صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۸۰۹۶۶
مدیرگروه مطالعات لبنان مرکز تحقیقات استراتژیک خاورمیانه گفت: به طور کلی ایران استراتژی عدم تقابل مستقیم با اسراییل را دنبال می‌کند و دست به اقدام مستقیم نمی‌زند. در حال حاضر تلاش می‌شود آسیب به حزب الله و حماس را جبران کنند و انسجام را به آنها بازگرداند. تحولات اخیر باعث بازبینی راهبرد‌ها و تاکتیک‌های امنیتی ایران می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۰ - ۰۹ مهر ۱۴۰۳

به دنبال تحولات اخیر در لبنان، بسیاری می‌پرسند چه اتفاقاتی در منطقه در پیش است و خاورمیانه به کدام سمت و سو می‌رود.

به گزارش انتخاب، مشروح گفتگو با محمد خواجوئی، کارشناس مسائل خاورمیانه و مدیرگروه مطالعات لبنان مرکز تحقیقات استراتژیک خاورمیانه را می‌خوانید. 

 پاسخ احتمالی ایران به اسراییل چه خواهد بود؟ 

 طبیعی است که تضعیف حزب الله و حماس از نظر جنگ‌آوری و تأثیرگذاری، بر رفتار ایران در منطقه هم مؤثر خواهد بود. حماس و حزب الله دو بال ایران در منطقه بودند و در شرایط کنونی، با توجه به اتفاقاتی که برای این دو گروه افتاده، حملات به آنها بر نقش آفرینی ایران در منطقه اثر می‌گذارد. اقدامات ایران در منطقه متکی به نقش آفرینی گروه‌های مختلف بوده است. 

به طور کلی ایران استراتژی عدم تقابل مستقیم با اسراییل را دنبال می‌کند و دست به اقدام مستقیم نمی‌زند. 

در حال حاضر تلاش می‌شود آسیب به حزب الله و حماس را جبران کنند و انسجام را به آنها بازگرداند. اولویت ایران این است که این گروه‌ها بیش از این تضعیف نشوند. تحولات اخیر باعث بازبینی راهبرد‌ها و تاکتیک‌های امنیتی ایران می‌شود.

قدرت بازسازی درونی حزب الله تا چه حدی است؟

حزب الله ریشه در بدنه جامعه لبنان دارد. حزب الله یک گروه دست ساز نیست که با ضربه به بدنه تشکیلاتی‌اش از بین برود. حزب الله یک حزب سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و نظامی است و در بخش مهمی از جامعه لبنان، نفوذ دارد. چنین گروهی با حمله نظامی آسیب می‌بیند، اما نابود نمی‌شود. حزب الله در سال‌های گذشته تلاش کرده یک مجموعه پویا باشد. طبیعتا ضرباتی که اخیراً به حزب الله خورده، ضربات بی سابقه‌ای بوده است. توان و ذخایر نظامی حزب الله تا حدی از بین رفته، نیرو‌های میانی آن هم با انفجار پیجر‌ها آسیب دیده‌اند. 

به نظر می‌رسد حزب الله با نگاه سال ۲۰۰۶ وارد جنگ با اسرائیل شد، اما با این تفاوت که مفهوم جنگ متحول شده بود. وقتی حزب الله این را فهمید که بسیاری از نیرو‌های کیفی و تجهیزات‌اش از بین رفته و در یک جنگ پیچیده و ترکیبی است. این اتفاق باعث یک نوع بازبینی در حزب الله می‌شود. ضربات اطلاعاتی که حزب الله خورد نیز نیاز به پالایش را جدی‌تر می‌کند. اگرچه بسیاری از ضربه‌ها مانند ترور سیدحسن، قابل جبران نیست. به این راحتی یک فرد نمی‌تواند جایگزین او شود، اما در درازمدت، حزب الله این پویایی را از خود نشان می‌دهد. 

دخیل شدن ایران در این جنگ تا چه حد بازدانرده و تا چه حد باعث تنش بیشتر می‌شود؟ 

سیاست ایران مبتنی بر عدم ورود جنگ مستقیم با اسراییل است. ایران دنبال تقویت نیرو‌های فلسطینی و لبنانی برای یک جنگ تدریجی است تا اسراییل را محدود کند. در نهایت اگر درگیری هم رخ دهد، ایران مستقیماً وارد صحنه نباشد. این استراتژی با اقدام حماس، در تضاد بود. این کار در تضاد با ایده وحدت میدان بود و عملاً این عملیات به دلیل اینکه محاسبه‌ی درستی نسبت به واکنش اسراییل نداشت، نتوانست باعث ارتقا جایگاه مقاومت شود.

یک باوری در ایران وجود دارد که اگر صبر داشته باشیم، آسیب آن کمتر از درگیری مستقیم است. البته صبر هم کم آسیب نیست، اما راهی وجود ندارد. به نظرم ایران به استراتژی عدم ورود به جنگ مستقیم پایبند است. 

در بحث بازدارندگی، به نظرتان در چه شرایطی به سر می‌بریم؟

تحولات یکسال اخیر، پرسش‌هایی درباره کارایی استراتژی بازدارندگی ایران مطرح می‌کند. این استراتژی دو رکن داشت. اول توسعه قدرت موشکی و پهپادی ایران و دوم شبکه متحدان ایران در منطقه بود. 

