صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۳۷۲۱۹
تأملاتی در ارزش‌گذاری آثار هنری؛
کارل تورستون، نویسنده دایره‌المعارف هنر می‌گوید: واژه شاهکار اصطلاحی است که می‌توان آن را تا قرون وسطی ردیابی کرد. بدین گونه که در آن زمان یک صنعتگر ماهر برای کسب عنوان «استادی» باید نهایت مهارت خود را در قالب یک اثر، به مجمع صنفی خود ارایه می‌داد تا داوران پس از بررسی و شور در خصوص اثر ارایه شده، در صورت صلاحدید، به ایشان حکم استادی اعطا کنند. این واژه سپس به هر چیزی که شایسته یک استادکار به نظر می‌رسید نیز اطلاق شد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۶ - ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳

کمتر کسی را می‌توان یافت که واژه شاهکار را نشنیده و در هر کوی و برزنی و در هر صنف و رشته‌ای از این واژه استفاده نکرده باشد. این کلمه از دیرباز در هنر نشان از بی‌نقص بودن و غیر قابل قیاس بودن داشته است.

به گزارش اعتماد، لغتنامه دهخدا این واژه را شاهکار (اِ مرکب) شاکار یا کار بزرگ معنا می‌کند. فرهنگ معین معنای «کار بزرگ و نمایان، کاری که در آن هنرنمایی کرده باشند» را ارایه می‌دهد. واژه‌نامه وبستِر معنای واژه شاهکار یا masterpiece را مکاری که با مهارت فوق‌العاده انجام می‌شود و دارای یک دستاورد عالی فکری یا هنری است»، می‌داند.

هنرمندان و فیلسوفان مدت‌هاست که با این پرسش دست و پنجه نرم می‌کنند که چه چیزی یک اثر هنری را به مقام شاهکار ارتقا می‌دهد؟ اتفاق نظر بر این است که هنر بزرگ و علم بزرگ سه ویژگی مشترک دارند؛ اول اینکه کار آنقدر بدیع باشد که ما را در خود غرق کند. دوم اینکه در آزمون زمان مقاومت کند. سوم اینکه طرز فکر نسل‌های آینده را در مورد رشته خود تغییر دهد. شاهکار‌های هنری و علمی مانند قلاب‌هایی هستند که تخیل ما را تسخیر می‌کنند.

ظهور «شاهکار»

به روایتی این واژه در مقطعی در دهه ۱۵۰۰م در اروپا و در دوران رنسانس ایتالیا مطرح شد، زمانی که اصناف مختلف شروع به تاکید بیشتر بر فضیلت‌گرایی کردند. در سال ۱۵۵۶م، جورجیو وازاری نخستین انجمن متشکل از نمایندگان رشته‌های نقاشی، تندیس‌گری و معماری را در فلورانس ایتالیا تاسیس کرد. چند دهه پس از آن در فوریه ۱۶۴۸م، مجمع موسس آکادمی سلطنتی نگارگری و تندیس‌گری در پاریس برگزار و اساسنامه آن تحریر شد. در بخشی از این اساسنامه، ورود هنرمند به این نهاد تازه تاسیس را مشروط به پذیرش یک «نمونه کار» می‌کردند که پس از آن نیز به مالکیت آکادمی در می‌آمد. بدین‌ترتیب استادان هنر پاریس رسیدن هنرمند به درجه استادی را منوط به ارایه اثری می‌دانستند که «شاهکار» نامیده شود، اثری که کیفیتی خارق‌العاده را نشان دهد.

شاهکار در زمانه ما

اما امروزه با نگاهی مدرن، یک اثر موفق یا «شاهکار» به اثری در هر رشته‌ای از هنر گفته می‌شود که تاثیرات عمیقی بر اندیشه انسان‌ها داشته باشد و با نگاهی خلاق، نو و با مهارتی بسیار، تولید و مورد ستایش منتقدان و متخصصان قرار گرفته باشد. چنین اثر هنری به عنوان بزرگ‌ترین کار حرفه‌ای یک هنرمند شناخته می‌شود.

اما در خصوص شاهکار دانستن یک اثر هنری چه چالش‌هایی وجود دارد؟

۱- افرادی که در سده‌های پیشین برخی آثار هنری را «شاهکار» دانسته‌اند چقدر در این امر صاحب‌نظر بوده‌اند؟ آیا آن‌ها می‌توانستند اندیشه، خلاقیت و مهارت یک هنرمند را شناسایی کنند؟

۲- آیا «شاهکار» دانستن یک اثر هنری تابع زمان است؟

۳- آیا در آینده، بشر همچنان مجبور به پذیرش آثار «شاهکار» سده‌های پیشین است؟

۴- یک اثر هنری از سده‌های گذشته و ملقب به شاهکار در مقایسه با آثار جدید، همچنان شاهکار محسوب می‌شود؟ و بر اساس چه دلیلی یک اثر را برتر از سایر آثار هنری دانسته‌اند؟

چه چیز یک شاهکار را می‌سازد؟

در یک همایش دانشگاهی سوالی مطرح شد: چگونه مولفان قدیمی توانسته‌اند درباره یک تابلو از چیزی سخن بگویند که وجود واقعی نداشته و به کیفیتی اشاره کنند که برای هیچ کس مفهوم و مشهود نبوده است؟ فیلسوف آلمانی و نویسنده کتاب مرز‌های نقاشی و شعر گوتولد افریم لسینگ، در پاسخ به این سوال می‌گوید مولفان قدیمی «آنچه در تابلو می‌دیده‌اند تحسین می‌کرده‌اند، منتها به‌زعم ما آنچه می‌دیده‌اند چندان درخور تحسین نبوده است.»

بسیاری از صاحب‌نظران هنر در جهان امروز، با تردید و با دوراندیشی، واژه شاهکار را به کار می‌برند و در این رابطه هوشمندانه اظهارنظر می‌کنند. به‌طور مثال استیو واکر هنرمند نقاش در مقاله‌ای در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۵م تحت عنوان «چه چیزی یک شاهکار را می‌سازد؟» می‌نویسد: «من همیشه نسبت به مقاله‌هایی که با تعریف واژه مورد بحث از فرهنگ لغت شروع می‌شوند، مشکل داشته‌ام. اما وقتی از من خواستند در مورد یک شاهکار در مجموعه نیویورک بنویسم، متوجه شدم که مانند یک خرگوش، ترسیده و به خانه دویدم تا با دیکشنری وبستر قدیمی‌ام مشورت کنم. لازم بود چیزی در مورد یک اثر فاخر یا بزرگ‌ترین اثر یک هنرمند بنویسم.

همه ما به این شکل به یک شاهکار فکر کرده‌ایم. اما من به‌طور مبهم ناراضی بودم، زیرا سال‌ها شنیده بودم که این اصطلاح شاهکار مربوط به سیستم صنفی در اروپای قدیم بوده است. اگرچه معیار‌های تعریف یک شاهکار، برای اهداف این مقاله، کاملا به من بستگی داشت، اما نتوانستم معانی متفاوت واژه شاهکار را با هم تطبیق دهم. نمی‌توانستم تصمیم بگیرم که شاهکار چیست، من برای نوشتن درمورد آن ناامید بودم که ناگهان و به‌طور غیرقابل وصفی، راهکاری برای نجاتم از این بن‌بست به وجود آمد... در یک لحظه اولین آثاری که از مجموعه‌های نیویورک به ذهنم خطور کرد،

تابلوی خودنگاره رامبراند (۱۶۶۰م) در موزه متروپولیتن نیویورک و تابلوی صبح زود یکشنبه در ویتنی اثرادوارد هاپر بود. اما واقعا چگونه می‌توان تصمیم گرفت که کدام یک از نقاشی‌های رامبراند شاهکار است؟ به نظر من تنها در موزه متروپولیتن چهار یا پنج اثر از رامبراند با سطحی برابر وجود دارد. آیا شاهکاری از هنرمندانی چون، انگر، دگا، کانستبل، مونه یا ویستلر وجود ندارد؟ آیا می‌توان آثار هنری مدرن را مانند استادان قدیمی ارزیابی کرد؟

آیا می‌توانیم جعبه‌های بریلو اثر اندی وارهول را در کنار وِرمر قرار دهیم و آن‌ها را به صورت مستقیم مقایسه کنیم؟

واکر اضافه می‌کند که کارل تورستون، نویسنده دایره‌المعارف هنر می‌گوید: واژه شاهکار اصطلاحی است که می‌توان آن را تا قرون وسطی ردیابی کرد. بدین گونه که در آن زمان یک صنعتگر ماهر برای کسب عنوان «استادی» باید نهایت مهارت خود را در قالب یک اثر، به مجمع صنفی خود ارایه می‌داد تا داوران پس از بررسی و شور در خصوص اثر ارایه شده، در صورت صلاحدید، به ایشان حکم استادی اعطا کنند. این واژه سپس به هر چیزی که شایسته یک استادکار به نظر می‌رسید نیز اطلاق شد.

کارل تورستون از نقاشی «مدونای سیستین» به عنوان شاهکار رافائل یاد کرده است. پس از آن این واژه تکامل می‌یابد تا دامنه کلی یا اصل اساسی اثر مورد بررسی را منعکس کند. او در این مرحله تمایل دارد تا اصطلاح «شاهکار‌های بزرگ» برای لیستی از آثار قابل اعتنا، از هنر و معماری تا ادبیات و موسیقی را به کار برد. وی تاکید می‌کند که انتخاب یک اثر به عنوان شاهکاری بی‌بدیل، فراتر از توان بشر است و نتیجه می‌گیرد که از سال ۱۹۴۶م، واژه «شاهکار» هنوز یک کلمه مجاز و حتی قابل احترام است، اما تحت فشار استاندارد‌های دقیق مدرن برای مطالعه هنر، کمی از درخشش سابق خود را از دست داده است.

شاهکار و فلسفه

جیمز گرانت، مدرس فلسفه در کالج اکستر، از ابزار‌های فلسفه برای بررسی سوال شاهکار چیست؟ بهره می‌برد. او با نگاهی به آثار هنری، به دنبال کشف ویژگی‌هایی است که آثار بیهوده و به اصطلاح خط خطی را از آثار سالوادور دالی متمایز می‌کند. او می‌گوید: «می‌خواهم ببینم آیا یک نظریه کلی درباره ویژگی‌هایی که باعث موفقیت یک اثر هنری می‌شود، وجود دارد یا خیر؟ و می‌توان با الهام گرفتن از ارسطو، استدلالی بدیع ارایه کرد؟ وی استدلال می‌کند که هنر خوب «تعالی» را به نمایش می‌گذارد. تعالی صفتی است که سطوح بالایی از فکر، شخصیت و ادراک را نشان می‌دهد و دارای دو ویژگی کلیدی یعنی تخیل و مهارت است.

بنابراین اگر اثر هنری شما بسیار خلاقانه و دارای مهارت بالایی است به احتمال زیاد اثر خوبی خواهد بود. همه این‌ها ممکن است بدیهی به نظر برسد؛ اما نظریه گرانت به بحث‌های مهم در فلسفه کمک می‌کند. او امیدوار است نشان دهد که هنر نه تنها از نظر ابزاری ارزشمند است، بلکه در خدمت هدفی مهم نیز هست، مانند ایجاد حس خوب، زیرا ذاتا ارزشمند است. او می‌گوید: «من فکر می‌کنم این استدلال جدید برای ارزش ذاتی است که هنر در خود دارد.»

