صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۱۶۲۸۱
خاطره یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس
«خبرنگار به مترجم گفت: «از این آقا بپرس که در عراق چه شعار‌هایی می‌دهند؟» مترجم حرف او را برای من ترجمه کرد و من سرم را تکان می‌دادم. وقتی جمله مترجم تمام شد، گفتم: «لا شرقیه، لاغربیه، صدام جارو برقیه.»
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۹ - ۱۹ اسفند ۱۴۰۲

شمس الدین معزپور یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «عملیات پیروز شده بود و خبرنگاران به منطقه ریخته بودند و با انبوه اسرا مصاحبه می‌کردند. من هم می‌خواستم مصاحبه‌ای انجام دهم که خبرنگاران قبول نمی‌کردند و می‌گفتند: «فقط با اسرای عراقی.»

به گزارش فارس، او در ادامه تعریف می‌کند: لحظه‌ای فکر کردم؛ سپس چفیه‌ام را به صورتم بستم و از دست یکی از اسرای عراقی عکس امام را گرفتم. جلو خبرنگاری آمدم و شروع به بوسیدن او کردم.

خبرنگار با دیدن حرکات من توجهش جلب شد و گفت: «تعل، تعل.» یعنی: «بیا.»

من در جواب گفتم: «نعم، نعم.»

پس از آن خبرنگار به مترجم گفت: «از این آقا بپرس که در عراق چه شعار‌هایی می‌دهند؟» مترجم حرف او را برای من ترجمه کرد و من سرم را تکان می‌دادم. وقتی جمله مترجم تمام شد، گفتم: «لا شرقیه، لاغربیه، صدام جارو برقیه.»

خبرنگار لحظه‌ای با تعجب به من نگاه کرد و تعجبش وقتی بیشتر شد که من چفیه‌ام را از سرم باز کردم و او مرا شناخت.»

ارسال نظرات