صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۲۸۵۳۰
یووال هراری مورخ مشهور اسرائیلی در روزنامه هاآرتص سیاست‌های نتانیاهو را به باد انتقاد گرفت
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۳ - ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳

در روز‌های آینده اسرائیل باید تصمیمات سیاسی و تاریخی اتخاذ کند؛ تصمیماتی که می‌تواند سرنوشت خودش و کل منطقه را برای نسل‌های آینده رقم بزند. متأسفانه بنیامین نتانیاهو و شرکای سیاسی او بار‌ها ثابت کرده‌اند که برای اتخاذ چنین تصمیماتی مناسب نیستند.

به گزارش هم میهن؛ سیاست‌هایی که آن‌ها سال‌ها دنبال کرده‌اند، اسرائیل را به مرز نابودی رسانده است. آن‌ها تا به حال هیچ پشیمانی از اشتباهات گذشته خود نشان نداده و تمایلی به تغییر جهت نداشته‌اند. اگر آن‌ها به این شکل از سیاست‌گذاری ادامه دهند، ما و کل خاورمیانه را به سمت نابودی خواهند برد. به‌جای عجله در جنگ جدید با ایران، ابتدا باید از شکست‌های اسرائیل در شش ماه جنگ گذشته درس بگیریم.

جنگ وسیله‌ای نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی است و یک معیار کلیدی برای سنجش موفقیت در جنگ وجود دارد و آن اینکه، آیا اهداف سیاسی محقق شده‌اند؟ پس از حمله ۷ اکتبر، اسرائیل نیاز به آزادسازی گروگان‌ها و خلع سلاح حماس داشت، اما این‌ها نباید تنها اهدافش می‌بود.

با توجه به تهدید موجودیتی که ایران و عوامل هرج و مرج آن برای اسرائیل ایجاد می‌کند، اسرائیل همچنین نیاز به تعمیق اتحاد خود با دموکراسی‌های غربی، تقویت همکاری با نیرو‌های میانه‌رو عربی و تلاش برای ایجاد نوعی نظم منطقه‌ای باثبات داشت. با این حال، دولت نتانیاهو همه این اهداف را نادیده گرفت و در عوض بر انتقام تمرکز کرد. کابینه نتانیاهو نتوانسته است همه گروگان‌ها را آزاد کند و حماس را نیز خلع‌سلاح نکرده است.

بدتر از آن، این اقدام عمداً یک فاجعه انسانی را بر ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار فلسطینی در نوار غزه تحمیل کرد و در نتیجه پایه‌های اخلاقی و ژئوپلیتیکی موجودیت اسرائیل را تضعیف کرد.

فاجعه انسانی در غزه و وخامت اوضاع در کرانه باختری، هرج‌ومرج منطقه‌ای را شعله‌ور کرده و اتحاد ما با دموکراسی‌های غربی را تضعیف کرده و همکاری کشور‌هایی مانند مصر، اردن و عربستان سعودی با اسرائیل را سخت‌تر می‌کند.

اکثر اسرائیلی‌ها اکنون توجه خود را به تهران معطوف کرده‌اند، اما حتی قبل از حمله ایران، ما ترجیح دادیم چشم‌های خود را بر آنچه در غزه و کرانه باختری رخ می‌دهد، ببندیم. اما اگر رفتار خود را در قبال فلسطینی‌ها تغییر ندهیم، غرور و کینه‌توزی ما بلایی تاریخی بر سر ما خواهد آورد.

کره‌شمالی خاورمیانه

پس از شش ماه جنگ، بسیاری از گروگان‌ها هنوز در اسارت هستند و حماس همچنان روی پای خود است، اما نوار غزه ویران شده است، هزاران نفر از مردم آن کشته شده‌اند و اکثر جمعیت آن اکنون پناهندگانی گرسنه هستند. علاوه بر غزه، جایگاه بین‌المللی اسرائیل نیز ویران شده است و ما اکنون حتی توسط بسیاری از دوستان سابق خود منفور و طرد شده‌ایم.

