صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۴۲۱۸۴
بازخوانی جنگی که خاورمیانه را تغییر داد
درباره جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ تحلیل‌های فراوانی صورت گرفته است، اما هنوز معمایی بزرگ درباره آن وجود دارد که کسی بدان توجهی نکرده یا نمی‌خواهد بکند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۰۵ - ۱۷ خرداد ۱۴۰۳

فرارو-مصطفی جرفی؛ ۵۱ سال پیش جنگی در خاورمیانه رخ داد که مسیر این منطقه را بکلی تغییر داد. جنگی که فقط ۶ روز طول کشید و برنده قاطع آن یعنی اسرائیل آن را «جنگ ۶ روزه» نامید و طرف بازنده یعنی کشور‌های عربی مصر، اردن و سوریه آن را «جنگ سال ۱۹۶۷» خواندند.

به گزارش فرارو، پیامد‌های این جنگ نیز عمیق بود؛ در آن شش روز، اسرائیل سه ارتش عربی را شکست داد، چهار برابر مساحت اصلی خود را به تصرف درآورد. این جنگ همچنین اسرائیل را از ساختاری سیاسی نظامی که برای بقا می‌جنگد به یک نیروی اشغالگر منطقه‌ای تبدیل کرد. در سمت مقابل، برای ائتلاف عربی نیز جنگ باعث از دست دادن سرزمین‌های وسیع و خفت و خواری به ویژه برای فلسطینی‌ها شد. جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر و برجسته‌ترین رهبر عرب در آن زمان، از جنگ جان سالم به در برد، اما جاذبه رهبری او در جهان عرب ویران شد. این شکست خیره کننده آغازگر نابودی پان عربیسم سکولار او بود که زمانی یک نیروی ایدئولوژیک مدعی پیشرفت و توسعه در جهان عرب بود.

جنگ شش روزه ۱۹۶۷ احتمالاً مهم‌ترین و تأثیرگذارترین رویداد در خاورمیانه از زمان تشکیل رژیم صهیونستی در سال ۱۹۴۸ است. با این حال، هنوز یک جنبه مهم مبهم و ناگفته در خصوص این جنگ باقی مانده است که ذهن بسیاری از تحلیل گران را به خود مشغول کرده است. آیا پای موضوع سلاح هسته‌ای در این جنگ در میان بود؟

روایت‌های قدیم و جدید از بحران ۱۹۶۷

در حالی که پتانسیل برای تجدید خصومت اعراب و اسرائیل در اوایل سال ۱۹۶۷ فروکش کرده بود، چنین به نظر می‌رسید که اکثر بازیگران منطقه‌ای نه به دنبال رویارویی نظامی جدید بودند و نه حتی انتظار آن را داشتند. این امر به ویژه در مورد رهبران اسرائیل و مصر در آن زمان یعنی لوی اشکول و جمال عبدالناصر صدق می‌کرد. پس چگونه یک جنگ بزرگ ظاهراً برخلاف میل هر دو طرف آغاز شد؟


روایت شناخته شده در میان مورخان این است که مجموعه‌ای از بدبختی‌ها و گام‌های نادرست - فریب ها، محاسبات اشتباه، برداشت‌های نادرست و مانند آن - هر یک از طرفین را وارد جنگی کرد که هیچکس نه برای آن برنامه ریزی کرده بود و نه حتی آرزوی آن را داشت.

روایات الهام گرفته از اسرائیل معمولاً به گزارشات جعلی جماهیر شوروی مبنی بر حمله قریب الوقوع اسرائیل به سوریه به عنوان محرکی که جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر را در اتخاذ یک سری تصمیمات اشتباه انداخت، اشاره می‌کنند. تصمیماتی همچون افزایش نیرو‌ها در سینا، خارج کردن نیرو‌های اضطراری سازمان ملل که در مرز دو کشور مستقر بودند و در نهایت بستن تنگه تیران به روی کشتیرانی اسرائیل که در نهایت جنگ را اجتناب ناپذیر کرد.

در همین حال، روایت‌های الهام‌گرفته از اعراب تاکید می‌کنند که اقدامات تحریک‌آمیز اسرائیل علیه رژیم سوریه، واکنش ناصر را برانگیخته بود.

روایات‌های غیر از این دو طرف درگیر نیز مسئولیت را بین بازیگران مختلف - اعراب، شوروی، اسرائیلی‌ها و حتی سازمان ملل تقسیم می‌کند. با این حال، همه این روایات در این ایده اساسی مشترکند که بحران از یک سری محاسبات اشتباه سرچشمه گرفته است که در نهایت به شکست بازدارندگی متعارف منجر شد.

