اردشیر زاهدی داماد سابق و محبوب شاه که همچنان مورد علاقه او بود، بهعنوان وزیر امور خارجه برگزیده شد. اردشیر زاهدی که پدرش در ارتش قزاق از یاران رضاشاه در کودتای ۱۲۹۹ بود و در دوران او نیز از فرماندهان مهم ارتش شد، توانست در کودتای ۲۸ مرداد تاج و تخت محمدرضاشاه را هم نجات دهد و اینچنین وفاداری خود را به خاندان پهلوی به اثبات برساند.
به گزارش هم میهن، میل روزافزون شاه برای کنترل روابط دیپلماتیک و اطلاع از جزئیات روابط خارجی کشور در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مرور به تبدیلِ مقام وزیر امور خارجه در حد منشی شخصی شاه در روابط خارجی ادامه پیدا کرد و شاه شخصاً هر روز گزارش وزیر را دریافت و دستورات لازم را به او میداد.
غلامعباس آرام که نه تحصیلات چندانی داشت و نه مانند بسیاری از رجال عصر پهلوی از سابقه خاندانی برخوردار بود، گزینه مطلوب شاه در سالهای نخست دهه چهل شد. اما این میل شاه را به سوی گزینه مطلوبتری هدایت کرد.
اردشیر زاهدی داماد سابق و محبوب شاه که همچنان مورد علاقه او بود، بهعنوان وزیر امور خارجه برگزیده شد. اردشیر زاهدی که پدرش در ارتش قزاق از یاران رضاشاه در کودتای ۱۲۹۹ بود و در دوران او نیز از فرماندهان مهم ارتش شد، توانست در کودتای ۲۸ مرداد تاج و تخت محمدرضاشاه را هم نجات دهد و اینچنین وفاداری خود را به خاندان پهلوی به اثبات برساند.
او که نشان درجه یک رستاخیز را از شاه دریافت کرده بود بهعنوان آجودان کشوری شاه نیز انتخاب شد. اردشیر زاهدی با سابقه خدمات پدرش بهسادگی پلههای ترقی را در دوران محمدرضا طی کرد و پس از ازدواج با شهناز پهلوی به داماد محبوب شاه نیز بدل شد. شاه هرچند به شهناز علاقهای نداشت و تقریباً او را رها کرده بود، اما به اردشیر در مقام داماد علاقه داشت و اردشیر از رجال محبوب و مورد اعتماد شخصی شاه بود.
راه یافتن اردشیر به خاندان سلطنتی به میزان اعتماد و نزدیکی شاه نسبت به اردشیر افزود و هرچند ازدواج اردشیر و شهناز پس از هفت سال به طلاق منتهی شد اما این اتفاق نیز به جایگاه اردشیر زاهدی صدمهای وارد نکرد. او بهعنوان سفیر ایران به واشنگتن اعزام شد و با وجود آنکه در بار نخست تنها دو سال در واشنگتن بود، برای ۵ سال عازم لندن شد تا سفیر ایران در بریتانیا باشد.
پس از لندن به مدت پنج سال در کابینه امیرعباس هویدا، وزیر امور خارجه بود و در سال ۱۳۵۰ عازم واشنگتن شد و تا زمان وقوع انقلاب اسلامی عهدهدار این مسئولیت بود. او سالهای پایانی حکومت محمدرضاشاه را در کنار او بود اما پس از مرگ محمدرضاشاه از کار سیاست کنارهگیری کرد و فرح و فرزندش رضا پهلوی را در فعالیت سیاسی علیه جمهوری اسلامی همراهی نکرد.
اما اردشیر زاهدی در ده سال پایانی عمر خود نیز خبرساز شد و با دفاع از حق هستهای ایران و قرارداد برجام و شهید قاسم سلیمانی در رسانهها مطرح شد. او با انتشار مقالاتی در نیویورکتایمز و مصاحبههایی با رسانههای مختلف از حق برخورداری ایران از انرژی هستهای دفاع کرد و با تلاشهای اپوزیسیون برای سرنگونی جمهوری اسلامی نیز به مخالفت برخاست. او درحالیکه مسیری خلاف دوران حضورش در نظام پهلوی را طی میکرد در سال ۱۴۰۰ در سوئیس درگذشت.
اردشیر زاهدی، در ۲۴ مهر سال ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. پدرش فضلالله زاهدی و مادرش خدیجهخانم پیرنیا، دختر حسینخان پیرنیا، مؤتمنالملک، رئیس پیشین مجلس شورای ملی و نوه میرزا نصراللهخان مشیرالدوله بود که در دوران صدارت وی، فرمان مشروطیت ایران به امضا رسید. او تحصیلات خود را در تهران و اصفهان به اتمام رساند.
زمانی که نوجوان بود، پدرش در مقام فرماندهی لشکر اصفهان، توسط قوای متفقین بازداشت و به خارج از کشور تبعید شد. او برای ادامه تحصیل به مدرسه آمریکایی بیروت رفت و سرانجام در سال ۱۳۲۹ در رشته مهندسی کشاورزی و علوم اقتصادی از دانشگاه یوتا آمریکا فارغالتحصیل شد. گویا مدرک تحصیلی او مورد قبول وزارت فرهنگ ایران نبود و با اعمال نفوذ و خارج از ضوابط مورد پذیرش قرار گرفت.
در واقع اردشیر زاهدی تحصیلات مناسبی نداشت و پیشرفت خود را مدیون پدرش بود. اردشیر پس از بازگشت به ایران در وزارت کشاورزی مشغول شد و با توجه به روابط نزدیکی که با آمریکاییها داشت، مسئول خزانهداری کمیسیون مشترک ایران و آمریکا و دستیار ویژه فرانکلین اس. هاریس، مسئول کمیسیون توسعه روستایی اصل چهار ترومن شد. در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اردشیر زاهدی در کنار پدرش نقش فعالی در بازگرداندن محمدرضاشاه به سلطنت ایفا کرد.
او در سال ۱۳۳۶ با شهناز پهلوی ازدواج کرد، این ازدواج تداوم نداشت و در سال ۱۳۴۳ به طلاق انجامید. زاهدی تا مرداد ۱۳۳۸ سرپرست دانشجویان ایرانی خارج از کشور و نماینده مخصوص شاه در امور دانشجویان خارج از کشور بود. از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰ بهعنوان سفیر ایران در واشنگتن به فعالیت پرداخت.
همچنین از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۵ با عنوان سفیر ایران در لندن فعالیت کرد. زاهدی پس از بازگشت در دولت هویدا بهعنوان وزیر امور خارجه منصوب گردید و تا سال۱۳۵۰ این مسئولیت را برعهده داشت. زاهدی در سال ۱۳۵۱ بهعنوان سفیر کبیر ایران به آمریکا فرستاده شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در این سمت بود.
در مرداد ۱۳۳۲، محمدرضاشاه پیش از خروج از ایران، با دلهره و ترس فراوان حکم عزل مصدق و نخستوزیری فضلالله زاهدی را امضا کرد. شاه از عاقبت کودتا به شدت بیمناک بود و به همین دلیل شرط کرده بود پس از فرار او کودتا کلید بخورد. وقتی شاه ۲۵ مرداد در بغداد خبر شکست اولیه کودتا را شنید بلافاصله بغداد را به مقصد روم ترک کرد.
اردشیر زاهدی در چنین شرایطی همکاری نزدیکی با پدرش داشت و به مناسبت حضور در کودتا و خدمات فراوان برای بقای سلطنت پهلوی، نشان درجه یک رستاخیز را دریافت کرد: «نظر به اینکه آقای مهندس اردشیر زاهدی چه قبل از روز فرخنده رستاخیز ۲۸ مرداد و چه در روز ۲۸ مردادماه قدم به قدم در معیت تیمسار سپهبد زاهدی فعالیتهای شایانی نموده که کاملاً همآهنگی با عملیات نظامی داشته است لذا کمیسیون پیشنهاد مینماید که به یک قطعه نشان درجه ۱ رستاخیز مفتخر گردد.»
اردشیر زاهدی از عوامل اصلی در جریان کودتای ۲۸ مرداد بود و کرمیت روزولت با آوردن نام مستعار اردشیر زاهدی (مصطفی ویسی) در کتاب خود به حضور فعال او در کودتا صحّه میگذارد. همچنین روزولت توضیح میدهد که برای ملاقات با فضلالله زاهدی به همراه مصطفی ویسی به مخفیگاهش میرود و درباره اعتمادی که به مصطفی ویسی دارد، میگوید: «تأکید کردم فقط شما [مصطفی ویسی]، سپهبد زاهدی و شاهنشاه اسم حقیقی مرا میدانید از نظر سایرین اسم من جیمز لاکریج است.»
با این حال اردشیر زاهدی در کتاب خاطرات خود، کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را اقدامی ملی و در راستای نجات ایران از جنگ و تجزیه شدن و بدون دخالت بیگانگان قلمداد میکند، از فعالیت خود و پدرش در کودتا دفاع میکند و مصدق را مسبب شکلگیری این ماجرا میداند: «مصدق در آن موقع اختیار همه مملکت را در دست داشت… اینکه مصدق مجلس شورا و سنا را منحل کرده و خودش قانون وضع میکرد، ارتش را به نیروهای مورد اعتمادش سپرد…»
زاهدی اعتقاد داشت که اگر کودتا انجام نمیشد تودهایها، مصدق را برکنار میکردند: «مصدق به آخر خط رسیده بود و نه میتوانست مملکت را اداره کند و نه حاضر بود مشکل نفت را با بهترین شرایطی که برای ایران آن روز بود حل کند و به بسیاری از شخصیتهای سیاسی، نظامی و مذهبی هم نسبت خیانت داده بود و…» اردشیر زاهدی اگرچه در خاطرات خود تلاش میکند وقوع کودتا را امری داخلی معرفی کند و همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا را انکار کند اما اسناد فراوانی در ارتباط با دخالت نیروهای آمریکایی در کودتای سال ۱۳۳۲ و همکاری زاهدی با آنها وجود دارد. اردشیر در جریان کودتا نقش مترجم میان پدرش و کرمیت روزولت فرمانده آمریکایی عملیات کودتا را برعهده داشت.
بعدها وقتی مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا، در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی ضمن یک سخنرانی به نقش آمریکاییها در کودتای ۲۸ مرداد اعتراف کرد، زاهدی به او اعتراض کرد. آلبرایت در این سخنرانی گفت: «در سال ۱۹۵۳ ایالات متحده نقش برجستهای در سازماندهی براندازی نخستوزیر مردمی ایران، محمد مصدق، برعهده داشت. دولت آیزنهاور اعتقاد داشت که این اقدام به دلایل استراتژیک قابل توجیه است. اما کودتا آشکارا موجب یک عقبگرد در امر توسعه سیاسی ایران شد. اکنون درک آن آسان است که چرا بسیاری از ایرانیان کماکان از این مداخله آمریکا در امور داخلیشان برآشفتهاند.»
اردشیر زاهدی درباره اظهارات مادلین آلبرایت نوشته است: «این حرفهای خانم آلبرایت دلایل سیاسی روز داشت و میخواست با این حرفهای بیپایه دل ایرانیها را برای بهبود روابط دو کشور به دست آورد و ضمناً برای کشور خود هم سابقه و اقتدار کسب کند. من برای آلبرایت نامه نوشتم و گفتم که شما از تاریخ اطلاع ندارید.»
اردشیر زاهدی پس از کودتا نشان درجه یک رستاخیز را از شاه دریافت کرد و در آبان ۱۳۳۲ بهعنوان آجودان کشوری شاه انتخاب شد. اردشیر زاهدی بهعنوان آجودان شاه به خاندان سلطنتی بسیار نزدیک شد و در سال ۱۳۳۶ با شهناز پهلوی دختر فوزیه اولین همسر محمدرضاپهلوی ازدواج کرد. شاید نقش اردشیر در کودتا بود که او را شایسته عنوان داماد شاه بودن کرد. شهناز پس از جدایی فوزیه از شاه مورد بیاعتنایی پدرش بود و عملاً رابطه چندانی میان دختر و پدر وجود نداشت.