خلق شاهکار؟

نقاش امریکایی ریک روتانته نیز سوالات بسیاری را مطرح کرده است. او می‌پرسد: «چه کسی تعیین می‌کند که چه زمانی یک شاهکار خلق شده است؟ وقتی به خلق یک شاهکار فکر می‌کنیم، سوالات زیادی پیش می‌آید. آیا یک شاهکار دلالت بر منحصربه‌فرد بودن دارد؟ آیا یک شاهکار برای واجد شرایط بودن باید اتفاق نظر اکثریت «متخصصان» را داشته باشد؟ چه اشخاصی قرار است اثری را به عنوان بهترین‌ها تعیین کنند؟ آیا می‌توان گفت که هر هنرمندی در نهایت در طول دوران کاری خود یک «شاهکار» خلق می‌کند؟ اگر او هنرمندی با شخصیتی ممتاز باشد، آیا آثار او را باید شاهکار دانست؟ چگونه می‌توان تشخیص داد که اثر هنری خلق شده با «مهارت عالی» شاهکار است؟ ممکن است یک هنرمند آثاری خلق کند که در ما شور یا غوغای عمومی ایجاد و توجه جامعه را به خود جلب کند، اما آیا او به واقع شاهکاری خلق کرده است؟ آیا تا زمانی که هنرمندی زنده و خلاق است، نمی‌تواند اثر جدیدی بهتر از اثر قبلی‌اش که شاهکار نامیده شده است، تولید کند؟»

روتانته معتقد است که «احتمالا چیزی به نام شاهکار وجود ندارد، آن‌ها فقط آثاری عالی هستند که با مهارتی استادانه خلق شده‌اند و با توجه به موقعیت زمانه خویش و بر اساس دانش روز، مورد توجه و تمجید بسیار قرار گرفته‌اند. او متذکر می‌شود که ممکن است کل ایده واژه «شاهکار» فقط یک اختراع مصنوعی توسط عده‌ای باشد که می‌خواهند [ برخی]هنرمندان و آثارشان را برای مقاصد خود تقدیس کنند.»

شاهکار شاهکار‌ها

البته می‌دانیم که بسیاری از آثار شاخص در موزه‌ها، دهه‌ها پس از مرگ هنرمند، به دلایلی نه چندان معقول و شاید فقط به خاطر داستان پشت آن یا خواست حاکم زمانه و سلیقه شخصی وی به عنوان شاهکار شناخته شده باشند. اما به واقع آیا خود هنرمند صاحب اثر که احتمالا در زمان حیات خویش در فقر و بی‌توجهی و انزوا می‌زیسته است، آثار منتخبش به عنوان شاهکار را از برترین کار‌های خود می‌دانسته است؟

«مونالیزا» اثر لئوناردو داوینچی این شاهکار همه شاهکارها، معروف‌ترین، مورد بحث‌ترین و معمایی‌ترین نقاشی در طول تاریخ است که در موزه لوور نگهداری می‌شود. این تابلو پرتره بانویی است که گفته می‌شود لیزا گراردینی نام دارد و توسط لئوناردو داوینچی بین سال‌های ۱۵۰۳م تا ۱۵۰۶م کشیده شده و از سال ۱۷۹۷م به استثنای یک دوره دو ساله در ۱۹۱۱م که به سرقت رفت، در پاریس به نمایش درآمد. این اثر که به لبخند ژوکوند نیز معروف است تا به امروز نظر جهانیان را به خود جلب کرده و البته شاید داستان سرگذشت لیزا گراردینی که همان مونالیزای معروف است باعث معروفیت آن شده باشد.

رمز داوینچی

دو باتیس سفرنامه‌نویس ایتالیایی معتقد است که تابلوی «مونالیزا» را جولیانو دی مدیچی سفارش داده، اما وازاری درکتاب خود به نام «زندگی» به‌طور خاص از شخصی به نام دل جوکوندو نام می‌برد که لئوناردو نقاشی پرتره را به سفارش او برعهده گرفته است. فرانچسکو دل جوکوندو همسر لیزا گراردینی بود. وازاری با اشاره به سه شخصیت اصلی یعنی فرانچسکو دل جوکوندو، همسرش لیزا دل جوکوندو و لئوناردو داوینچی این امر را به صراحت اعلام می‌کندکه نقاشی مونالیزا ناتمام بوده است. در چاپ نخست این کتاب که در۱۵۵م منتشر شد، این امر به تفصیل بیان شد و در ویرایش دوم آن در۱۵۶۸م نیز بدون تغییر باقی ماند.

به نظر می‌رسد فرانچسکو دل جوکوندو مردی خودساخته و موفق بوده و در دوران طلایی تجارت فلورانس در مهم‌ترین صنایع بازرگانی دست داشته است. او در سیاست نیز فعال و متحدان قدرتمندی در دولت جمهوری‌خواه و مخاطبان بسیاری در سراسر اروپا داشته و از هنر و هنرمندان نیز حمایت می‌کرده است. با این پیشینه از شرایط اجتماعی و اقتصادی و شبکه در هم تنیده وی منطقی است که لئوناردو داوینچی سفارش چهره‌نگاره همسر او را بپذیرد.

با توجه به محیطی که لئوناردو در آن کار می‌کرد حمایت فرانچسکو دل جوکوندو از او امری مهم به شمار می‌رفت. از این گذشته، لئوناردو بسیار مشتاق به دست آوردن کمیسیون «نبرد آنگیاری» بود و موقعیت فرانچسکو در دولت فلورانس به این مهم یاری می‌رساند. اما داوینچی فلورانس را ترک کرد و هیچ انگیزه‌ای برای او وجود نداشت تا پرتره را به فرانچسکو دل جوکوندو تحویل دهد. به احتمال زیاد تابلویی با چنین اهمیت از استادی بزرگ، چون داوینچی مورد توجه قرار می‌گرفت و این شاهد دیگری است که لئوناردو داوینچی مونالیزای ناتمام را تحویل نداده، بلکه آن را در هنگام ترک شهر با خود برده است.

لبخند ژوکوند

گلنون دویل در کتاب پرفروش «رام نشده» می‌نویسد: «مونالیزا و شوهرش یک نوزاد را از دست دادند. اما مدتی بعد، صاحب فرزند دیگری شدند و شوهرش این نقاشی را به داوینچی سفارش داد تا تولد نوزاد جدید را جشن بگیرند. مونالیزا روبه‌روی لئوناردو نشست تا او را نقاشی کند، اما هیچ‌گاه لبخند نزد. داوینچی می‌خواست او بیشتر لبخند بزند، اما او نمی‌پذیرفت زیرا نمی‌خواست شادی را که برای تولد نوزادش احساس می‌کرد و دردی را که برای از دست دادن فرزند پیشین در وجودش داشت از بین ببرد. در این تابلو بر لبان او نیمی شادی و نیمی غم را می‌توان دید. او چهره بانویی را دارد که به تازگی رویایی را محقق کرده، اما همچنان رویای گمشده‌ای را در درون خود دارد. او می‌خواست تمام زندگی‌اش در چهره‌اش حضور داشته باشد.»

شاید جسورانه باشد اگر چنین اثر هنری را «شاهکار» ندانیم. نقاشی مونالیزا یک اثر قابل اعتناست که چندین سده ذهن پژوهشگران و تاریخ هنرشناسان را به خود مشغول داشته است، اما با تمام این اوصاف و بر اساس داستان پشت پرده این تابلو، مونالیزا فقط یک نقاشی بسیارخوب است و هنرمند آن لئوناردو داوینچی به عنوان نقاشی استادکار سفارش این تابلو را برای دریافت مبلغی پذیرفته تا بتواند امرار معاش کند. همانند زمانه ما که متاسفانه اکثر هنرمندان با مقوله غم نان، دست به‌گریبان هستند. حال چه می‌شود که این اثر در عصر حاضر شاهکار نامیده می‌شود؟

میدان هنری

آلینا لیونوا می‌گوید که برخی محققان معاصر اصطلاح شاهکار را به عنوان یک واژه نخبه‌گرایانه رد می‌کنند، چراکه برای کنار گذاشتن مجموعه هنر‌ها یا برای دادن فضایی رمزآلود به قضاوت‌های انتقادی از آن سود برده‌اند. گاهی اوقات عموم مردم برخی آثار هنری را فقط بر اساس تبلیغات و شهرت پدید آمده، به عنوان «شاهکار» می‌پذیرند. او معتقد است امروزه واژه «استاد» یا «شاهکار» معنای خود را از دست داده هر چند پر کاربردترین کلمه در دنیای هنر است. معرفی اثری به عنوان «شاهکار» به توجیه قیمت‌های بالا کمک می‌کند. همه ما می‌دانیم هر کاری که توسط هنرمندانی همچون پیکاسو یا ون‌گوگ انجام شده لزوما یک شاهکار نیست. این فقط یک کلمه زیباست که هدف اصلی خود را از دست داده است. هر کسی می‌تواند بگوید یک اثر هنری شاهکار است اگر با نخبگان هنری مرتبط باشد.

جورج دیکی، فیلسوف امریکایی معتقد است امروزه آن چیزی که اثر هنری را می‌سازد، کیفیت خاص آن نیست که بتوان درون اثر مشاهده کرد، بلکه شأن خاصی است که به قول آرتور دانتو «عالم هنر» برای آن قائل می‌شود. او می‌گوید افراد اصلی این عالم در تشکیلاتی نه چندان مدون و متشکل حضور دارند ولی به شکل‌های گوناگون در ارتباط با یکدیگر به سر می‌برند. این مجموعه نقاشان، نویسندگان، آهنگسازان، کارگردانان، تهیه‌کنندگان فیلم، مدیران و بازدیدکنندگان موزه‌ها، تماشاگران تئاتر، گزارشگران جراید، منتقدان، تاریخ‌نگاران هنر، نظریه‌پردازان هنر، فیلسوفان هنر و دیگرانی را در بر می‌گیرد. او معتقد است اعضای عالم هنر که تعریف‌کننده یک نهاد اجتماعی هستند به آثار هنری اعطای شأن می‌کنند به‌گونه‌ای که می‌توانند یک تکه چوب از آب گرفته را در موزه یا موسسه هنر شیکاگو به یک اثر هنری تبدیل کنند.

اقتصاد شاهکار

نیل مک گرگور در مقاله‌ای تحت عنوان «شاهکار: ارزشی مسلّم» می‌نویسد: نظام‌مندی مقوله شاهکار بخشی از سیاست اقتصادی و اجتماعی بوده است. در زمانه ما شاهکار، هم در زمینه اقتصادی و هم اجتماعی نقش دارد و این مردم هستند که تصمیم می‌گیرند به یک اثر شاهکار بگویند یا خیر. بگویند این تابلو سزاوار تکریم است یا نه. او می‌گوید شاهکار دانستن یک اثر نتیجه توافق عمومی است. توافقی که تمام مردم هر آنچه در آن جست‌وجو می‌کنند، بیابند و این می‌شود یک ارزش مسلّم. هر چند مشروعیت آن بر اساس ابهام است، اما آنان به قدرت تابلو اعتماد کرده‌اند.

پس می‌رسیم به ایده ارزش مسلّم آثار که استعاری است، مانند اسکناس بانکی یا همان پول کاغذی که به یک توافق عمومی ربط دارد که بر اساس اعتماد بنا شده است. از لحظه‌ای که دیگر اعتماد نباشد، از لحظه‌ای که اشتغال فکری تغییر کند و دیگر چیزی را که می‌خواسته‌اند پیدا نکنند، دیگر آن تابلو نمی‌تواند «شاهکار» بماند. نتیجه این امر سقوط ارزش مالی و سقوط زیباشناختی آن است مثل وقتی که اعتماد به پول کاغذی بخار شود و از بین برود.

شاهکار توسط بیننده خلق می‌شود

سوزان مونیک در سال ۲۰۱۰م گزارشی درباره افتتاحیه نمایشگاهی در مرکز پمپیدو در شهر متز فرانسه را در لس‌آنجلس تایمز تحت عنوان «این یک شاهکار است، هر چه که باشد» به چاپ رساند. او می‌نویسد: چهار ماه پس از اینکه موزه عجیب و غریبی با سقف فایبرگلاس سفید و تفلون، طراحی شده توسط شیگرو بان ژاپنی و ژان دو گاستین از فرانسه، در‌های خود را در شهر متز در ۲۸۱کیلومتری شرق پاریس باز کرد، بازدیدکنندگان همچنان می‌پرسیدند چه شاهکار‌هایی در این نمایشگاه به دید عموم گذاشته خواهد شد. این نمایشگاه گسترده که از حدود ۸۰۰ اثرهنری تشکیل شده، یک فضای فکری درباره معنای دایما در حال تغییر اصطلاحی [به نام شاهکار]است. لوران لو بون، مدیر موزه متز و متصدی نمایشگاه می‌گوید: «من هیچ تعریف قطعی از یک شاهکار ندارم، اما به نظر من، این واژه‌ای است که امکان تفاسیر گوناگون را فراهم می‌کند.»

واکنش‌های انتقادی زیادی به این نمایشگاه نشان داده شد که ادعا کرده بود آثار گردآوری شده تاثیرگذارترین مجموعه هنر قرن بیستم در تمام اروپاست و باعث شد تا بار دیگر مباحثی را درباره مفهوم شاهکار در محافل تاریخی هنر زنده کند. مصاحبه با متصدیان این نمایشگاه نشان می‌دهد که به سختی در مورد موضوع شاهکار اتفاق نظر وجود دارد، برخی می‌گویند این روش ارزشمندی برای اندازه‌گیری کیفیت است و برخی دیگر به ایرادات آن اشاره می‌کنند. نمایشگاه «شاهکار‌های بی‌پایان»، در مرکز فرهنگی پمپیدو متز، با مفاهیمی منحصربه‌فرد در زمانه‌ای به نمایش درآمد که انسان شاهد بازآفرینی آثار هنری به صورت بی‌نهایت است و همواره در حال دست و پنجه نرم کردن با این مقوله.

در کنار آثار مهمی از افرادی صاحب نام مانند هانری ماتیس، خوآن میرو، پابلو پیکاسو، لوئیز بورژوا و بروس نائومان با نمونه‌هایی از چهره‌های نسبتا کمتر شناخته شده اروپایی و چند مجسمه از آفریقا، آسیا و اقیانوسیه در فضای گالری روبه‌رو می‌شویم، آثاری که به ندرت با ایده‌های مرسوم در مورد شاهکار‌ها مطابقت دارند و لزوما نیز بهترین نمونه از آثار تولید شده این هنرمندان نیستند. مارسل دوشان می‌گوید: «یک شاهکار توسط بیننده خلق می‌شود، نه هنرمند.»

شوربختانه منتقدان و ستایشگران رسانه‌ای و صاحبان قدرت از سده‌های پیشین تا به امروز با اعمال نظر در جاودانگی اثری که خود تایید کرده‌اند، دیگران را مجبور به پذیرش آن کرده‌اند. به نظر می‌رسد خارج از ارزش هنری یک اثر، وجود قدرت‌های سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای در به اوج رساندن یک اثر هنری به مقامی والاتر نقش مهمی ایفا می‌کنند. در اصل این قدرت‌های پشت پرده هستند که به یک اثری هنری اعطای شأن کرده و مردمان زمانه را تابع نظرات خویش می‌کنند تا در صف‌های طولانی موزه‌ها، ضمن پرداخت بهایی گزاف، در نهایت احترام بایستند و به تحسین و تایید انتخاب آن‌ها بپردازند.

ارسال نظرات