صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۱۹۶۵۷
ایران تحت رهبری کوروش کبیر نخستین امپراتوری واقعی جهان بود که مرکز آن در ایران قرار داشت و از اروپا تا مصر و هند امتداد یافته بود.
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۳ - ۰۱ فروردين ۱۴۰۳

من کوروش هستم، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه مقتدر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان... این کلمات که درقرن نوزدهم روی یک لوح استوانه‌ای یافت شد، یادآور فتح بابل توسط ایران و تصرف پایتخت آن در سال ۵۳۹ قبل از میلاد است.

به گزارش فرادید، پس از به قدرت رسیدن کوروش در سال ۵۵۹ قبل از میلاد، ایران دارایی‌هایش را گسترش داد تا به امپراتوری اصلی جهان تبدیل شود. پیش از این، اقوام دیگری مانند آشوری‌ها بر بخش‌های وسیعی از بین‌النهرین تسلط داشتند، اما هیچ یک به گستره جغرافیایی ایران دست پیدا نکرده بودند، گستره‌ای که از شرق اروپا تا رود سند امتداد داشت.

با تقویت امپراتوری، سیاست مدارای کوروش در قبال تسخیرشدگان به مردم محلی اجازه داد زبان‌ها، سنت‌ها و مذاهب خود را حفظ کنند و این موضوع به نوبه خود به فرهنگ ایرانی اجازه داد از یک تبادل واقعاً جهانی بهره‌مند شود.

ایده‌ی کورورش برای ساخت یک هویت امپراتوری متشکل از بسیاری از ادیان و زبان‌ها هنوز الهام‌بخش جهان مدرن است. همانطور که زنفون، مورخ یونانی نوشته: «کوروش همه پادشاهان دیگر را، چه قبل و چه پس از خود، تحت‌الشعاع قرار داد.»

خاستگاه امپراتوری

وقتی کوروش دوم در سال ۵۵۹ قبل از میلاد به پادشاهی ایران رسید، چیزی بیش از رهبر قبیله‌ای از مردم پارسوا (پارس) نبود که در جنوب ایران کنونی زندگی می‌کردند. کوروش، آخرین فرمانروای سلسله هخامنشیان، یک پادشاهی را به ارث برد که عملاً یک دولت تابعه امپراتوری قدرتمندتر ماد در شمال بود.

سال ۶۱۲ قبل از میلاد، ماد‌ها نینوا پایتخت آشور را تصرف کردند. این پیروزی به آن‌ها کنترل قلمرویی را داد که در سراسر بین النهرین امتداد داشت. بعدها، آستیاگ، پادشاه مادها، در اوج قدرت خود، تصمیم گرفت دخترش ماندانه را به عقد کمبوجیه اول، پادشاه ایران، در دهه ۵۸۰ قبل از میلاد درآورد. پسر آن‌ها، کوروش دوم، نه تنها برای فتح ماد‌ها بلکه برای ساختن نخستین امپراتوری واقعی جهان قیام کرد.

داستان معروفی درباره تولد کوروش از هرودوت مورخ یونانی حدود یک قرن پس از مرگ پادشاه نقل شده است. روایت او منعکس‌کننده‌ی چندین افسانه یونانی است، مانند داستان ادیپ که در آن، پیشگویی سرنگون شدن توسط یک پسر سبب می‌شود پادشاه تلاش کند با کشتن فرزندش، سرنوشتش را خنثی کند. هرودوت می‌گوید پادشاه آستیاگ خواب دیده که دخترش ماندانه به قدری ادرار می‌کند که ادرار او شهر را پر می‌کند و سپس سیلی از ادرار او در تمام آسیا به راه می‌افتد.

پادشاه با حکیمان خود مشورت می‌کند. آن‌ها این خواب را اینگونه تعبیر می‌کنند که نوه او روزی بر ماد‌ها غلبه خواهد کرد. آستیاگ برای به چالش کشیدن این پیشگویی، دخترش را به عقد یک فرمانروای ایرانی درمی‌آورد، تا فرزند او نتواند تاج و تخت ماد را به دست بگیرد. اما بعداً آستیاگ خواب می‌بیند از شکم دخترش درخت مو جوانه می‌زند و در آسیا پخش می‌شود. پادشاه که نگران تعبیر این خواب می‌شود، دخترش را تحت مراقبت قرار می‌دهد.

پس از تولد کوروش، طبق افسانه‌ها، آستیاگ به ژنرال خود هارپاگوس دستور می‌دهد نوزاد را بکشد. اما هارپاگوس به جای اینکه خودش قتل را انجام دهد، نوزاد را به چوپانی می‌سپارد و از او می‌خواهد نوزاد را در کوهستان رها کند. زن چوپان عزادار است، چون به تازگی نوزادش مرده به دنیا آمده است، پس چوپان کوروش نوزاد را با خود به خانه می‌برد. این زوج پس از قرار دادن جسد پسر مرده‌شان در دامنه کوه، کوروش را به فرزندی می‌پذیرند.