اما این ازدواج امتیازی بزرگ برای اردشیر زاهدی محسوب میشد چراکه او را بیش از پیش به خاندان سلطنتی و شخص شاه نزدیک کرد. هرچند گویا اشرف پهلوی به شدت با این ازدواج مخالف بود و مایل بود شهناز با پسر خودش ازدواج کند. ازدواج اردشیر و شهناز فرجامی نیافت و در سال ۱۳۴۳ به جدایی انجامید. عجیب اینکه این جدایی از شهناز، رابطه میان محمدرضاشاه و اردشیر زاهدی را چندان تحت تأثیر قرار نداد و شاه در امور مملکتی همچنان با اردشیر زاهدی مشورت میکرد و به او اعتماد داشت.
به دلیل حضور گسترده دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا و فعالیتهای سیاسی که در میان آنان علیه سلطنت درگرفته بود، شاه را وادار کرد تا نمایندهای برای این منظور انتخاب کند. به همین منظور در سال ۱۳۳۸ اردشیر زاهدی بهعنوان نماینده محمدرضاشاه، برای تماس با دانشجویان ایرانی در اروپا انتخاب شد: «آقای اردشیر زاهدی با آقای دکتر عزیزی، سرپرست دانشجویان از هامبورگ به شهرهای مختلف آلمان مسافرت نموده و برای پیبردن به روحیه و افکار دانشجویان با آنان تماس حاصل مینمایند. از قرار معلوم این مأموریت از طرف ذات ملوکانه به ایشان محول گردیده است.»
اردشیر زاهدی بعدها نیز که به عنوان سفیر ایران راهی لندن و واشنگتن شد، همچنان در امور سرپرستی دانشجویان ایرانی دخالت میکرد و در تلاش برای جهتدهی به افکار دانشجویان در جلسات مختلفی حضور مییافت و میکوشید با دانشجویان ناراضی ایرانی ارتباط برقرار کند. زاهدی در سال ۱۳۳۸ سفیر ایران در واشنگتن شد، اما پس از اعتراض دانشجویان ایرانی و اختلاف با دولت علی امینی در سال ۱۳۴۰ به ایران فراخوانده شد. در دولت اسدالله علم، اردشیر زاهدی به سفارت کبرای ایران در انگلستان منصوب و در سال ۱۳۴۱ عازم لندن شد و به مدت ۴ سال در این سمت باقی بود.
سلطنت محمدرضاشاه بهویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد به میزان زیادی وابسته به حمایت آمریکا بود و در سیاستهای کلان در حوزههای نظامی، اقتصادی و جهتگیریهای بینالمللی همسویی و اشتراک گستردهای با آمریکاییها داشت و همه کسانی که بهعنوان وزیر امور خارجه انتخاب شدند، دارای روابطی با آمریکاییها بودند و عموماً سابقه سفارت در واشنگتن را داشتند.
اردشیر زاهدی با توجه به وابستگی و روابط خوبی که با آمریکاییها داشت، فردی مناسب برای کسب مقام وزارت امور خارجه به شمار میآمد. زاهدی در اواخر سال ۱۳۴۵ در کابینه امیرعباس هویدا، بهعنوان وزیر امور خارجه انتخاب شد و محمدرضاشاه طی حکمی، انتخاب اردشیر زاهدی را در سمت وزارت امورخارجه مورد تأیید قرار داد: «نظر به پیشنهاد جناب آقای امیرعباس هویدا، نخستوزیر به موجب این دستخط جناب اردشیر زاهدی را به سمت وزارت امورخارجه منصوب و مقرر میداریم که در انجام وظایف محوله اقدام نماید.»
اردشیر زاهدی در مقام وزارت امور خارجه دو پرونده مهم مسئله آب هیرمند میان ایران و افغانستان و ادعاهای مرزی عراق علیه ایران را پیگیری کرد اما در مورد شیوه کار او نارضایتیهای زیادی در وزارت امور خارجه وجود داشت. اردشیر زاهدی بسیار بددهن بود و با زیردستانش نیز با بیاحترامی رفتار میکرد. نوع رفتار زاهدی موجب مخالفتهای کارکنان وزارت امور خارجه با او شده بود اما در نهایت اختلاف او با نخستوزیر امیرعباس هویدا بود که موجب کنارهگیری او از وزارت امور خارجه شد.
اردشیر زاهدی در دوران زندگی سیاسی خود در دوره پهلوی دوبار به عنوان سفیر ایران در آمریکا انتخاب شد. بار اول از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰ به واشنگتن فرستاده شد که با توجه به سن زاهدی در این زمان و اهمیت پست سفارت در آمریکا، نشاندهنده روابط خاص میان اردشیر زاهدی و محمدرضاشاه از یکسو و واشنگتن از سوی دیگر بود. در این دوره شاه درصدد بود از ارتباطات زاهدی با مقامات آمریکایی در راستای تحکیم پایههای سلطنت خود استفاده کند.
اردشیر در دوران دولت امینی سفیر ایران در آمریکا بود و از طریق دوستان آمریکایی خود در جهت حذف امینی به نفع شاه تلاش میکرد. به هر روی سفارت زاهدی دیری نپائید و وی در اسفند ۱۳۴۰ به تهران فراخوانده شد. افشاگریهای دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا علیه زاهدی و ترس و بیمی که دکتر امینی از ماندگار شدن اردشیر داشت، دلیل این فراخوانی بود.
اردشیر زاهدی بار دیگر در اسفند ۱۳۵۱ بهعنوان سفیر ایران به آمریکا فرستاده شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در این سمت باقی بود. بدون شک سفارتخانه ایران در آمریکا در دومین دوره سفارت اردشیر زاهدی، جنجالیترین نمایندگی سیاسی ایران نزد کشورهای خارجی بود. سفارتخانه ایران در این دوره کانون مهمی برای مذاکرات سیاسی بود و با برگزاری مهمانیهای پرخرج در مکان سفارتخانه و دادن هدیههای گرانقیمت شهرت فراوانی یافت.
زاهدی از این دوره به بعد تا دیماه ۱۳۵۷ نقش مهمی در روابط بین ایران و آمریکا ایفا کرد. پس از آغاز ریاستجمهوری کارتر و شش ماه پیش از مسافرت رئیسجمهور آمریکا به ایران در سال ۱۳۵۶، اردشیر زاهدی، در مهمانی بزرگ باشگاه روزنامهنگاران واشنگتن که به نام «شب ایران» ترتیب داده شده بود، شرکت کرد و در برابر ۴۰۰ نفر از خبرنگاران و نمایندگان دو مجلس آمریکا و دیپلماتهای کشورهای مختلف روابط ایران و آمریکا را از هر حیث روابط ممتاز خواند و برای کارتر آرزوی موفقیت کرد.
در جریان وقوع انقلاب اسلامی، اردشیر زاهدی تلاش فراوانی برای حفظ رژیم سلطنتی کرد و در این راه از تمامی روابط خود در آمریکا بهره گرفت. او با برژینسکی و کارتر دیدار و گفتوگو کرد.
اردشیر زاهدی در مورد حمایتهای کارتر از شاه در خاطرات خود چنین میگوید: «رئیسجمهور آمریکا از من میخواست به شاه بگویم محکم بایستد و هرچه به مصلحت و امکانپذیر میداند، عمل کند. از جمله به من یادآوری کرد به شاه بگویم که نگران وعدهای که برای رعایت حقوق بشر در ایران داده است، نشود.»
زاهدی تا آخرین روزهای حضورش در ایران با مقامات آمریکایی در ارتباط بود اما تلاشهای او راه به جایی نبرد و به ناچار از کشور گریخت. در ۲۲ بهمن، اردشیر زاهدی سرانجام سفارت ایران در واشنگتن را ترک کرد. وی پیش از آنکه سفارت را ترک کند، اسناد مهم را از سفارت بیرون برد. پس از آن مدتی در آمریکا ماند و سپس به سوئیس رفت.
اردشیر زاهدی در سالهای پایانی عمرش که در سوئیس اقامت داشت بهطرز عجیبی به انتقاد از دوران پهلوی و جانبداری از جمهوری اسلامی روی آورد. او در یکی از این اظهاراتش در گفتوگو با روزنامه جامجم گفت: «ما نباید اجازه دهیم که دوباره استیلای آمریکا و انگلیس تکرار شود. این را خطاب به جوانها میگویم که تاریخ ۲۰۰ساله اخیر ایران را بخوانند تا ببینند که متأسفانه، همیشه اجنبیها به ایران زور گفتهاند. ایران باید قدرت داشته باشد تا بتواند در مقابل زورگویی خارجیها بایستد. یادم هست بچه که بودم، پدر مرا با آن فضاحت دزدیدند و ما همینطور ویلان و سرگردان، بدون پدر و مادر مانده بودیم! از خانه میخواستیم برویم جایی، باید به سرباز روسی یا انگلیسی یا آمریکایی حساب پس میدادیم که: از کجا آمدهایم و کجا میخواهیم برویم! توی خانه خودمان، با ما مثل دزدها رفتار میکردند!»
زاهدی که در دوران وزارت خارجه به نمایندگی از ایران پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا کرده بود در دفاع از فعالیتهای هستهای ایران بارها سخن گفت و پا فراتر گذاشت و با پرداخت هزینه آگهی در نیویورکتایمز به دفاع از جمهوری اسلامی ایران مقاله نوشت.
زاهدی در نامهای که اردیبهشت ۱۳۹۹ در ستون آگهیها در روزنامه نیویورکتایمز با عنوان «شتر در خواب بیند پنبهدانه» منتشر کرد، به آمریکا توصیه کرد به ایران حمله نظامی نداشته باشد. این نامه که شش روز بعد از نوشتهشدن منتشر شده، حضور ایران در سوریه را به دعوت دولت این کشور دانسته و همزمان از عربستان به دلیل بمباران یک مراسم عروسی در یمن انتقاد کرده است.
زاهدی سال ۱۳۹۷ نیز نوشتهی دیگری در نیویورکتایمز منتشر کرده و نام آن را «گربههایی که در آرزوی گرفتن موش میمانند» گذاشته بود. در آن نامه استراتژی دولت دونالد ترامپ و «۱۲ خواسته وزیر خارجه آمریکا از ایران» را نقد کرده بود. اظهارات مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا درباره ایران را هم سردرگمکننده و هم ناراحتکننده خوانده و نوشته بود قلدری به ندرت توفیق مییابد: «تاریخ به سرعت به متجاوزان خارجی این درس را داده است که افکار پوچ و خیال خام درباره شکستن و خردکردن ایران را رها کنند. گربهها در آرزوی گرفتن موش خواهند ماند. هیچکس قادر نخواهد بود ایران را درهم بشکند و خرد کند».
او درخصوص برجام نیز گفته بود: «حتی اگر یکی از طرفهای امضاکننده توافق هستهای ایران و گروه ۱+۵ از آن خارج شود، این همچنان یک سند معتبر و لازمالاجراست. من دعا میکنم منطق و عقلانیت و بلوغ دیپلماتیک غالب شود».
زاهدی در مصاحبهای با بیبیسی فارسی در پاسخ به این سوال که آیا او از جمهوری اسلامی حمایت میکند، گفت: «راجع به دولت و جمهوری اسلامی هیچوقت صحبت نکردم و نمیکنم، در این موضوع عقیدهام بوده و هست درحالیکه ما در اینجا [خارج] خوش میگذرانیم و خوب میخوریم، دلم با ایرانیهایی است که در ایران شرایط اقتصادی مساعد و حتی دارو ندارند. آنها را برادران و خواهران خودم میخوانم.
دیپلماتهای ایران الحقوالانصاف پنج سال زحمت کشیدند و توافقنامهای را امضا کردند اما رئیسجمهور آمریکا [ترامپ] آمد گفت چون رئیسجمهور قبلی [اوباما] که امضا کرده سیاهپوست است، من آن را قبول ندارم؛ این چیزها در دنیای امروز قابل قبول نیست… آمریکا و شرکایش مانند اسرائیل و سعودی در برابر ایران به زانو درآمدند. آنها خلاف قانون سازمان ملل که خودشان در آن حضور دارند و در آنجا رأی دادند عمل میکنند. وزیر خارجه آمریکا غلط میکند که از خلیجعربی بهجای خلیجفارس استفاده میکند، کجا خوانده؟ او بچه بوده. من نمیخواهم کسی از خارج برای ما تصمیم بگیرد».
بعد از شهادت سردار قاسم سلیمانی، زاهدی از او دفاع کرد و در مصاحبهای او را با ژنرالهای معروف تاریخ مقایسه کرده و گفته بود: «سلیمانی یکی از شخصیتهایی است که در دنیا شناختهشده است. سرباز وطنپرست و شرافتمند و بچه ساختهی ایران بود. در گذشته در جنگ دوم آدمهایی داشتیم مثل دوگل یا مونتگمری یا آیزنهاور یا رومل یا مککارتی که این افراد آدمهای شرافتمندی هستند. یکی از چیزهایی که همیشه قبلاً هم گفتهام وزیر خارجه آمریکا آدم بدبختی است که حرفش را عوض میکند. این قانون بینالملل است که خود بدبخت آمریکا امضا کرده، چطور یک وزیر خارجه این حرف را میزند؟ این جنایت جنگی است یا میگوید سلیمانی تروریست بود.
بزرگترین تروریست خودِ آمریکاست. در کشوری که دولت و مجلس دارد و کسی را که میهمان آن کشور بوده و برای اقدامات ضدتروریستی با این کشور همکاری میکرده، میکُشد؛ بعد هم میگوید ما مدرک داریم. چرا نشان نمیدهند مدارک را؟ مگر آمریکا قانون و مجلس ندارد؟ مگر نباید در کنگره تصویب کند؟ اینها خیال میکنند همه کر و کور خرند. گیر کردهاند در گل. مستأصل شدهاند. هر روز یک کار غلط میکنند… هر کسی هر چیزی دلش میخواهد بگوید. این سربازان و افسران و به بالا [فرماندهان] به قرآن و مملکتشان قسم خوردند و برای مملکتشان مقابل اسرائیل جنگیدند و از مملکتشان دفاع کردند.
من به او [قاسم سلیمانی] افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد، کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد نه کسانی که خودشان را به پول فروختهاند. ۶۰ میلیون از جمعیت امروز ایرانی سواد دارند و ۴۰ میلیون آنها مدرسه و دانشگاه رفته یا دکتر و مهندس هستند. ۲۰ میلیون از این جمعیت خانمها هستند و این سرمایهای است که بسیاری از کشورها آن را ندارند.
من به منابع انسانی ایران افتخار میکنم. من به قدرت ارتش ایران که برای مملکت خودش قسم خورده افتخار میکنم، به همین دلیل با یک ژنرالش بد بودند؛ آنها برخلاف قوانین بینالمللی چه کردند؟ بعد به سایرین میگویند شما تروریست هستید و تروریست کسانی هستند که برخلاف قوانین ترور میکنند و بعد میگویند افتخار میکنیم که ترور کردیم».
زاهدی حتی علیه فعالیتهای رضا پهلوی و سایر افراد اپوزیسیون موضعگیری کرده و گفت: «تصور براندازی در ایران خوشخیالی است… اینها (اپوزیسیون) از کجا پول میگیرند؟ چه کسی از آنها پشتیبانی میکند؟ چقدر ارتش و نیروی نظامی در اختیار دارند؟ … ایران امروز دارای ارتش و نیروهای نظامی و پلیس و… است. چطور میخواهند به ایران بروند؟ با هواپیمای جت شخصی؟! من بسیاری از این افراد را میشناسم… آنها از خارجیها پول میگیرند و علیه مردم ایران فعالیت میکنند. من آنها را خائن میدانم».
در نوشتهاش در نیویورکتایمز هم آورده بود: «ایرانیهایی که در خارج میگویند بروید آنجا بمب بیاندازید، به نظرم آنها دیگر ایرانی نیستند و شرافتشان را فروختند و از خارج پول میگیرند». در مصاحبه دیگری هم گفته بود: «کسانی که از خارجیها پول میگیرند و بر علیه مملکتشان حرف میزنند، اینها لایق بدترین فحش هستند؛ مثل کسی که پستان مادرش را گاز میگیرد. باکی ندارم از گفتنش».
اردشیر زاهدی ۲۷ آبان ۱۴۰۰ در ۹۳سالگی در خانه موروثی بازمانده از فضلالله زاهدی در مونترو سوئیس درگذشت؛ خانهای که پدرش نیز در ۱۱ شهریور ۱۳۴۲ در آنجا درگذشت. از اردشیر زاهدی سه جلد کتاب خاطرات و یک جلد کتاب درباره وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر جای مانده، که از منابع تاریخ معاصر ایران محسوب میشود.