صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۵۶۶۴۷
در این مطلب به معرفی پنج نفر از مهمترین چهره‌های زنانۀ تاریخ فلسفه و سهم آن‌ها در دنیای اندیشه می‌پردازیم.
تاریخ انتشار: ۲۳:۲۹ - ۰۱ مرداد ۱۴۰۳

شاید شما هم وقتی به فلسفه فکر می‌کنید، نخستین تصویری که به ذهنتان برسد یک مرد موسفید باشد که به ریش‌هایش دست می‌کشد و به معنای زندگی می‌اندیشد. این شاید طبیعی باشد، زیرا اغلب فیلسوفانی که می‌شناسیم، از دورۀ باستان تا عصر مدرن، مرد بوده‌اند.

به گزارش فرادید؛ اما اگر تصور کنیم که در‌های دنیای فلسفه به روی زنان بسته بوده و آنان سهمی در گسترش دامنۀ تفکر نداشته‌اند قطعا اشتباه کرده‌ایم. در اینجا با پنج زن فیلسوف از دوره‌های مختلف تاریخی آشنا می‌شویم که نشان دادند تفکر فلسفی قلمروی خاص مردان نیست.

۱. هیپاتیا (زاده ۳۵۵ میلادی، درگذشته ۴۱۶ میلادی)

هیپاتیا فیلسوف نوافلاطونی و معلم مورد احترامی در اسکندریه بود. او با وجود تنش‌های سیاسی رایج زمان خود، توانست خودش را به عنوان یک ریاضیدان و فیلسوف مشهور ثابت کند. به گفته ویل دورانت مورخ: «او به قدری به فلسفه علاقه داشت که در خیابان‌ها توقف می‌کرد و برای هر کسی که سوال داشت، نکات دشواری از افلاطون یا ارسطو را توضیح می‌داد.»

او به عنوان یکمی از اعضای مکتب نوافلاطونی، معتقد بود همه کثرت جهان را بر اساس یک اصل منحصر به فرد بنیادین توضیح داد؛ اصلی که همه چیز از آن نشات گرفته است. از نظر او جستجوی فلسفی و همینطور تفکر ریاضی راهی برای نزدیک شدن به این وحدت بود.

هیپاتیا بیشتر به عنوان یک مدرس و مفسر در زمینۀ فلسفه و ریاضیات شناخته شده است. برخی از فعالیت‌های شناخته شده او عبارتند از:

ویرایش کتاب سوم المجسطی بطلمیوس (احتمالا با بهبود روش تقسیم طولانی برای محاسبات نجومی)

نوشتن شرحی بر روی رساله مخروطات آپولونیوس (که اکنون موجود نیست)

نوشتن شرحی بر روی حساب (آرتماتیکا) دیوفانتوس (که اکنون تنها بخش‌هایی از آن باقی مانده است)

ساخت اسطرلاب مسطح

۲. فیلسوف عشق: تولیا (۱۵۵۶-۱۵۰۱)

هویت تولیا غرق اسطوره است، او شاعر بود یا فیلسوف یا روسپی درباری؟ آنچه به یقین می‌دانیم این است که این زن باهوش، زیبا و مستقل رنسانس از سوی بسیاری از افراد، تحقیر و تحسین میشد. اما بیایید به جای زندگی او بر روی کارش متمرکز شویم.

رسالۀ «گفتگو در باب ابدیت عشق» اثری زیبا، متقاعدکننده و تأمل‌برانگیز از تولیا است. در پیوند با سنت افلاطونی، تولیا از قالب گفتگو (دیالوگ) استفاده می‌کند تا بپرسد آیا عشق ابدی است یا خیر. او نتیجه می‌گیرد عشق واقعی ابدی است، چون هرگز به طور کامل ارضا نمی‌شود. او در این اثر با تمایز قائل شدن میان عشق مبتذل و ناصادقانه و عشق پاک و صادقانه به این دیدگاه می‌رسد. اولی را می‌توان با شهوت ارضا کرد، اما دومی را هرگز نمی‌توان به طور کامل ارضا کرد، چون هدف غایی آن ادغام کامل با جسم و روح انسانی دیگر است. اما از آنجا که این نوع ادغام غیرممکن است، «میل عاشق هیچ‌گاه برآورده نمی‌شود و بنابراین نمی‌تواند با محدودیت عشق بورزد.»

او افزون بر اینکه بسیار تحصیلکرده بود و می‌توانست با وضوح و جذابیت یک موضوع را استدلال کند، در مورد تعصب مردانه علیه زنان نیز موضع می‌گرفت. وقتی حریف تمرینی او وارچی تلاش کرد با پرسیدن اینکه آیا شکست دادن یک زن «چنین شاهکار قهرمانانه‌ای است» او را تحقیر کند، در پاسخ به او گفت: «شما با زن رقابت نمیکنید. با عقل مبارزه می‌کنید.»

۳. سیمون دوبووار (۱۹۸۶-۱۹۰۸)

سیمون دوبووار از معرفی خود به عنوان فیلسوف امتناع می‌کرد. با این حال، کمک او به جنبۀ نظری و فلسفی فمینیسم و همینطور فلسفۀ اگزیستانسیالیسم در قرن بیستم غیرقابل‌انکار است. کتاب او «جنس دوم» در تاریخ اندیشه بشری یک اثر شاخص است.

جنس دوم ایده‌ی «زن» را از دریچه زیست‌شناختی، روانکاوی، اجتماعی، اسطوره‌ای، تاریخی و سیاسی تحلیل می‌کند. او با این اثر، فاش می‌کند که چگونه «مرد» مترادف با «انسان» شده در حالی که زنان در موقعیت «دیگری» قرار گرفته‌اند. به گفته بووار، ایدئولوژی زنان به عنوان «جنس ضعیف‌تر» و پست‌تر از مرد، زنان را در حالت وابستگی و سرکوب نگه داشته است. اما سیمون دوبووار فراتر رفته و به نقد این ایده می‌پردازد که زنان برای به دست آوردن برابری و قدرت باید «شبیه مردان شوند»؛ از نظر او زنان باید اجازه داشته باشند در همان حالی که زن هستند، برابر و آزاد باشند.

این فیلسوف برجسته فقط به نوشتن درباره مسائل مربوط به زنان پایبند نبود: او آثار قابل‌تأملی در مورد آزادی و خشونت نیز دارد. نامه‌های رد و بدل‌شده‌ی بین او و همکار اگزیستانسیالیستش، ژان پل سارتر، گواه تعهد او به آرمان‌های خودش هستند.

«آدمی، زن متولد نمی‌شود، بلکه به زن تبدیل می‌شود.» سیمون دوبوآر

۴. ابتذال شر: هانا آرنت

عکس هانا آرنت، از باربارا رادلوف، ۱۹۵۸

هانا آرنت فیلسوف سیاسی قرن بیستم و یکی از نخستین کسانی بود که به طور گسترده با عصر جدیدی که بشریت وارد آن شده بود درگیر شد. او پس از تحصیل در فلسفه و آشنایی با فیلسوفانی مانند مارتین هایدگر، در زمان سلطه نازی‌ها از آلمان مهاجرت کرد.

هانا آرنت که طعم آوارگی و آزار و شکنجه را چشیده بود، از نسلی بود که دنیایش سریع‌تر از حد قابل‌درک، در حال فروپاشی بود. طبقه‌بندی‌های قدیمی خوب و بد، درست و نادرست در مواجهه با وحشت‌های غیرقابل‌تصور اردوگاه کار اجباری نازی‌ها و زندان سیاسی روسی، بی‌فایده بودند؛ بنابراین جای تعجب نیست که هانا آرنت مأموریتش را درک تغییرات عظیمی میدید که در جهان در حال رخ دادن بودند. او در مورد منشأ توتالیتاریسم (تمامیت‌خواهی)، وضعیت جهان معاصر و مسئله «شر» مطالب زیادی نوشت.

به نظر او، وضعیت مدرنیته با از دست دادن جهان مشخص می‌شود، انسان‌ها ارتباطشان را با زمینی که آن‌ها را به دنیا آورده از دست می‌دهند. آن‌ها به معنای واقعی کلمه تلاش می‌کردند با رفتن به فضا از محدودیت‌های زمین بگریزند. کار و بهره‌وری بیش از هر چیز دیگری ارزشمند شده بودند. به طور خلاصه، انسان‌ها احساس بیگانگی فزاینده‌ای از یکدیگر و جهان را تجربه می‌کردند. خشونت‌های توده‌ای دولت‌های دیکتاتوری، تنها یکی از نشانه‌های این بیگانگی فزاینده بود.

بحث‌برانگیزترین اثر آرنت، گزارش او درباره محاکمه جنایتکار نازی آدولف آیشمن بود. او به جای اینکه او را یک هیولای شیطانی معرفی کند، در عوض می‌گوید او «به طرز وحشتناکی عادی» است. او به سادگی هر کاری که توانسته انجام داده تا در رژیم هیتلر ترقی کند. از نظر آرنت، آیشمن به سادگی قادر نبود (یا تلاش نمی‌کرد) «از دیدگاه شخص دیگری فکر کند».

«هیچ فکر خطرناکی وجود ندارد. فکر کردن به خودی خود خطرناک است» هانا آرنت.

۵. پساانسانگرا: دونا هاراوِی

دونا هاراوی متولد ۱۹۴۴، متاخرترین فیلسوف فهرست ما است. با این حال، احتمالا سهم او در دنیای فلسفه، فمینیسم، محیط زیست و پساانسان‌گرایی در آینده نیز طنین‌انداز خواهد شد. شناخته‌شده‌ترین اثر او «بیانیه سایبورگ» است. فلسفه دونا هاراوی که در واقعیتی از پیشرفت تکنولوژیکی فزاینده، تخریب محیط زیست و ازخودبیگانگی متولد شده، به دنبال بازگرداندن بشریت به درک وحدت، بهم پیوستگی و پیچیدگی جهان است. هاراوی با الهام از فمینیسم، نظریه پسااستعماری، دانش بومی و علم مدرن، به دنبال فهم تازه‌ای از مفهوم «انسان» است. او با الهام از تمثیل «سایبورگ» که هم انسان است و هم ماشین، از ما دعوت می‌کند به درک فروتنانه‌تری از خود و جایگاه‌مان در طرح بزرگتر چیز‌ها بازگردیم.

در حالی که ممکن است پساانسان‌گرایی پدیده‌ای نسبتاً جدید به نظر برسد، اما در واقع گواه بازگشت به کیهان‌شناسی مردمان بومی و ادیان مختلف است. با درک و پذیرش اینکه انسان‌ها به هیچ وجه برتر یا جدا از هم نیستند، بلکه در واقع بخشی از طبیعت هستند، می‌توانیم وجود سالم‌تر و هماهنگ‌تر خودمان را دوباره پیدا کنیم.

«همه ما پندار هستیم، دورگه‌های نظریه‌پردازی‌شده و ساختگی از ماشین و ارگانیسم. خلاصه بگویم، سایبورگ هستیم.» دونا هاراوی

دیگر فیلسوفان زن شایان ذکر

قطعا نمی‌توان در قالب یک مقاله، از سهم زنان در فلسفه سخن گفت. پنج زنی که در این فهرست نام بردیم کمک زیادی به تاریخ اندیشه بشری کرده‌اند، اما بسیاری از زنان دیگر نیز هستند که نامشان شایان ذکر است، مانند فیلسوف و عارف فرانسوی سیمون وِیل، نظریه‌پرداز جنسیت جودیث باتلر، فیلسوف آفریقایی-آمریکایی، آنجلا دِیویس یا آین راند فیلسوف و داستان‌نویس.

ارسال نظرات