نقش رستم، نزدیک تخت جمشید در ایران امروزی

جاده ساردیس

داستان هرودوت به وضوح عناصر اساطیری زیادی دارد، اما مانند بسیاری از افسانه‌ها، خالی از حقیقت نیست. بعدها، کوروش در سال ۵۵۰ قبل از میلاد با حمله به ماد، پدربزرگ قدرتمند خود آستیاگ را به راستی تهدید کرد. ژنرال آستیاگ که واقعاً هارپاگوس نام داشت، با جانبداری از کوروش به پادشاه خود خیانت کرد و به پادشاه ایران اجازه داد پایتخت مادها، اکباتانا را تصرف کند.

هرودوت نقل می‌کند از این لحظه، ایرانیان و ماد‌ها به رهبری کوروش دوم که به زودی به کوروش کبیر معروف میشد با هم متحد شدند. کوروش با در اختیار داشتن اکباتانا، توجه خود را به پادشاهی لیدیا در ترکیه امروزی معطوف کرد. لیدیا قطعاً یک هدف وسوسه‌انگیز بود: لیدیایی‌ها که در تجارت شهرت داشتند، مخترع سیستم ضرب سکه‌های فلزی بودند که هنوز هم استفاده می‌شود.

سال ۵۴۷ قبل از میلاد، کرزوس پادشاه لیدیا به قلمرو ماد حمله کرد و بهانه خوبی برای حمله کوروش فراهم کرد. بر اساس کتب تاریخ بابلی (روایت پارسی این دوره که بعداً روی الواح گلی نوشته شد)، کوروش از رود دجله گذشت و به سمت پایتخت لیدی، ساردیس در امتداد جایی لشکر کشید که بعد‌ها به جاده شاهی معروفی تبدیل میشد؛ جاده‌ای که داریوش اول آن را ساخت تا ساردیس را با شهر‌های کلیدی در سراسر امپراتوری ایران پیوند دهد.

نخستین درگیری بی‌فرجام با لیدی‌ها در پتریا در شمال ترکیه امروزی رخ داد. در پی نبرد، کرزوس نیرو‌های خود را به پادگان‌های زمستانی‌شان عقب کشید و از متحدان خود اسپارت‌ها، مصریان و بابلی‌ها خواست تا در بهار نیروی کمکی بفرستند. با این حال، کوروش خطر حمله فوری به کرزوس را انتخاب کرد.

فرمانده نظامی او، هارپاگوس، یک پیروزی خیره‌کننده برای ایرانیان را به پایان رساند و ساردیس و گنجینه آن را به دست امپراتور ایران سپرد. اندکی پس از آن، کوروش سلطه‌اش را بر شهر‌های یونانی ایونی در امتداد سواحل غربی ترکیه امروزی گسترش داد.

دهه بعدی سلطنت کوروش به گسترش امپراتوری شرقی اختصاص داشت. قرار دادن این قلمرو تحت کنترل خود سبب شد کوروش بر مسیر‌های تجاری کاروان‌ها کنترل داشته باشد. لشکرکشی‌های کوروش او را تا باختران در افغانستان امروزی برد و در نهایت به ماراکاندا، سمرقند امروزی در ازبکستان، رسید.

کوروش کبیر برای فتح افغانستان امروزی از رودخانه اکسوس گذشت. طلا‌هایی ایرانی نزدیک این رودخانه در دهه ۱۸۶۰ یافت شدند، از جمله این بازوبند سر شیر دال

کنار آب‌های بابل

کوروش بعد از موفقیت‌آمیز بودن عملیات شرق، بزرگترین جایزه را هدف گرفت: بابل، پایتخت بین النهرین. سیاست داخلی بابل در این لحظه نمی‌توانست برای ایرانی‌ها مساعدتر از این باشد. نبونیدوس، پادشاه بابلی، اعتماد کاهنان مردوک، خدای اصلی شهر را از دست داده بود، چون آن‌ها معتقد بودند پادشاه در حال تحقیر آیین‌های مذهبی شهر است.

کوروش به طور شهودی دریافت احترام به تنوع آداب و رسوم مذهبی در سرزمین‌های عظیم تحت فرمان او، عنصر اصلی ثبات امپراتوری است. این سیاست فقط قدرت او را تثبیت کرد. در استوانه کوروش نقل شده که چگونه مردوک به دنبال «پادشاه نیکوکار بود... [و]دست کوروش را گرفت..؛ و او را به نام خود خواند و او را با صدای بلند پادشاه همه چیز اعلام کرد.» این استوانه استقبال بابلی‌ها از کوروش به عنوان یک آزادی‌بخش را در پاییز ۵۳۹ قبل از میلاد توصیف می‌کند.