در این روایت ها، اما یک وجه اشتراک جالب توجه وجود دارد؛ برنامه هسته‌ای اسرائیل تقریباً هیچ نقشی در این روایت‌ها ندارد. اما در پنجاهمین سالگرد جنگ ۱۹۶۷، پروژه تاریخ بین‌المللی گسترش سلاح‌های هسته‌ای NPIHP شواهد و اسناد تاریخی را منتشر کرد که نشان می‌دهد این بحران یک بعد هسته‌ای پنهان دارد. به عبارت بهتر، پنجاه و یک سال پیش بود که اسرائیل برای اولین بار از آستانه هسته‌ای عبور کرد و بحران ۱۹۶۷ را به نقطه عطفی در تاریخ هسته‌ای جهانی تبدیل کرد.

یک روایت هسته‌ای جایگزین: دوره پیش از بحران (۱۹۶۵-۱۹۶۷)

در سال ۱۹۶۶، اسراییل - بی سر و صدا، اما قاطعانه - به سمت آستانه تسلیحات هسته‌ای حرکت می‌کرد. با این حال پروژه هسته‌ای با دردسر‌های فزاینده‌ای روبرو شد. دو مرکز فعالیت این پروژه به‌عنوان سازمان‌های جداگانه اداره می‌شدند، مرکز تحقیقات هسته‌ای نقف در دیمونا KAMAG)) و سازمان توسعه سلاح (رافائل) در شمال اسرائیل. اما در سال ۱۹۶۶ این دو تحت مدیریت یک اداره علمی به سرپرستی پروفسور اسرائیل داستروفسکی از مؤسسه وایزمن ادغام شدند. افکار عمومی اسرائیل از این تحولات چیزی نمی‌دانستند. چیزی که علناً اعلام شد این بود که نخست وزیر لوی اشکول داستروفسکی را به عنوان مدیرکل جدید کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل IAEC)) معرفی کرد.

اسرائیلی‌ها به دنبال اولین آزمایش سلاح هسته‌ای بودند و چنین آزمایشی اسرائیل را به ششمین کشور دارای سلاح هسته‌ای در جهان تبدیل می‌کرد. چین و فرانسه تنها چند سال قبل چنین سلاح‌هایی را آزمایش کرده بودند. اما  اشکول از اهداف نهایی و پیامد‌های سیاسی این برنامه نگران بود. در ماه مه ۱۹۶۶، در زمان انتصاب داستروفسکی، اشکول در کنست اظهار داشت که اسرائیل سلاح هسته‌ای ندارد و «اولین کسی هم نخواهد بود که آن‌ها را به خاورمیانه معرفی می‌کند.» اشکول حتی به طعنه خطاب به افرادی که به دنبال آزمایش سلاح هسته‌ای در زودترین فرصت ممکن بودند گفته بود: «آیا فکر می‌کنید که جهان برای این موفقیت به ما تبریک می‌گوید؟!»

مطابق با ارزیابی‌های اطلاعاتی ارتش اسرائیل، اشکول نگران واکنش ستیزه جویانه مصر به تاسیسات هسته‌ای دیمونا بود. به همین دلیل اسحاق رابین، رئیس ستاد ارتش، در نوامبر ۱۹۶۵ دستور تشکل سازمانی به نام «سناتور» را داد که وظیفه آن انجام کار اطلاعاتی برای شناسایی هرگونه خطر احتمالی بر ضد تاسیسات هسته‌ای بود.

ایجاد «سناتور» نشان می‌دهد که چگونه نگرانی‌ها در مورد دیمونا عمیقاً در چشم انداز استراتژیک ارتش اسرائیل حک شده است. در مارس ۱۹۶۵، رابین از «عدم مشروعیت بین‌المللی» دیمونا به عنوان چیزی که می‌تواند مصر را به اقدام نظامی سوق دهد، یاد کرد. او در این خصوص گفت: «اگر مصر دیمونا را بمباران کند، و ما بخواهیم جنگی به راه بیندازیم، ممکن است از کل جهان اولتیماتوم دریافت کنیم.» رابین حتی تصور می‌کرد که اگر ناصر به دیمونا حمله کند ممکن است حمایت جهانی را نیز به همراه داشته باشد.