اگر جنگی همه‌جانبه با ایران و نیرو‌های نیابتی آن آغاز شود، اسرائیل تا چه حد می‌تواند روی ایالات متحده، دموکراسی‌های غربی و کشور‌های میانه‌رو عرب حساب کند که خود را برای ما به خطر بیاندازند و کمک‌های نظامی و دیپلماتیک حیاتی به ما ارائه کنند؟

حتی اگر از چنین جنگی جلوگیری شود، اسرائیل تا چه زمانی می‌تواند به‌عنوان یک کشور منفور زنده بماند؟ ما منابع کافی به اندازه روسیه نداریم. بدون پیوند‌های تجاری، علمی و فرهنگی با سایر نقاط جهان و بدون اسلحه و پول آمریکایی، خوش‌بینانه‌ترین سناریو برای اسرائیل، تبدیل شدن به کره شمالیِ خاورمیانه است.

بسیاری از شهروندان اسرائیلی آنچه را که در حال رخ دادن است و همچنین دلایلی را که ما در اینجا مطرح می‌کنیم، انکار یا سرکوب می‌کنند. به‌طور خاص، بسیاری شدت بحران انسانی در غزه را انکار می‌کنند و به همین دلیل است که نمی‌توانند شدت بحران دیپلماتیکی را که ما با آن روبه‌رو هستیم، درک کنند.

هنگامی که آن‌ها با گزارش‌هایی در مورد ویرانی، کشتار و گرسنگی در غزه مواجه می‌شوند، ادعا می‌کنند که این اخبار جعلی است یا برای رفتار اسرائیل، توجیه اخلاقی و نظامی پیدا می‌کنند.

کسانی که بسیار مشتاق هستند یهودی‌ستیزی را ریشه همه مشکلات ما بدانند، باید هفته‌های اول جنگ را به یاد بیاورند؛ زمانی که اسرائیل از حمایت بین‌المللی بی‌سابقه‌ای برخوردار بود. رئیس‌جمهور آمریکا، رئیس‌جمهور فرانسه، صدراعظم آلمان، نخست‌وزیر بریتانیا و فهرست بلندبالایی از نخست‌وزیران، وزیران خارجه و دیگر مقامات بلندپایه به اسرائیل سفر کردند و حمایت خود را از اسرائیل در مبارزه برای شکست و خلع سلاح حماس اعلام کردند.

کمک‌های بین‌المللی هم به شکل تسلیحات و هم به شکل مواضع شفاهی سرازیر می‌شد. مقادیر زیادی تجهیزات نظامی به اسرائیل فرستاده شد. برای مثال صادرات تسلیحات از آلمان به اسرائیل ۱۰ برابر شد. بدون آن کمک‌ها، ما نمی‌توانستیم جنگ غزه و لبنان را به راه بیاندازیم و برای درگیری با ایران و دیگر نیرو‌های نیابتی‌اش آماده شویم.

در همین حال، در آب‌های دریای سرخ و اقیانوس هند، یک ناوگان بین‌المللی برای مبارزه با حوثی‌ها و باز نگه داشتن مسیر تجاری منتهی به ایلات و کانال سوئز گردهم آمدند.

مورد با اهمیت دیگر این است که در بیشتر جنگ‌های قبلی اسرائیل، اسرائیل نیز مجبور بود در یک چارچوب زمانی خاص بجنگد، زیرا متحدانش اسرائیل را مجبور می‌کردند ظرف چند روز یا چند هفته با آتش‌بس موافقت کند. اما با توجه به ماهیت اقدام حماس، این بار متحدان اسرائیل برای تصرف غزه، آزادسازی گروگان‌های اسرائیلی، تغییر وضعیت باریکه غزه براساس منافع اسرائیل و ایجاد نظمی جدید در منطقه، به تل‌آویو اختیار دادند.

دولت نتانیاهو این فرصت تاریخی را هدر داد. دولت نتانیاهو نتوانست از پیروزی‌های خود در میدان نبرد برای دستیابی به توافق بر سر آزادی همه گروگان‌ها و پیشبرد نظم سیاسی جایگزین در غزه استفاده کند. در عوض، تصمیم گرفت آگاهانه یک فاجعه انسانی غیرضروری را بر غزه وارد کند؛ و با انجام این کار، یک فاجعه سیاسی غیرضروری را به اسرائیل تحمیل کرد. متحدان ما یکی پس از دیگری از آنچه در غزه می‌گذرد وحشت‌زده شده‌اند و یک به یک خواستار آتش‌بس فوری و حتی تحریم تسلیحاتی اسرائیل هستند.