استوانه کوروش از جنس خشت پخته و با خط میخی بابلی حکاکی شده است

کاهنان مردوک تنها کسانی نبودند که فتح کوروش بر بابل را جشن گرفتند. بسیاری از یهودیان نیز از زمانی که نبوکدنصر دوم آن‌ها را پس از فتح اورشلیم در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به آنجا آورده بود در اسارت در بابل زندگی می‌کردند. ورود کوروش زمینه آزادی آن‌ها از بردگی را نیز فراهم کرد.

کوروش به اوج قدرت خود رسیده بود. همانطور که استوانه کوروش ادعا می‌کند، او واقعاً «پادشاه جهان» شده است. پس از این پیروزی، پادشاهان سراسر آسیا به تکاپو افتادند تا به او ادای احترام کنند؛ رهبری که بزرگترین امپراتوری جهان را ایجاد کرده بود. استوانه کوروش که به خط میخی نوشته شده، بازگو می‌کند که چگونه فرمانروایانی از دریای علیا (دریای مدیترانه) تا دریای سفلی (خلیج فارس) برای ادای احترام به کوروش به بابل آمده‌اند و پای او را بوسیدند.

سیاستِ مدارا

فتوحات چشمگیر کوروش او را وادار به ایجاد دولتی مناسب یک امپراتوری کرد. کوروش شبکه‌ای از مدیریت دولتی و جمع‌آوری مالیات ایجاد کرد و در عین حال بهترین ژنرال‌های نظامی را از میان ماد‌ها به خدمت گرفت.

پس از فتح لیدیا و شهر‌های یونانی ایونیا در غرب ترکیه امروزی، دولت پارس به استان‌هایی تقسیم شد. بعدها، بابل و سایر مناطق فتح‌شده نیز به استان‌هایی تبدیل شدند که توسط ساتراپ‌ها یا فرمانداران اداره می‌شدند، سیستمی که بعداً در زمان داریوش اول کامل شد.

شایان توجه است که کوروش هیچ قصدی برای تحمیل دین، زبان یا فرهنگ ایرانی بر فتوحات جدید خود نداشت. سبک حکومت او بر اساس احترام به بسیاری از مردمی بود که بر آن‌ها سلطنت می‌کرد و مدارا با آداب و رسوم و مذاهب آن‌ها، او را از سازندگان امپراتوری قبلی متمایز می‌کرد.

صلح پرسیانا

سال ۵۳۰ قبل از میلاد، زمانی که کوروش به ۶۰ سالگی رسید، لشکرکشی به سمت مرز‌های شمال شرقی امپراتوری خود را رهبری می‌کرد. به گفته هرودوت، او بر این باور بود که «هیچ کشوری توان گریختن از کوروش را ندارد، وقتی او با دستانش به آن کشور اشاره می‌کند.»
آیا روایت هرودوت بوی غرور می‌دهد؟ کوروش در جریان نبرد با یک قبیله محلی به نام Massagetae کشته شد. به گفته‌ی مورخ یونانی، ملکه این قبیله به نام تومیریس که پسرش را در این نبرد از دست داده بود، سر بریده امپراتور را در سطل خون فرو برد.

اما پایان وحشتناک زندگی کوروش نه تنها چیزی از ارزش میراث حیرت‌انگیز او کم نکرد بلکه گسترش مداوم امپراتوری عظیم او را نیز متوقف نکرد. جانشین بی‌درنگ او، کمبوجیه دوم، مصر را فتح کرد و سلسله ۲۷ آن را تأسیس کرد. تلاش‌های کمبوجیه برای پیشروی دورتر به اتیوپی و غرب به سمت کارتاژ ناکام ماند و به جانشین او داریوش اول واگذار شد که امپراتوری ایران را به وسیع‌ترین گستره خود رساند؛ او دره سند را فتح کرد و با گذشتن از دانوب به اروپا رسید.

سال ۵۳۰ قبل از میلاد جسد کوروش به پاسارگاد پایتخت ایران منتقل شد و در این بنای ساده که روی یک پایه ستون پلکانی ساخته شده بود قرار داده شد.

داریوش، پسر یک فرماندار ایالتی، باید استعدادش را با سرکوب بسیاری از شورش‌ها ثابت میکرد. اما بزرگترین میراث او نبوغ اداری او بود: طرح‌های او برای استاندارد کردن اوزان و ضرب سکه‌ها در سرزمین‌های وسیعش به طرحی برای امپراتوری‌های آینده جهان تبدیل شد. در ادامه سیاست مذهبی کوروش، به ادیان درون امپراتوری از جمله مصریان، اجازه رشد داده شد.

خواست داریوش برای گسترش به سمت غرب در نبرد ماراتون در سال ۴۹۰ قبل از میلاد مهار شد. شکست جانشین او خشایارشا اول در شکست دادن یونانیان در نبرد سالامیس یک دهه بعد، فصل جدیدی را در تاریخ جهان گشود: شکوفایی آتن قرن پنجم قبل از میلاد

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: