صادق آهنگران، مداح سرشناس دوره دفاعمقدس در برنامه برمودا از نفوذ سرویسهای جاسوسی غربی در میان برخی هیئتها و مداحها پرده برداشت. آهنگران: معلوم بود برخی جملههایی که بعضی از مداحها میگفتند محرک دارد!
یاد اون خدا بیامرزی افتادم که برای گردش و سفر رفته بود امریکا و برگشته بود بیمار شده بود و می گفت وقتی امریکا بودم امریکا مرا ترور بیولوژیک کرده بود. حالا این اقای اهنگران هم می خواد بگه ما خیلی مهم هستیم که سازمانهای جاسوسی می خواهند در ما نفوذ کند و برای همین نیاز به یک ردیف بودجه برای تشکیل واحد ویژه برای جلوگیری از این نفوذ به این هیات ها و ما که مدیر انها هستیم داریم!
ناشناس
۲۳:۳۲ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
عجب! احمد خاتمی! نفوذ!
زبون الکن معروف ترین مداح و سرود خون جنگ! جل الخالق!
ناشناس
۱۷:۱۸ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
برادر من اگر دنبال نفوذی های اسراییل می گردی برو بالاتر .خیلی خیلی بالاتر!
مردم عادی کوچه و خیابان دیگه پا توی مسجد و هیات نمی گذارند...نگران نفوذ نباشید .....الان با وجود مدیران و مسولین بی کفایت و جاهل نیازی به نفوذی نیست
ناشناس
۱۱:۴۳ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
اشعارنوحه های شماازکیست که جوانان.......
ناشناس
۱۰:۰۳ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
همون آقای احمد خاتمی تایید دادن برای دو دنیاتون بسه
ناشناس
۰۹:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
آقازاده ایشون با پول مداحی سویس درس خوندن الانم تشریف بردن دبی برای بیزینس ویلا؟!
ناشناس
۰۸:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
و كماكان مزخرف گويي امثال شما ادامه دارد
ساسان
۰۸:۰۵ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
آقای بازجوخبرنگار اتاق بازجویی با استودیو برنامه رو قاطی کرده، حرف تو دهن طرف میذاره اونم هماهنگه، یادش بخیر خدا رحمتش کنه یاد روح الله زم افتادم که خبرنگار داشت باهاش مصاحبه می کرد.
ناشناس
۰۵:۵۳ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
من نمیدونم اون دنیا اگه ایشون بهش اعتقادی داشته باشه جواب خانواده شهدا رو چی میخواد بده بخاطر صدای این رفتن جبهه،،، این جوونا هم از قشر جوونای امروزین بخاطر دیده شدن حاضرن هر کاری انجام بدن غافل ازینکه کسی مرتکب گناه بشه زیر سر اونهاست و باید پاسخ بدن البته اگه منظورشون اینه اما اگه بعضی ادمها دارن بخاطر گرانی و نابودی زندگی خودشون یا مردم مینالن منظورشون اونها باشه که دیگه هیچی نمیشه گفت
ناشناس
۱۵:۵۴ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
یه چیزی از بقیه شنیدی
هیچکی به خاطر یه صدا جبهه با اون سختی و مشکلات و خون وخمپاره نمیره اگه نمیدونی بدون
با اولین صدای تیر و ترکش ترسوها فرار می کنند
امين ميرزائى
۰۱:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
میرزاده عشقی :
چراغُ الذاکرین آن مردِ جیغو ،
کند در مجلسِ شورا هیاهو .
چراغ الذاکرین مانندِ زاغ است ،
گمان دارد که مجلس مثلِ باغ است .
نماید جیر و ویرِ نابهنگام ،
دهد بر حامیانِ مُلک دشنام .
همه دانند خوب این هوچی ِ لوس ،
ز شَه زر خواست اما گشت مأیوس .
همه دانند خوب این روضهخوان است ،
که مزدِ روضه او یک قران است .
اگر اولادهای ِ شمرِ ملعون ،
دهند از مزدِ روضه پول افزون ،
برای ِ شمر او خواند ثناها ،
برای ِ آن لعین گوید دعاها .
غرض اینست، بر این آدمِ لوس ،
دهند ار پول ، خوانَد روضه معکوس .
دو سالِ قبل این هوچی آرام ،
به سردارِ سپه میداد دشنام .
گرفتند و دو سه سیلی زدندش ،
که تا ایمن بمانند از گزندش .
فرستادند او را شهرِ سمنان .
به سردارِ سپه با آه و افغان،
نوشت او کاغذِ با آب و تابی ،
تملق گفت و دادندش جوابی .
بیاوردند او را سوی ِ تهران ،
بدادندش خسارتْ بیست تومان .
چو رفت این بیست تومان توی ِجیبش ،
بشد آن مبلغِ عالی نصیبش ،
به سردارِ سپه مداح گردید ،
همه چیزِ وِرا دیگر پسندید .
نوشت این مرد آزادیپرست است ،
شکستِ او به آزادی شکست است .
بدو گفتند یارانِ صمیمی ،
چه هست این حرف و آن حرفِ قدیمی؟
چرا حرفِ تو هر روزی به رنگیست !؟
مگر مغزِ تو چون توتفرنگیست !؟
ز یاران این ملامتها چو بشنفت ،
جواب ِ دوستان را این چنین گفت :
به سردارِ سپه من زشت گفتم ،
به رِشوت بیست تومانی گرفتم !
به او بد گفتم و داد او به من بیست ،
اگر خوبش بگویم حق من چیست؟
بداعی بیست تومان داده سردار ،
نِیَم زین گنج دیگر دست بردار .
دگر دنباله مسلک نگیرم ،
که تا زو بیست تومانها بگیرم .
چرا !؟ زیرا که بنده گشنه هستم ،
که حمالی نمیآید ز دستم .
تملق گویم و گیرم اعانه ،
خرم سرچشمه من یک باب خانه .
دعا گویم به نامِ نیزهبازی ،
خورم با چای نانِ پادرازی .
به پولداران کنم خدمتگزاری ،
نمایم لقمهای نان کوفتِ کاری !!!!!!
زبون الکن معروف ترین مداح و سرود خون جنگ! جل الخالق!
هیچکی به خاطر یه صدا جبهه با اون سختی و مشکلات و خون وخمپاره نمیره اگه نمیدونی بدون
با اولین صدای تیر و ترکش ترسوها فرار می کنند
چراغُ الذاکرین آن مردِ جیغو ،
کند در مجلسِ شورا هیاهو .
چراغ الذاکرین مانندِ زاغ است ،
گمان دارد که مجلس مثلِ باغ است .
نماید جیر و ویرِ نابهنگام ،
دهد بر حامیانِ مُلک دشنام .
همه دانند خوب این هوچی ِ لوس ،
ز شَه زر خواست اما گشت مأیوس .
همه دانند خوب این روضهخوان است ،
که مزدِ روضه او یک قران است .
اگر اولادهای ِ شمرِ ملعون ،
دهند از مزدِ روضه پول افزون ،
برای ِ شمر او خواند ثناها ،
برای ِ آن لعین گوید دعاها .
غرض اینست، بر این آدمِ لوس ،
دهند ار پول ، خوانَد روضه معکوس .
دو سالِ قبل این هوچی آرام ،
به سردارِ سپه میداد دشنام .
گرفتند و دو سه سیلی زدندش ،
که تا ایمن بمانند از گزندش .
فرستادند او را شهرِ سمنان .
به سردارِ سپه با آه و افغان،
نوشت او کاغذِ با آب و تابی ،
تملق گفت و دادندش جوابی .
بیاوردند او را سوی ِ تهران ،
بدادندش خسارتْ بیست تومان .
چو رفت این بیست تومان توی ِجیبش ،
بشد آن مبلغِ عالی نصیبش ،
به سردارِ سپه مداح گردید ،
همه چیزِ وِرا دیگر پسندید .
نوشت این مرد آزادیپرست است ،
شکستِ او به آزادی شکست است .
بدو گفتند یارانِ صمیمی ،
چه هست این حرف و آن حرفِ قدیمی؟
چرا حرفِ تو هر روزی به رنگیست !؟
مگر مغزِ تو چون توتفرنگیست !؟
ز یاران این ملامتها چو بشنفت ،
جواب ِ دوستان را این چنین گفت :
به سردارِ سپه من زشت گفتم ،
به رِشوت بیست تومانی گرفتم !
به او بد گفتم و داد او به من بیست ،
اگر خوبش بگویم حق من چیست؟
بداعی بیست تومان داده سردار ،
نِیَم زین گنج دیگر دست بردار .
دگر دنباله مسلک نگیرم ،
که تا زو بیست تومانها بگیرم .
چرا !؟ زیرا که بنده گشنه هستم ،
که حمالی نمیآید ز دستم .
تملق گویم و گیرم اعانه ،
خرم سرچشمه من یک باب خانه .
دعا گویم به نامِ نیزهبازی ،
خورم با چای نانِ پادرازی .
به پولداران کنم خدمتگزاری ،
نمایم لقمهای نان کوفتِ کاری !!!!!!