صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۱۳۲۰۱
بر اساس آمار‌های ارایه شده ازسوی اداره آمار ۵۰۰۰ فارغ‌التحصیل دکترا در کشور بیکار هستند درحالی که دیگر آمار‌ها می‌گویند نرخ بیکاری پایین آمده است!
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۰ - ۰۹ اسفند ۱۴۰۲

برخی منابع دولتی اعلام کرده‌اند که در پاییز ۱۴۰۲ نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان ۱۱.۴ بوده است و نرخ مشارکت کاردانی در سال ۱۴۰۱ معادل ۵۰ درصد، نرخ بیکاری آن‌ها ۱۰ درصد، نرخ مشارکت کارشناسی حدود ۴۸ درصد و نرخ بیکاری آن ۱۵درصد، نرخ مشارکت کارشناسی ارشد بالای ۶۸درصد و نرخ بیکاری آن‌ها نزدیک به ۹ درصد، نرخ مشارکت فارغ‌التحصیلان دکترا بالای ۷۰ درصد و نرخ بیکاری آن‌ها ۳ درصد است.

به گزارش روزنامه اعتماد، این تناقض را چگونه باید پاسخ گفت؟! آیا بیکاری این تعداد فارغ‌التحصیل دکترا خسارت نیست که جامعه علمی و پژوهشی کشور در کنار دیگر بخش‌های سازمانی خصوصی و دولتی در سکوت مانده‌اند! و قادر به جذب آن‌ها نیستند! آیا هزینه برای تربیت این نیرو‌ها کمتر از ایجاد فرصت شغلی برای آن‌ها بوده است؟! این مهم جدا از خسارات روحی و اجتماعی برای این گروه از فارغ‌التحصیلان است که به‌طور مداوم بر دامنه افسردگی و میل مهاجرت افزون می‌کند! به راستی بنیاد نخبگان و معاونت علمی ریاست‌جمهوری در کجای این مشکل ایستاده‌اند که تلاشی صورت نمی‌دهند! مگر وظیفه آن‌ها جذب و ساماندهی نیرو‌های نخبه کشوری و ساماندهی وضعیت نخبگان و فارغ‌التحصیلان برجسته کشور نیست!

آیا با به کارگیری سیاست‌های جناحی مساله مهمی مثل بیکاری جمعیت بزرگی از دکتر‌های این کشور به حاشیه رفته است؟! نکته مهم در این آمار این است که با توجه به نیاز کشور به نیروی متخصص و ضرورت حل مشکلات کشور با کمک نیرو‌های انسانی آموزش‌دیده چگونه است که این حجم از بیکاری برای فارغ‌التحصیلان مقطع دکترا وجود دارد! به ظاهر این مساله دو معنا دارد؛ نخست آنکه آموزش‌دیدگان کارایی لازم را برای حل مسائل کشور ندارند؟!

دوم اینکه نوع آموزش ارایه شده به آن‌ها کفایت حل مشکلات کشور را نمی‌کند که در هر دو صورت این وزارت علوم و... دست‌اندر‌کاران برنامه‌ریزی کشور هستند که باید پاسخ دهند! اگر از این نگاه هم نخواهیم به موضوع نگاه کنیم شاید نیرو‌های فارغ‌التحصیل به کار سیستم برنامه‌ریزی و حل مساله کشور نمی‌آیند، بلکه کسانی می‌توانند به مشکلات کشور رسیدگی کنند که نوعی وابستگی خانوادگی یا گروهی و... به برنامه‌ریزان و تصمیم‌گیران دارند! که این خود نگرانی را بیش از گذشته می‌کند! چراکه اگر نیرو‌های آموزش‌دیده کشور برای حل مشکلات کشور کار‌ایی نداشته باشند یا به کار گرفته نشوند به معنی آن است که مشکلات بر هم انباشته شده و نیرو‌های آموزش‌دیده در این سطح در بستر ناکارایی و ناامیدی مشترکا گرفتار می‌آیند؟!

بر اساس یک اظهارنظر (۲) در سال ۱۴۰۰ طبق آمار بیکاران زیر دیپلم بسیار کمتر هستند. آمار بیکاران با تحصیلات زیردیپلم ۳۱ درصد، بیکاران بی‌سواد ۳ درصد، بیکار با تحصیلات عالی ۴۲ درصد و بیکار با تحصیلات دیپلم ۲۴درصد است. نتیجه این موضوع این است که ۵۲درصد شرکت‌کنندگان در کنکور انتخاب رشته نمی‌کنند. یعنی درس نخواندن را ترجیح می‌دهند، در واقع آموزش عالی کشور نتوانسته اعتماد جوانان را جلب کند! و آنان نیز که در این بخش شرکت کرده‌اند عملا با امواج بیکاری ۴۲ درصد روبه‌رو هستند!

