صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۸۴۵۲۹
اما یک روز دیدم یکی از کارگران در گوشه‌ای از حیاط کارخانه مشغول خوردن نان و پنیر و انگور است. از او پرسیدم چرا در رستوران کارخانه غذا نمی‌خورد جواب داد غذای کارخانه دوازده ریال است، اما نان و پنیر و انگور برای من شش ریال تمام می‌شود و شش ریال صرفه‌جویی به او داده شود. به همین منظور برای می‌کنم و با آن چیزی برای خانواده می‌خرم پس از مشورت با محمود، ناهار کارگران را مجانی کردیم.
تاریخ انتشار: ۲۰:۳۶ - ۱۸ مهر ۱۴۰۳

کتاب «پیکان سرنوشت ما» با گردآوری و نگارش مهدی خیامی توسط نشر نی در سال ۹۷ منتشر شده است. این کتاب، خاطرات احمد خیامی، موسس ایران ناسیونال (ایران خودرو)، فروشگاه‌های کوروش و بانک صنعت و معدن است.

به گزارش انتخاب، وی در بخشی از این کتاب نوشت: زندگی بهتر برای کارگران همیشه بر این عقیده بوده‌ام که باید تا حدی که برایم امکان دارد از فشار و سختی زندگی دیگران کم کنم خوب می‌دانستم که نخستین آرزوی هر کارگر یا کارمند ایرانی داشتن یک سرپناه برای خود و خانواده و ر‌هایی از خانه به دوشی است. به این سبب، به محض آن که کارم در فروشگاه‌های قطعات یدکی خیابان اکباتان و کارگاه ساخت اتاق اتوبوس جاده کرج رونق پیدا کرد، به فکر ساختن خانه برای کارگران و کارمندانم افتادم. به این ترتیب، زمینی در اراضی نیروی هوایی در شرق تهران خریدم و از دوست مهندسم دعوت به همکاری کردم در آن زمان یعنی در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل در ایران سابقه نداشت کارفرمایی در بخش خصوصی برای کارکنانش خانه بسازد.

این مجتمع مسکونی به شانزده دستگاه معروف شد و در میان مردم و کارگران و حتی کارفرمایان ما را بسیار و مشهور کرد و محبوبیت و اعتبار ما را میان هم صنفان چنان بالا برد که هیچ اداره روابط عمومی نمی‌توانست به آن خوبی کار کند؛ بعد‌ها تسهیلات بیشتری برای کارکنان ایران ناسیونال فراهم کردیم. ابتدا زمین‌هایی خریدیم و در اختیارشان قرار دادیم که می‌توانستند در آنها برای خودشان خانه بسازند. سپس آپارتمان‌هایی برای آنها ساختیم و تقریباً بدون دریافت اجاره در اختیارشان قرار دادیم همچنین وسایل رفت و آمد مجانی از محل سکونت تا کارخانه برای کارگران فراهم شد.

از اوایل کار با سرمایه کافی یک شرکت تعاونی نیز در محل تعمیرگاه مرکزی که در داخل تهران واقع شده بود برای کارکنان تأسیس کرده بودیم. در این شرکت، کلیه مواد خوراکی و وسایل زندگی مورد نیاز کارکنان را به شکل عمده از فروشنده دست اول می‌خریدیم و بدون هیچ سودی و با احتساب هزینه‌های ثابت تعاونی به اقساط به آنها می‌فروختیم اعضای خانواده کارکنان در طول روز و خود کارکنان بعد از ساعت کار که خرید می‌کردند اجناس تعاونی بین بیست تا سی درصد ارزان‌تر از بازار بودند. کارکنان برای خرید خانه مبلغی را که پس انداز کرده بودند می‌پرداختند و بقیه ارزش خانه را ما نقداً به آنها می‌پرداختیم و به شکل اقساط و بدون بهره از حقوق زمین و ماهیانه‌شان کم می‌کردیم به این ترتیب بیشتر از بیست درصد کارگران ایران ناسیونال قبل از ساختن آپارتمان برای، کارگران صاحب خانه شده بودند و با بالارفتن ارزش و خانه دارای سرمایه ارزنده‌ای می‌شدند ضمناً هر یک از کارکنان شرکت که می‌خواست ازدواج کند به او یخچال، فرش تختخواب پتو و لوازم آشپزخانه هدیه می‌دادیم.

در مراسم جشن ازدواج آنها هم حتماً من یا برادرم شرکت می‌کردیم و معمولاً هدیه‌ای اضافه بر آن به عروس و داماد تقدیم می‌کردیم یک بار هم برای ازدواج پنجاه نفر از کارگران و کارکنان کارخانه جشن بسیار بزرگی در هتل هیلتون گرفتیم و تمام خویشاوندان عروس‌ها و داماد‌ها و نیز عده‌ای از شخصیت‌های کشور را دعوت کردیم. بهترین خوانندگان و نوازندگان شهر هم در جشن و شادی عروس و داماد‌های ایران ناسیونال شرکت کردند. در پایان هر سال بیش از یک ماه حقوق به عنوان عیدی به تمام کارگران پرداخت می‌شد. پس از سهیم کردن کارگران در سود سهام، ایران ناسیونال بزرگترین رقم سهم کارگران را نسبت به سایر کارخانجات می‌پرداخت و مبلغ این سهم هیچ وقت کمتر از حقوق سه ماه افراد نبود.

درمانگاهی نیز در کنار کارخانه برای کارگران ساخته بودیم که سپاهیان بهداشت اداره‌اش می‌کردند. به این ترتیب، کارگران و خانواده‌شان به رایگان درمان می‌شدند کارگرانی که در ضمن کار صدمات کلی می‌دیدند معالجات کلی و عمل جراحی آنها به دست بهترین متخصصان انجام می‌شد و اگر در زمان کار یا تصادفاً معلول می‌شدند کاری مطابق با امکانات بدنی به آنها واگذار می‌کردیم. در مورد تغذیه کارگران به خصوص، ناهار، در محل کار عقاید خاصی من و محمود در داشتیم کارشناسان خارجی عقیده داشتند که غذای کارگران باید مختصر، یعنی به صورت ساندویچ باشد تا کارگران زود بخورند و مشغول کار شوند. ما با این نظریه مخالف بودیم. من معتقد بودم کارگر ایرانی در خانه غذای کامل و پرکالری نمی‌خورد و در کارخانه باید یک وعده غذای گرم و پرانرژی به پخت غذا‌های سنتی ایرانی در محل کارخانه آشپزخانه ساخته شد.

اما یک روز دیدم یکی از کارگران در گوشه‌ای از حیاط کارخانه مشغول خوردن نان و پنیر و انگور است. از او پرسیدم چرا در رستوران کارخانه غذا نمی‌خورد جواب داد غذای کارخانه دوازده ریال است، اما نان و پنیر و انگور برای من شش ریال تمام می‌شود و شش ریال صرفه‌جویی به او داده شود. به همین منظور برای می‌کنم و با آن چیزی برای خانواده می‌خرم پس از مشورت با محمود، ناهار کارگران را مجانی کردیم.

ارسال نظرات