به نظرم نوع مناسبات و تشکیلاتی ایران با گروه‌های منطقه باید مورد بازبینی قرار بگیرد. یک چیز روشن است، عملاً همه اقدامات آنها به حساب ایران است و این سؤال شکل می‌گیرد که این شبکه چقدر منظم است؟ به باور من ضعف این گروه‌ها، میزان ضربه‌پذیری ایران را بالا می‌برد. 

چرا اسراییل در چند وقت اخیر بیش از هر زمان اقدام به خشونت در لبنان کرده است؟ 

حزب الله از فردای ۷ اکتبر، تبادل آتش با اسرائیل را در مرز‌های لبنان آغاز می‌کند. این در حالیست که مرز‌های دو طرف از جنگ ۲۰۰۶ تا سال گذشته، شرایط کم تنشی را داشت. موازنه وحشت میان دو طرف بعد از جنگ باعث این اتفاق بود. حزب الله اعلام کرد که با هدف کمک به غزه وارد جنگ می‌شود. ره آورد حزب الله این بود که ۷۰ هزار نفر از ساکنان شمال اسراییل، انجا را ترک کرده بودند. نکته اینجاست که این درگیری محدود بود و در یک محدوده ده کیلومتری بود، البته به مرور دامنه آن بیشتر شد. به عبارتی حزب الله هم خواست بجنگد و هم نمی‌خواست بجنگد. مسأله از آنجا دچار چالش شد که اسراییل بعد از فراغت در جبهه غزه، به سمت تعیین تکلیف جبهه شمال رفت. اسراییل به این نتیجه رسید که باید تکلیف جنگ با حزب الله روشن شود تا قدرت بازدارنگی خود را احیا کند و مردم شمال اسراییل به خانه‌هایشان بازگردند. 

به موازات آن در یک روند تدریجی، اسراییل استراتژی مرگ با هزار ضربه چاقو را پیش گرفت و فرماندهان حزب الله را با ترور شهید کرد. عملیات‌های امنیتی ویژه مانند پیجر‌ها و بیسیم‌ها و حمله به مراکز ذخایر نظامی حزب الله نیز بخشی از این نقشه بود. 

نقطه مهم نیز عملیات پیجر‌ها و ترور فرماندهان تیپ رضوان و ترور ۶۰۰ نفر در حملات دوشنبه گذشته بود. اسراییل روند تقابل با حزب الله را به صورت تدریجی جلو برد تا حزب الله را ضعیف‌تر کند. نقطه‌ی اوج این روند تدریجی، ترور سیدحسن نصرالله بود. ترور نصرالله، آخرین ترور مهم اسراییل بود. قبل از آن، نیرو‌های میانه حزب الله نیز در عملیات پیجر‌ها نابینا و قطع عضو شدند. هدف اسراییل این است که شرایط را به قبل از سال گذشته برگرداند و محدوده بین مرز لبنان تا رود لیتانی منطقه غیرنظامی شود.

 اسراییل در شرایط کنونی بعد از ضرباتی که به حزب الله‌زده به اعتماد به نفسی رسیده که به چیزی فراتر از قطعنامه‌های گذشته دارد. اسراییل دنبال یک معادله جدید امنیتی است و اسم عملیات آخرش را نیز نظم جدید گذاشته است. اسراییل به دنبال کسب امتیازات بیشتر و تضعیف حزب الله است.

آیا تحلیل عمومی از رابطه آمریکا و اسراییل و راهبرد‌های این رژیم نیاز به بازتعریف دارد؟ 

با توجه به اینکه ما در آستانه سالگرد جنگ هفتم اکتبر هستیم؛ مجموعه این تحولات، از جمله ترور سیدحسن نصرالله، این پیام را داشت که ما در برخی از محافل رسانه‌ای ایران، داده‌های غلطی درباره ضعف‌های اسراییل منتشر می‌کنیم. اینکه اسراییل در درون متحد نیست و توانایی مقابله ندارد، یک اشتباه بود. 

 کوچک کردن قدرت اسراییل، یک بحران شناختی در ایران درست می‌کند و مبتنی بر آن یک تصمیم‌گیری غلط شکل می‌گیرد. نباید دشمن را ضعیف تلقی کرد. 

مسأله بعدی به باور من به این بازمی گردد که اقدامات اسراییل با چراغ سبز آمریکا بود. اگر اسراییل ضربه راهبردی ببیند، گویی که آمریکا ضربه خورده است. اسراییل باید قدرت خود را احیا کند و آمریکا از این ایده حمایت می‌کند. در نوع عملیات‌ها و سیاست‌ها اختلافاتی شکل می‌گیرد، اما از نظر راهبردی، اختلافی بین آمریکا و اسراییل نبود. 

اوضاع به کدام سمت و سو می‌رود؟ 

ضربات اخیر به محور مقاومت غیرقابل انکار است، اما یک واقعیت را هم نمی‌توانیم انکار کنیم که این پایان ماجرا نیست. حل بسیاری از مشکلات منطقه، در حل عادلانه مسأله فلسطین است. با نسل کشی، مسأله فلسطین را نمی‌توان حل کرد. تجربه ۷ اکتبر هم نشان داد که تجربه تحقیر و اشغال‌گری، هفت اکتبر می‌شود.

ارسال نظرات