عجیبی داشت.

تازه فهمیدم که چرا آن زن به این مرد خیانت می‌کرد، ولی کاری از دستم ساخته نبود. باز هم مجبور شدم به سراغ خانواده‌ام بروم، اما آنها مرا تهدید کردند که دیگر نمی‌توانند این آبروریزی را تحمل کنند. همه طلاق‌های مرا به رخم می‌کشیدند و من باید به خاطر جلوگیری از آبروریزی این سختی‌ها و مشکلات را تحمل می‌کردم. دیگر چاره‌ای جز فرار برایم باقی نماند چراکه همه مرا مقصر این حوادث می‌دانستند.

با توجه به اعلام شکایت همسر این زن جوان، بررسی‌های روان شناختی و اقدامات قانونی در این باره آغاز شد.

ارسال نظرات