امین قاسمی در فرهیختگان نوشت: اساساً ساختن فیلم درمورد سوژههایی که مخاطب از آنها ذهنیت دارد، بسیار چالشبرانگیز است و فیلمساز باید تکلیفش دربرابر آن روشن باشد، اگر غیر از این شود چیزی جز آشفتگی و تهی بودن به مخاطب خود ارائه نمیدهد.
«مست عشق» نیز بهواسطه همین آشفتگی و بیمایگی محلی از اعراب ندارد؛ چراکه فیلم با ادعای نشان دادن برشی از زندگی و ارتباط مولانا و شمس تبریزی، نهتنها در پرداخت خود موفق نمیشود، بلکه مخاطب با چیز دیگری روبهرو میشود. مست عشق با تعدد خردهروایتها، عملا تعدادی پازل تکهتکه است، حتی تدوین موازی نیز کمکی به فیلم نمیکند و صرفا تلاش کرده در زمانی دوساعته، هرطور شده خردهروایتها را کنار هم جمع کند. حسن فتحی در مست عشق نه مولانا میسازد و نه شمس!
گویی ماجرای آن دو قصهای فرعی جهت پرکردن دیگر خردهروایتهاست و شخصیت محوری، مامور نظامی سلجوقی است. هرچند فیلم حتی در خدمت او هم نیست؛ چراکه سرعت کاتها و ریتم فیلم چنان بالاست که شخصیتی شکل نمیگیرد و کلوزآپهای بیش ازحد فیلم هم کارکرد سینمایی ندارد و در بیشتر موارد بیمورد و اضافی است و عملا چیزی جز تاکید بر چهرههای دلربا و زیبای بازیگران ندارد. بهنظر میرسد فیلمساز بیشتر تلاش کرده با استفاده از نام مولانا و شمس فیلمی اکشن و ملودرام از قصههای شخصیاش را بسازد. این امر بهخودیخود ایرادی ندارد، اما مشکل آنجایی است که فیلم ایده ندارد و انگار با یک کلیپ بلند اینستاگرامی با گریمهای تصنعی و بازیهای بد طرف هستیم.
مست عشق میتوانست عنوان سریال بلند ملودرام تاریخی باشد که کارگردان با خیال راحت به پرورش خردهروایتهای خویش بپردازد و نمایشگر جلوههای اروتیک بازیگران زیبا با چاشنی صحنههای اکشن در پیشبرد روایتهایش باشد و حذف یا جایگزینی مولانا و شمس با شخصیتهای دیگری هم که وجود خارجی ندارند، خللی در روند روایتش ایجاد نمیکرد. چهبسا حسن فتحی متخصص همین نوع سریالسازی است و میتواند با الهام از سریالهای ترکی فصل جدیدی از کارنامه خود را رقم بزند.