در اواخر سال ۱۹۶۶، حادثه‌ای در دیمونا بیش از پیش اشکول را در خصوص آینده اقدامات هسته‌ای نگران و متزلزل کردبه طوری که والورث باربور، سفیر ایالات متحده گزارش داد که هرگز اشکول را تا این حد در مورد آینده پروژه هسته‌ای نامطمئن ندیده بود.

با وجود برآورد باربور، اسرائیل به سرعت به سمت آستانه هسته‌ای پیش می‌رفت، زیرا همین عدم اطمینان اشکول ظاهراً سبب شده بود که افرادی که موافق توسعه آزمایش‌ها بودند بدون وقفه به کار خود ادامه دهند.

بحران ۱۹۶۷

بحران مه ۱۹۶۷ فرا رسید؛ در عرض سه هفته فوق‌العاده اسرائیل از حالت عادی به یک بحران وجودی تبدیل شد که از زمان موجودیت در سال ۱۹۴۸ با آن مواجه نشده بود. در طول بحران، بعد هسته‌ای به دو صورت ظاهر شد. اولین مورد، نقش دراماتیک دیمونا در شکل دادن، شاید حتی تسریع کننده احساس اسرائیل از بحران بود. دومی حتی چشمگیرتر بود: در طول بحران، تقریباً یک شبه، اسرائیل اولین دستگاه‌های آزمایش هسته‌ای خود را مونتاژ کرد. هر دو جنبه هسته‌ای این بحران در آن زمان پنهان نگه داشته شدند. مونتاژ اولین دستگاه آزمایش هسته‌ای حتی تا به امروز به طور عمومی مبهم باقی مانده است و ما به قطعیت نمی‌دانیم که آیا اسرائیل واقعا در آن مقطع چنین دستگاهی را ساخته بود یا خیر.

دیمونا: ماشه جنگ ۱۹۶۷

با شروع بحران سال ۱۹۶۷، نگرانی‌ها در مورد دیمونا در ارزیابی اسرائیل از وضعیت بسیار مهم شد. در اوایل ۱۶ مه، سومین روز بسیج نیرو‌های مصر، گزارش‌هایی مبنی بر انتقال بمب‌افکن‌های IL-۲۸ مصری به سینا باعث شد رابین به همکاران خود هشدار دهد که ممکن است دیمونا هدف باشد.

روز بعد، در حالی که رابین و یاریف در حال ارائه توضیحات به کمیته امور خارجه و دفاع کنست بودند، دو میگ ۲۱ مصری بر فراز دیمونا پرواز کردند. آن پرواز شناسایی بر فراز دیمونا، همراه با درخواست مصر برای خروج نیرو‌های اضطراری سازمان ملل UNEF)) از مواضع خود در مرز دو کشور، رهبری اسرائیل را متقاعد کرد که بحران جدی است. در آن شب، اشکول و رابین تصمیم گرفتند که آمادگی نیروی هوایی اسرائیل را افزایش دهند، سیستم دفاع هوایی را بسیج کنند و یک تیپ زرهی اضافی را برای تقویت بیشتر سیستم دفاعی دیمونا اعزام کنند. در جلسه ستاد کل در ۱۹ مه، ژنرال یاریف چهار هدف راهبردی احتمالی مصر از جمله احتمال حمله هوایی علیه دیمونا را به عنوان یک تهدید عملیاتی ارائه کرد.

دومین پرواز شناسایی بر فراز دیمونا در اواسط روز ۲۶ مه، در حالی انجام شد که کمیته دفاع وزیران با نخست وزیر اشکول در دفتر وی در تل آویو جلسه داشت. روز قبل، نگرانی زیادی در مورد حمله هوایی غافلگیرکننده مصر به دیمونا و پایگاه‌های هوایی اسرائیل وجود داشت. نشانه‌هایی وجود داشت که هر لحظه ممکن است چنین حمله‌ای رخ دهد.

اطلاعات ارتش اسرائیل همچنین از جابجایی تعداد قابل توجهی از جنگنده‌ها و بمب افکن‌های مصر خبر می‌داد و حتی گزارش‌هایی نیز وجود داشت که مصر قصد دارد با ۴۰ فروند هواپیما به دیمونا حمله کند. گزارش ۱۷ صفحه‌ای این جلسات سران اسرائیل که اکنون در آرشیو دولتی این رژیم موجود است اشارات جالب توجهی دارد. برای مثال در این گزارشات اشکول می‌گوید که هدف مصر «یک سلاح خاص و مرموز» است.

