صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۷۴۷۶۰
یادداشت‌های روزانه علم در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۵ - که در آن روز‌ها دوره بیماری را سپری می‌کرد- سراسر هشدار و انذار به شاه بود. علم در آن نامه که دو سال پیش از فرار محمدرضا پهلوی برایش فرستاده بود به علل نارضایتی عمومی از جمله بی‌برقی، خرابی تلفن، نبود خواربار، بی‌اعتنایی به درخواست‌های مردم، مقررات خلق‌الساعه و گرانی نرخ‌ها اشاره کرد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۰ - ۲۴ شهريور ۱۴۰۳

بخشی از خاطرات اسدالله عَلَم درخصوص نامه‌اش به محمدرضا شاه پهلوی را می‌خوانید.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، فرار شاه در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ اولین گام پیروزی مردم ایران بود. روند حوادث منتهی به بهمن ۵۷ نشانگر افول رژیم پهلوی و مشکلات بنیادین شاه بود. این مهم در خاطرات نزدیکان شاه نیز مشهود است. اسدالله علم که از معدود کارگزاران مورد اعتماد محمدرضا پهلوی بود در خاطرات خود به این مسئله اشاره می‌کند.

یادداشت‌های روزانه علم در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۵ - که در آن روزها دوره بیماری را سپری می‌کرد- سراسر هشدار و انذار به شاه بود. علم در آن نامه که دو سال پیش از فرار محمدرضا پهلوی برایش فرستاده بود به علل نارضایتی عمومی از جمله بی‌برقی، خرابی تلفن، نبود خواربار، بی‌اعتنایی به درخواست‌های مردم، مقررات خلق‌الساعه و گرانی نرخ‌ها اشاره کرد.

اما حدس او درباره سرنوشت آن «عریضه» درست بود و شاه نامه وزیر دربار خود را پاره کرد.

اسدالله علم در بخشی از یادداشت ۲۵ دی ۵۵ خود نوشته است: «… اما بعد به عرض رساندم که گرفتاری این است که ممکن است دشمن به خطوط داخلی ما رخنه کرده باشد، یعنی‌عدم رضایت بی‌جهت مردم که دستی دستی تراشیده‌ایم، جز رخنه دشمن به صفوف داخلی ما نیست. وگرنه چطور در کشوری که پیشرفته‌ترین قوانین اجتماعی را دارد و تحصیل و بهداشت مجانی و حتی یک وعده غذای مجانی به محصلین مدارس داده می‌شود و تحصیلات در همه ردیف‌ها مجانی است این همه‌عدم رضایت بر سر هیچ و پوچ به وجود آمده باشد.

یعنی نبودن برق و ساعات ممتد خاموشی در پایتخت و ولایات، خوابیدن و ضرر هنگفت صنایع به علت نبودن برق، خرابی تلفن، نبودن خواربار (جز نان)، بی‌اعتنایی به درخواست‌های مردم، مقررات خلق‌الساعه، گرانی نرخ‌ها و غیره و غیره این را یا یک گروه دشمن در داخل ما به وجود آورده‌اند و یا ندانم‌کاری و بی‌لیاقتی دولت. به گور پدر دولت لعنت که من خود آن‌ها را اعضای سیا و غیره می‌دانم که خود به خود در صف دشمن است.

این همه پول را هدر دادیم که با یک حرکت عربستان سعودی مات شدیم و الآن درد بی‌پولی داریم و باید کمربندها را ببندیم. این‌ها نفوذ دشمن در داخل صفوف ماست. از لحاظ غلامی و بندگی عرض می‌کنم و پیشنهاد می‌کنم که شاهنشاه این پدرسوخته‌ها را به عنوان خائن یا بی‌لیاقت به زندان بیندازید که مردم لااقل نفسی بکشند.

عرض کردم

با رعیت صلح کن، از کید خصم ایمن‌نشین

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است

عرض کردم در این راه‌ها قدری بجنبیم و قدری تغییر جهت بدهیم، چنان که در فرمایشات دیشب همایونی منعکس است… با ترس و لرز عریضه را بستم… ولی حدس می‌زدم به جای این که همه روزه یا اغلب عریضه‌های مرا پس بفرستند این عریضه را پاره خواهند فرمود همین‌طور هم شده بود و [همایون] بهادری معاون دربار که کارهای جاری و این عریضه را برد، تعجب کرده بود. بسیار حیف شد که عریضه را پاره فرمودند. ناچار این خلاصه را نوشتم.»

ارسال نظرات