کشور‌های عربی میانه‌رو که منافع‌شان با منافع ما همخوانی دارد و از ایران، حزب‌الله و حماس می‌ترسند، در همکاری با ما، درحالی‌که ما مشغول ویران کردن غزه هستیم، مشکل پیدا کرده‌اند. کابینه نتانیاهو توانسته حتی روابط ما با ایالات متحده را نیز از مسیر خارج کند. گویی ما منبع جایگزینی برای تسلیحات و حمایت دیپلماتیک داریم! نسل جوان در ایالات متحده و در سراسر جهان اکنون اسرائیل را کشوری نژادپرست و خشن می‌دانند که میلیون‌ها نفر را از خانه‌هایشان اخراج می‌کند، کل جمعیت غزه را به گرسنگی واداشته و هزاران غیرنظامی را بدون دلیل و تنها برای انتقام گرفتن، می‌کُشد.

نتایج این رفتار‌ها نه‌تن‌ها در روز‌ها و ماه‌های آینده، بلکه برای دهه‌های آینده محسوس خواهد بود. حتی در بدترین لحظات ۷ اکتبر، حماس به شکست اسرائیل نزدیک نشد. اما سیاست ویرانگر دولت نتانیاهو پس از ۷ اکتبر، اسرائیل را در معرض خطر موجودیتی قرار داده است.

سندرم سامسون

شکست کابینه نتانیاهو در طول جنگ تصادفی نیست. این میوه تلخ، حاصل چندین سال اجرای سیاست‌های فاجعه‌بار است. تصمیم برای تحمیل یک فاجعه انسانی به غزه ناشی از ترکیبی از سه عامل بلندمدت بود: عدم حساسیت درباره ارزش جان فلسطینی‌ها. عدم حساسیت نسبت به جایگاه بین‌المللی اسرائیل و نادیده گرفتن این اولویت که نیاز‌های امنیتی واقعی اسرائیل چیست.

نتانیاهو و شرکای سیاسی‌اش برای سال‌ها جهان‌بینی نژادپرستانه‌ای را پروبال دادند که بسیاری از اسرائیلی‌ها را به بی‌اعتنایی به ارزش زندگی فلسطینی‌ها عادت داد. بین قتل‌عام هاوارا در فوریه ۲۰۲۳ و تراژدی انسانی کنونی در غزه یک خط مستقیم وجود دارد. در ۲۶ فوریه ۲۰۲۳، دو شهرک‌نشین اسرائیلی درحالی‌که در شهرک هاوارا در کرانه باختری در حال رانندگی بودند به قتل رسیدند.

برای انتقام، گروهی از شهرک‌نشینان خانه‌ها، مغازه‌ها و خودرو‌ها را در هوارا به آتش کشیدند و ده‌ها غیرنظامی بی‌گناه فلسطینی را مجروح کردند، درحالی‌که نیرو‌های امنیتی اسرائیل هیچ کار و یا کمترین کار را برای جلوگیری از این خشونت انجام دادند. کسانی که به سوزاندن کل شهر برای انتقام قتل دو اسرائیلی عادت کرده بودند، می‌دانستند که ویران کردن کل نوار غزه برای انتقام حمله ۷ اکتبر، کاملاً قابل قبول است.

شکی نیست که حماس یک سازمان تروریستی است که در ۷ اکتبر مرتکب جنایات فجیعی شد. اما اسرائیل باید کشوری دموکراتیک باشد که حتی در صورت مواجهه با چنین جنایاتی همچنان به قوانین بین‌المللی احترام می‌گذارد، از حقوق اولیه بشر محافظت می‌کند و استاندارد‌های اخلاقی جهانی را رعایت می‌کند. به همین دلیل است که کشور‌هایی مانند ایالات متحده، آلمان و انگلیس پس از ۷ اکتبر در کنار ما ایستادند.

البته، کشور‌های دموکراتیک حقِ - اگر نگوئیم وظیفه- دفاع از خود را دارند و در جنگ گاهی اوقات انجام اقدامات بسیار خشونت‌آمیز برای مقابله با تهدید و دستیابی به اهداف سیاسی، ضروری است. اما اینطور به نظر می‌رسد که بسیاری از اقداماتی که اسرائیل بعد از حمله هفتم اکتبر انجام داد با انگیزه انتقام انجام شده؛ آن‌هم به این امید که صد‌ها هزار فلسطینی مجبور شوند که برای همیشه نوار غزه را ترک کنند.

برای سال‌ها، نتانیاهو و متحدانش جهان‌بینی غرورآفرینی را پرورش دادند که بسیاری از اسرائیلی‌ها را بر آن داشت که باور کنند اهمیت روابط ما با دموکراسی‌های غربی چندان هم حیاتی نیست. در یکی از کمپین‌های انتخاباتی اخیر، پوستر‌های بزرگ کنار جاده‌ای را که روی آن نوشته شده بود «رهبری از حزبی متفاوت» دیدم. بر روی این پوستر‌ها نتانیاهو در حال لبخند زدن و دست دادن با ولادیمیر پوتین بود. وقتی نفر اول اسرائیل دوستان جدیدی در مسکو و بوداپست دارد، دیگر به واشنگتن و برلین چه نیازی دارد؟ و اگر پوتین دوست جدید ماست، چرا ما مثل پوتین رفتار نکنیم؟

حتی امروز اسرائیلی‌هایی هستند که با حسرت به نحوه رفتار پوتین می‌نگرند و فکر می‌کنند اسرائیل باید از او بیاموزد. نیازی به گفتن نیست که پس از ۷ اکتبر پوتین از پشت به نتانیاهو خنجر زد و ویکتور اوربان به خود زحمتی برای دیدار با نتانیاهو نداد. این لیبرال‌ها در واشنگتن و برلین بودند که به کمک اسرائیل شتافتند.

اما شاید صرفاً به دلیل اینرسی‌ای است که نتانیاهو مدام دست‌هایی که به ما غذا می‌دهند را گاز می‌گیرد. عمیق‌تر شدن انزوای بین‌المللی اسرائیل و نفرتی که نسبت به اسرائیل در میان دانشگاهیان، هنرمندان و جوانان ابراز می‌شود، تنها محصول تبلیغات حماس نیست، بلکه محصول اولویت‌های انحرافی نتانیاهو در ۱۵ سال گذشته است.

سال‌هاست که نتانیاهو و شرکای سیاسی‌اش برنامه‌ای را شکل داده‌اند که نه‌تن‌ها اهمیت اتحاد ما با دموکراسی‌های غربی، بلکه عمیق‌ترین نیاز‌های امنیتی اسرائیل را نیز نادیده می‌گرفت. در مورد آنچه منجر به فاجعه ۷ اکتبر شد، مطالب زیادی نوشته شده است و بسیار بیشتر نوشته خواهد شد. بدون شک یک نخست‌وزیر نمی‌تواند مسئول همه جزئیات باشد. اما یک نخست‌وزیر مسئول مهم‌ترین چیز است و آن شکل دادن به اولویت‌های کشور است.

اما اولویت‌های انتخابی نتانیاهو فاجعه‌آمیز بود. او و شرکایش ترجیح دادند به جای تامین امنیت مرز‌های خود، اشغال را تحکیم کنند، به‌طوری‌که همان نتانیاهو که سال‌ها ثابت کرد قادر به تخلیه یک شهرک غیرقانونی اسرائیل در اراضی اشغالی نیست، اخیراً در یک روز مجبور شد شهرک‌های اسرائیلی سدیروت در جنوب و کریات شمونا در شمال را با ده‌ها هزار نفر سکنه، از ترس حملات تخلیه کند.

بدتر از آن، زمانی که نتانیاهو آخرین کابینه خود را تشکیل داد، باید تصمیم می‌گرفت که کدام‌یک از مشکلات اسرائیل را باید در مرکز توجه قرار دهد. آیا اسرائیل باید مبارزه با حماس، حزب‌الله یا ایران را در اولویت قرار می‌داد؟ اما نتانیاهو پس از تفکر بسیار تصمیم گرفت با دادگاه عالی مبارزه کند.

اگر بین ژانویه تا اکتبر ۲۰۲۳، کابینه نتانیاهو یک‌چهارم توجهی را که به تلاش برای تضعیف دادگاه معطوف کرده بود، به حماس معطوف می‌کرد، از فاجعه ۷ اکتبر جلوگیری می‌شد.

پس از ۷ اکتبر و هنگامی که نتانیاهو باید در مورد اهداف جنگ تصمیم می‌گرفت، جای تعجب نیست بار دیگر امنیت در فهرست اولویت‌ها بسیار پایین قرار گرفت. واضح است که اسرائیل برای خلع سلاح حماس باید وارد غزه می‌شد. اما هدف درازمدت جنگ باید ایجاد یک نظم منطقه‌ای باثبات می‌بود تا اسرائیلی‌ها را برای سال‌ها امن نگه دارد.

چنین نظمی تنها می‌توانست با تقویت اتحاد بین اسرائیل و دموکراسی‌های غربی و تعمیق همکاری با نیرو‌های میانه‌رو عرب ایجاد شود. اما اولویت‌های جنگی که نتانیاهو انتخاب کرد، به جای پر و بال دادن به این اتحاد‌ها و مشارکت‌ها، یک کمپین انتقام کورکورانه بود.

اتاق انعکاس

پس از ۷ اکتبر، مبارزه و شکست حماس ضروری بود، اما می‌شد این کار را بدون کشتن این همه غیرنظامی بی‌گناه و بدون گرسنگی دادن به مردم غیرنظامی انجام داد. ارتش اسرائیل پیروزی‌های زیادی در میدان‌های نبرد به دست آورده و کنترل اکثر مناطق نوار غزه و مسیر‌های منتهی به آن را در دست گرفته است.

شاید بتوان گفت که در بحبوحه نبرد گاهی اوقات جدا کردن غیرنظامیان از مبارزان مسلح دشوار است، اما سوال این است که چه بهانه‌ای برای ممانعت از سرازیر شدن کمک‌های بشردوستانه به غزه وجود داشت؟

برخی استدلال می‌کنند که توزیع ناکارآمد کمک‌ها در غزه و دزدی این کمک‌ها توسط عوامل حماس، دلیلی است که منجر به گرسنگی هزاران نفر و هجوم بردن فلسطینی‌ها به کامیون‌های حامل کمک شده است. حتی اگر این توجیهات درست باشد، باز هم اسرائیل می‌توانست آنقدر غذا، دارو و سایر تدارکات را به غزه وارد کند که هیچ مقیاسی از سوءمدیریت یا دزدی منجر به گرسنگی نشود. بالاخره دزد‌ها با آن‌همه ذخایر مواد غذایی چه می‌توانند بکنند مگر اینکه مجبور شوند آن‌ها را دوباره به مردم بفروشند؟

برعکس، اگر اسرائیل برای رساندن کمک‌های کافی به غزه مشکل داشت و از آنجایی که مصر و سایر کشور‌ها از پذیرایی از آوارگان فلسطینی خودداری می‌کردند، اسرائیل می‌توانست پناهگاه‌های امنی برای غیرنظامیان فلسطینی در خاک اسرائیل در نزدیکی مرز مصر، در جنوب نوار غزه، ایجاد کند.

صد‌ها هزار زن، کودک، سالخورده و پناهنده بیمار از غزه می‌توانستند در این مناطق امن پناه بگیرند. در آنجا، اسرائیل می‌توانست مطمئن شود که آوارگان تمام نیاز‌های اولیه را دریافت می‌کنند و تا زمانی که جنگ در غزه ادامه داشت، از حمله محافظت می‌شدند.

این ایده قبلاً در روز‌های اول جنگ توسط بنی‌موریس، بنجامین زی‌کیدار و چندین دانشگاه برجسته اسرائیلی که خطرات پیش رو را پیش‌بینی کرده بودند، مطرح شد. چنین اقدامی تعهدات اخلاقی اسرائیل را برآورده می‌کرد، تأیید بین‌المللی را به دست می‌آورد و همزمان ارتش اسرائیل را قادر می‌ساخت تا با سهولت بیشتری در داخل غزه عمل کند. هنوز هم برای اجرای چنین طرحی دیر نیست.

نتانیاهو همچنان به اسرائیل وعده «پیروزی کامل» می‌دهد، اما حقیقت این است که ما یک قدم با شکست کامل فاصله داریم. هر آنچه که می‌توانست از طریق جنگ به دست آید؛ از جمله بازسازی اعتماد داخلی به ارتش اسرائیل پس از ناکامی ۷ اکتبر، بازسازی بازدارندگی اسرائیل در خارج از کشور و از بین بردن بیشتر قابلیت‌های نظامی حماس، همین حالا به دست آمده است.

ادامه جنگ چیزی بیشتر به دست نمی‌دهد. این توهم خطرناکی است که باور کنیم یک پیروزی دیگر، در رفح، باعث فروپاشی حماس، آزادی همه گروگان‌ها و تسلیم شدن دشمنان متعدد اسرائیل می‌شود. هر روز جنگ اضافی فقط در خدمت اهداف حماس و ایران است و انزوای بین‌المللی اسرائیل را تشدید می‌کند.

بخش بزرگی از مردم اسرائیل نسبت به آنچه در حال وقوع است بی‌اطلاع هستند. برای بسیاری از اسرائیلی‌ها، زمان از شش ماه پیش متوقف شده است. رسانه‌های ما هنوز پر از اخبار جدید درباره ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است؛ بدون توجه به اینکه در حال حاضر ما در آوریل ۲۰۲۴ هستیم. البته مهم است که به یاد داشته باشیم و بررسی کنیم که در آن شنبه نفرین‌شده در اسرائیل چه اتفاقی افتاد، اما همچنین مهم است بدانیم که الان در غزه چه می‌گذرد.

تمام جهان تصاویر وحشتناکی را می‌بیند که از نوار غزه بیرون می‌آید، اما بسیاری از شهروندان اسرائیلی یا جرأت نمی‌کنند نگاه کنند یا همه این تصاویر را تبلیغات فریبکارانه می‌دانند. نابینا شدن افکار عمومی به دولت دست باز می‌دهد تا به ولگردی‌ها و ویرانی‌های خود ادامه دهد و این کار نه‌تن‌ها غزه، بلکه آنچه که از جایگاه بین‌المللی و اخلاقی اسرائیل باقی مانده، ویران می‌کند. چگونه می‌توانیم این اتاق انعکاس را که ما را به دام می‌اندازد بشکنیم و ببینیم واقعاً چه اتفاقی در حال وقوع است؟

صدای الهی

در تاریخ، گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که کل جمعیت در یک اتاقک پژواک گیر افتاده و ارتباط خود را با واقعیت از دست می‌دهند. این امر به‌ویژه در طول جنگ‌ها اتفاق می‌افتد. برای مثال، در اوایل آگوست ۱۹۴۵، زمانی که ژاپن منزوی در آستانه شکست قرار گرفت، ژاپنی‌ها برای به دست آوردن آن پیروزی که دولت و رسانه‌ها به آن‌ها وعده داده بودند، به مبارزه ادامه دادند. ژاپنی‌هایی که جرأت می‌کردند غیر از این فکر کنند، به‌عنوان تبلیغ‌کننده شکست محکوم شده و به شدت مجازات شدند و برخی هم اعدام شدند.

آنچه اتاق پژواک ژاپن را شکست، دو بمب اتمی بود که یکی در هیروشیما در ۶ اوت و دیگری در ناکازاکی در ۹ اوت فرود آمد. در واقع، حتی بمب‌های اتمی نیز کافی نبودند. دخالت الهی هم لازم بود. یک هفته گذشته بود و شهروندان ژاپنی همچنان به پیروزی ایمان داشتند، تا اینکه در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، رادیو‌های خود را روشن کردند و صدای الهی را شنیدند که با آن‌ها صحبت می‌کرد.

برای بسیاری از ژاپنی‌ها، امپراطور هیروهیتو یک خدای زنده بود. تا آن زمان او هرگز مستقیماً با آن‌ها صحبت نکرده بود. هیچ فردی خارج از حلقه داخلی او و بالاترین مقامات ژاپنی اجازه شنیدن صدای هیروهیتو را نداشت.

اما یک هفته پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی، دولت ژاپن متوجه شد که هیچ گزینه دیگری جز تسلیم شدن ندارد. دولت ژاپن که قبلاً به شهروندانش وعده پیروزی داده بود، می‌ترسید که تغییر ناگهانی در سیاست را درک نکنند و نپذیرند. حتی بمب‌های اتمی هم نتوانستند این تغییر را توضیح دهند؛ بنابراین خدای ژاپنی برای مداخله فراخوانده شد.

امپراطور الهی در سخنرانی تاریخی خود توضیح داد: «علی‌رغم انجام بهترین کار‌ها که توسط همه انجام شده، وضعیت جنگ لزوماً به نفع ژاپن نیست. همه روند‌های عمومی جهان برخلاف منافع ژاپن بوده است... بنابراین ما تصمیم گرفته‌ایم که راه را برای یک صلح بزرگ هموار کنیم.»

البته اسرائیل سال ۲۰۲۴ ژاپن اوت سال ۱۹۴۵ نیست. اسرائیل به دنبال تسخیر نیمی از جهان نبود و میلیون‌ها نفر را نکشته است. اسرائیل همچنان از برتری نظامی محلی برخوردار است و انزوای بین‌المللی آن هنوز کامل نیست. مهمتر از همه، در منطقه ما سلاح‌های هسته‌ای هنوز مورد استفاده قرار نگرفته است و هنوز زمان برای جلوگیری از وقوع یک هیروشیما در خاورمیانه وجود دارد.

اما با وجود همه این تفاوت‌های بزرگ، یک نقطه شباهت نیز وجود دارد. مانند ژاپنی‌ها در سال ۱۹۴۵، بسیاری از اسرائیلی‌ها در سال ۲۰۲۴ در یک اتاقک پژواک گرفتار شده‌اند که در آن به آن‌ها وعده پیروزی داده می‌شود حتی زمانی که در آستانه شکست هستند. چگونه باید این اتاق پژواک را در هم شکست؟ عاقلانه نیست که منتظر بمب اتم باشیم یا خدایی که در رادیو صحبت کند.

دولت نتانیاهو که تا این حد شکست خورده، بالاخره باید مسئولیتش را بپذیرد. این دولت نتانیاهو است که دستور کار فاجعه‌باری را که ما را به اینجا رساند، اتخاذ کرد و این دولت اوست که سیاست انتقام‌جویی و خودکشی را در پیش گرفت. وای بر ما اگر همین افراد اکنون اجازه داشته باشند که مهمترین تصمیمات استراتژیک و سیاسی در تاریخ اسرائیل را اتخاذ کنند.

این کابینه به جایی رسیده است که باید مسائل غیرقابل تحمل را تحمل کند، شکست را بپذیرد و بلافاصله استعفا دهد تا شخص دیگری صفحه جدیدی باز کند. ایجاد یک کابینه جدید حیاتی است. کابینه‌ای که با قطب‌نمای اخلاقی متفاوت هدایت شود، به بحران انسانی در غزه پایان دهد و شروع به بازسازی جایگاه بین‌المللی ما کند. اگر سیاست خود را در قبال فلسطینی‌ها تغییر ندهیم، محبور خواهیم شد به تنهایی با ایران روبه‌رو شویم.

توضیح: انتشار این مقاله صرفاً با هدف اطلاع‌رسانی ارائه چشم‌اندازی از نگاه درون اسرائیل به اقدامات کابینه نتانیاهو انجام می‌شود و بدیهی است که برخی از مواضع اتخاذشده در این مقاله، موضع روزنامه هم‌میهن نیست.

ارسال نظرات