به گزارش مرکز آمار در پاییز ۱۴۰۲، حدود ۴۱.۵درصد جمعیت ۱۵ساله و بیشتر، از نظر اقتصادی فعال بوده‌اند، یعنی در گروه شاغلان یا بیکاران قرار گرفته‌اند. بررسی تغییرات نرخ مشارکت اقتصادی حاکی از آن است که این نرخ نسبت به فصل مشابه سال قبل (پاییز ۱۴۰۱) ۰.۵درصد افزایش یافته است.

بررسی آمار بازار کار و بیکاری فارغ‌التحصیلان بیانگر این است در پاییز ۱۴۰۲ سهم جمعیت بیکار فارغ‌التحصیل آموزش عالی از کل بیکاران ۴۲.۸درصد بوده است. این سهم در بین زنان نسبت به مردان و در نقاط شهری نسبت به نقاط روستایی بالاتر است. بررسی تغییرات این شاخص نشان می‌دهد که نسبت به فصل مشابه سال قبل۰.۴درصد افزایش داشته است.

در پاییز۱۴۰۲ سهم جمعیت شاغل فارغ‌التحصیل آموزش عالی از کل شاغلان ۲۷.۵درصد بوده است. (۳) این مهم نه تنها درخصوص فارغ‌التحصیلان مقطع دکترا قابل تامل است، بلکه در میان کل دانشگاهیان که درس خود را به اتمام رسانده‌اند، رقم نگران‌کننده‌ای است! این به معنی آن است که مراکز دانشگاهی و بازار کار راه‌های مجزا را برای فعالیت خود انتخاب می‌کنند و خروجی تحصیلات عالی به معنی جذب بازار کار شدن نیست؟!

بی‌توجهی مراکز صنعتی خدماتی به جذب این نیرو‌ها در کنار کم توجهی مراکز آموزش عالی به این مهم، تصویری نگران‌کننده از جامعه پیش رو می‌گذارد! که درنهایت منجر به جدا ماندگی دانشگاه که سال‌هاست از سوی مراکز مختلف مورد اشاره است، با بازار کار می‌شود! بسیاری از افرادی که در دسته بیکاران قرار گرفته‌اند دو راه پیش رو ندارند؛ یا باید به مشاغلی که هیچ نوع تخصص خاصی لازم ندارند، روی بیاورند یا آنکه طعم بیکاری را با چاشنی مدرک دکترا بچشند و از ذخیره خانواده بهره ببرند! و در شرایط خاص ترک وطن کنند!

ناکارآمدی سیستم آموزشی در کنار ناتوانی سیستم برنامه‌ریزی برای جذب این دانشگاهیان هزینه سنگینی است که جامعه آن را پرداخت می‌کند! و این مهم جدا از امواج ناراحتی‌ها و بیماری‌های روحی است که به آن‌ها تحمیل می‌شود! کار غیرمرتبط در کنار بیکاری دو بازوی بی‌توجهی سیستم آموزشی و مدیریتی کشور برای جذب این نیروهاست! نادیده گرفتن این مهم آثار بلندمدت و کوتاه‌مدت را همزمان به جامعه تحمیل می‌کند که یقینا بیشترین خسارت دیده آن کشور است!

یقینا با گسترش مراکز آموزش عالی و بی‌توجهی به بازار کار و عدم دراختیار گذاشتن مهارت‌های لازم برای آموزش‌دیدگان، تصویری از ناتوانی مدیریتی ایجاد شده که سکوت در برابر آن به معنی تشدید خسارت و ناامیدی اجتماعی است! نکته قابل توجه در این مساله، تشدید این امر است که در هر فصل بیشتر و بیشتر می‌شود و ما را با سکوت مدیریتی مسوولان روبه‌رو می‌کند که هیچ تدارکی برای جذب آن‌ها در بازار کار نمی‌بینند! جنسیتی شدن این مهم نیز امری دوچندان است، چراکه بیشتر بیکاران فارغ‌التحصیل زن هستند!

 

برچسب ها: بیکاری
ارسال نظرات