ما به درستی نمی‌دانیم که در این گزارش صحبت‌های اشکول سانسور شده است و به صورت مبهم عبارت یک سلاح خاص (بدون اشاره به سلاح هسته ای) جایگزین آن شده است یا واقعا در آن مقطع هنوز در خود سیستم حاکمیتی اسرائیل هنوز همه از وجود چنین سلاحی بی خبر بودند. اما نکته مهم این ماجرا این ابهام نیست بلکه آیا واقعا اسرائیل در آن مقطع موفق شده بود یک دستگاه آزمایش سلاح هسته‌ای را بسازد؟

نگرانی‌های اسرائیل در مورد دیمونا چقدر واقعی بود؟ آیا دیمونا واقعا یک هدف با اولویت بالا برای مصر بود، یا بیشتر یک وسواس اسرائیلی بود که از تحرکات مصر‌ها درک می‌شد؟ این‌ها هنوز سؤالاتی باز هستند و شاید پرداختن به آن‌ها با دقت و وضوح هنوز غیرممکن باشد. وضعیت اطلاعات ما از جانب طرف مصری هنوز جزئی، محدود و بسیار دستکاری شده است. برخلاف آرشیو اسرائیل، اسناد نظامی و سیاسی مصر، در دسترس نیستند. با این حال، بر اساس خاطرات و مصاحبه‌های چند مقام مصری، به نظر می‌رسد که ارزیابی اسرائیل از ۲۵ مه مبنی بر اینکه حمله مصر قریب الوقوع است، و ممکن است هر لحظه رخ دهد، مبنایی قوی در واقعیت داشت.

اکنون باور عمومی بر این است که مصر قصد داشت در ساعات اولیه صبح روز ۲۷ مه حمله هوایی به اسرائیل را انجام دهد. پایگاه‌های هوایی اسرائیل و (احتمالا) دیمونا اهداف کلیدی بودند. در واقع دستور انجام آن عملیات صادر شده بود، اما بر اساس گزارش‌های مختلف مصری اندکی بعد پس گرفته شد. گفته می‌شود علت لغو این عملیات هشدار‌های امریکا و شوروی بود که جمال عبدالناصر را در آن مقطع منصرف کرد.

چرا جنگ ۱۹۶۷ رخ داد؟

پس از این فروکش کردن سایه جنگ در مه ۱۹۶۷ و عقب نشینی ناصر از حمله همه می‌دانستند که این بحران هنوز تمام نشده است. در واقع بیش از همه این اسرائیلی‌ها بودند که باور داشتند سایه جنگ هنوز بالای سر آنهاست.
استنادات برداشت شده از سخنان برخی از مسئولان اسرائیلی در آن زمان نشان می‌دهد که اسرائیل در همین زمان موفق به ساخت اولین بمب اتمی خود شده بود. مونیا مردور، موسس و اولین مدیر کل سازمان توسعه سلاح‌های اسرائیل در کتاب نیمه اتوبیوگرافیک خود به یادداشتی از روز ۲۸ مه اشاره می‌کند که در آن اشاره به «پایان رسیدن توسعه یک سلاح منحصر بفرد و سرنوشت ساز» می‌کند.

خاطرات شفاهی سرتیپ سابق اسحاق یااکوف (ملقب به یاتزا) که در سال ۱۹۶۷ مسئول عملیاتی به نام «شیمشون» بود نیز در این زمینه روشنگر به نظر می‌رسد. یاتزا فردی بود که در طی این عملیات مامور شده بود تا امکان ازمایش یک بمب هسته‌ای در منطقه‌ای بیابانی و خالی از سکنه در صحرای سینا را بررسی کند و در صورت لزوم آن را اجرا نماید. به گفته یاتزا، ایده اصلی پشت طرح شیمشون، آماده کردن و ارائه گزینه‌ای برای «روز قیامت» یا آخرین گزینه برای اسرائیل در صورت مواجه شدن با نابودی. گزینه‌ای افراطی برای وقتی که اگر موجودیت اسرائیل با نابودی مواجه می‌شد از آن به عنوان گزینه روز قیامت استفاده کند.

در واقع اگر همه چیز شکست می‌خورد و موجودیت اسرائیل در خطر بود، دولت با این سلاح همچنان یک برگ برنده داشت. اما جالب‌تر اینجاست که یاتزا می‌گوید تا ۵ ژوئن، اولین روز از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، او و تیم کوچکش آماده بودند تا این عملیات را انجام دهند. گویی که اسرائیل آن مقطع را روز قیامت تصور می‌کرد.

با این حال به نظر می‌رسید که اسرائیل هنوز به آن توسعه مورد نظر در زمینه سلاح هسته‌ای دست نیافته بود و یا شاید استفاده از سلاح هسته‌ای حتی به صورت نمایشی و هشدار دهنده را به صلاح نمی‌دانست. برخی از کارشناسان معتقداند که این توسعه در ان مقطع در مرحله جنینی بود و حتی امکان آزمایش نیز مهیا نبود. به هر روی هنوز به درستی نمی‌توان با اطمینان درباره این موضوع صحبت کرد.

گزارش منابع اسرائیلی در خصوص تلاش جمال عبدالناصر برای نابودی پایگاه دیمونا هم نباید غیر واقعی بوده باشد. ما نمیدانیم آیا ناصر واقعا به اطلاعاتی دست یافته بود که نشان می‌داد اسرائیل در حال دست یابی به سلاح هسته‌ای است یا خیر، اما به خوبی می‌دانیم که او تاکید کرده بود هرگز اجازه چنین کاری را به اسرائیل نخواهد داد و این بدون هیچ تردیدی برای رفع آن وارد جنگ خواهد شد.

به هرحال اسرائیل در واکنش به تهدید کشور‌های عربی راه دیگری را در پیش گرفت. اسرائیل که حمله هم‌زمان ارتش‌های مصر، عراق، سوریه و اردن را در چند قدمی خود می‌دید، پیشدستی کرده و در ۵ ژوئن ۱۹۶۷ به نیرو‌های ارتش مصر در صحرای سینا حمله کرد.

اسرائیل با دریافت اطلاعاتی حیاتی به وسیله عوامل اطلاعاتی خود در مصر پی برد که ارتش مصر بیش از ۴۰۰ هواپیمای جنگی خود را در نقاطی جمع کرده که در روز‌های بعد به مواضع اسرائیل حمله کنند. ژنرال‌های اسرائیلی که کار اسرائیل را با بلند شدن هواپیما‌های مصری تقریباً تمام شده می‌دیدند تصمیم به نابودی جنگنده‌های مصری قبل از بلند شدن یکباره آن‌ها بر روی اسرائیل گرفتند. نیروی هوایی اسرائیل طی عملیات «فکوس» با حمله‌ای غافلگیرانه به فرودگاه‌های نظامی مصر با فرستادن تقریباً تمام ۲۰۰ فروند هواپیمای جنگندهٔ فعال خود، طی چند ساعت ۳۳۸ فروند از هواپیما‌های جنگی مصر که شامل جنگنده‌های میگ و بمب‌افکن‌های توپولف ساخت شوروی بودند به همراه باند‌های فرود و ۱۰۰ خلبان مصری را پیش از اینکه مصر بتواند پاسخ مناسبی به حمله بدهد، بر روی زمین نابود کرد.

با این حمله اسرائیل برتری مطلق هوایی در جنگ را به‌دست‌آورد و با استفاده از این امتیاز ابتکار عمل را به‌دست گرفت. بدین ترتیب دو متحد دیگر مصر یعنی اردن و سوریه نیز اسیر این ابتکار عمل واقع شدند و در جنگ شکست خوردند. در این جنگ اسرائیل صحرای سینا را از مصر، بلندی‌های جولان را از سوریه و دشت‌های شبعا را از اردن به تصرف درآورد.

میراث جنگ ۶ روزه

اینکه چرا هیچ یک از طرفین درگیر اشاره‌ای به موضوع هسته‌ای در بحران سال ۱۹۶۷ نکرده اند یا نمی‌خواهند بکنند هنوز معلوم نیست. ملاحظات سیاسی یا هرچیز دیگری که پشت این ماجرا باشد به هرحال بیش از نیم قرن است که از زیر بار این ماجرا شانه خالی می‌کند.

آنچه، اما برای همه آشکار است، اتمی شدن اسرائیل پس از این جنگ است. در واقع این جنگ نقطه عطفی در برنامه هسته‌ای اسرائیل به ارمغان آورد که نه تنها آن را از نقطه داشتن سلاح هسته‌ای عبور داد بلکه توجهی برای داشتن آن نیز تلقی شد. پیروزی اسرائیل در جنگ ۶ روزه نه شکست دادن ارتش‌های سه کشور عربی بلکه مجوز رسیدن به سلاح هسته‌ای بود که طبق تعاریف بین المللی نقطه عطفی در تاریخ هسته‌ای جهان است.

ارسال نظرات