مئیر عزری، متولد اصفهان و از خانوادههای یهودی ایران بود که نقش مهمی در آژانس یهود داشت. او از سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب در ایران به عنوان سفیر غیررسمی اسرائیل حضور داشت. مئیر عزری در سال ۱۳۸۰، خاطرات خود را نوشت و در آن به نقش و نفوذ جامعه یهودی در ایران قبل از انقلاب اشاره کرد. خاطرات او به کوشش غلامرضا امامی و توسط نشر علم منتشر شده است.
به گزارش انتخاب، در آغاز نمایندگی ام در ایران، روزی در یکی از روزنامههای تهران خواندم که تیمسار علی کیا، از زیارت حج حجاز به ایران بازگشته است. از آن پس واژه حاج را به پیش نامش افزود. بالای ده سال بود او را ندیده و از او چیزی نشنیده بودم. پس از پرس و جوهایی مبنی براینکه آیا نامبرده همان افسر مرزبانی در سالهای ١٩٤۰ است که در زمینه مهاجرت یهودیان عراقی ما را یاری داده و امروز به ریاست اداره دوم ارتش رسیده؟
نامهای به وی نوشته و درخواست دیدار کردم؛ این دیدار را به راستی باید یکی از دیدارهای سودمند دوره نمایندگی ام بنامم. دو روز پس از آن پاسخم را در نامهای سفارشی دریافت کردم که سرهنگ عبدالعلی بدرهای آن را دستینه کرده و مرا برای روز بیست و ششم ماه آوریل ۱۹۵۸ فراخوانده بود (تیمسار سپهبد بدرهای فرمانده گارد شاهنشاهی و همان سرهنگ آجودان سپهبد کیا از افسران رده بالای ارتش ایران بود که در رویدادهای پائیز ۱۹۷۹ جانش را از دست داد) .
یک روز پیش از دیدارم دفتر سپهبد کیا را در خیابان دور و دراز پهلوی یافتم. خیابان پهلوی روستای شمیران را در بالاترین بخشهای شهر تهران به پائینترین تکههای شهر میپیوندد و کاخ مرمر، جایگاه پادشاه نیز در همین خیابان است. بامداد روز پنجشنبه چند دقیقه پیش از زمان دیدارمان به ساختمان دفتر کیا رسیدم و پس از بازدید و بررسی موشکافانه به سالنی راهنمائی شدم که کم و بیش چهل تن دیگر جز من در آن نشسته بودند. سرهنگ بدرهای با چای گرمی از من پذیرائی کرد و گفت: تیمسار کیا به زودی شما را خواهند پذیرفت ..
چیزی نگذشت که درب دفترش باز شد و تیمسار را در آستانه با همان چهرۀ ده سال پیش، ولی با موهانی جوگندمی یافتم. با خوش آمدی گرم مرا در آغوش گرفت به دفترش راهنمایی کرد و کنار دستش نشاند برنامه هایم را در پیوند دوستی ایران و اسرائیل ستود و از پدر و خانواده ام پرسید. کیا از تلاشهای من در زمینه نزدیک ساختن سران ایران و اسرائیل به خوبی آگاه بود و چنین وانمود میکرد که دسترسی به اینگونه آگاهیها از نخستین پایههای کار او در اداره دوم ارتش باید باشد.
گفتگوهای ما بیشتر در زمینه بررسی رویدادهای ایران و اسرائیل دوستان و دشمنان مردم این کشورها در خاورمیانه و جهان و زدودن تنشها دور میزد در پایان با پیشنهاد هرگونه یاری از من خواست هر کجا و هرگاه که نیازی داشتم از رایزنی با وی به نام گره گشانی دلسوز و وفادار خودداری نکنم. او باور داشت پیرامون ایران را گرایشهای چپ و پان عربها میتوانند ناآرام کنند و پیوند پسندیده اسرائیل با سیاستهای باختر در این رهگذر میتواند به سود هر دو کشور باشد.
پیوند گرم و دوستیی دیرین من با تیمسار کیا دیدارهای پی در پی به دنبال داشت و تا پیش از برکنار شدنش در آوریل ۱۹۶۱ در نزدیک کردن ارتشهای دو کشور به یکدیگر و همچنین پارهای زمینههای سیاسی ارتشی اطلاعاتی و کشاورزی بسیار سودمند افتاد، ولی گاهگاهی از گوشه و کنارههایی در ایران و اسرائیل از من میخواستند از این نزدیکی بکاهم، زیرا برخی ارزیابیهای موساد و وزارت خارجه بختیار را مرد نیرومند ایران میشناختند. از میان برخی نامه نگاریها و گزارشهای آن رزوها میتوان به ساختار این گونه نگرش پی برد.
در این نوشتهها از بختیار مرد شماره یک ساواک (معاون نخست وزیر، کسی که گزارش هایش را تنها به شاه میداد با نام رمز * بخور، از کیا با نام، اونر، از تیمسار مهدیقلی علوی مقدم فرمانده پلیس با نام شوتر پاسبان و از شاه با نام شائول، نخستین پادشاه مردم اسرائیل، یاد میشد.) در میان سران آنروز ایران سپهبد کیا، از جمله کسانی بود که آشکار بودن پیوندهای ایران و اسرائیل پافشاری میکرد.
چنانچه در بخش پیشین نیز یادآور شدم موساد در نزدیک شدن به ساواک پیشگام بود. نخستین کام طیرانه در این راه را ایسر هرنل به یاریی ژنرال مردخای مکلف فرمانده ستاد بزرگ ارتش برداشت. هر چه در این راه پیوند موساد و ساواک و داد و ستدهای اطلاعاتی میان این دو سازمان، هموارتر و بارورتر میشد، سران اسرائیل بیشتر پی میبردند که شاه نمیخواهد همۀ تخم مرغها را در سبدی یگانه داشته باشد، او برتر میدید هر کدام از دستگاهها اطلاعاتی را که از ما گردآوری میکردند سوا از دیگران به او گزارش بدهند.
شاید میخواست درستی ما را بررسی کند، یا نزدیکانش را همواره بیازماید و بداند آنان چگونه در اطلاعات به دست آمده دستکاری میکنند. از همین رو بود که گزارشهای تیمسار فردوست از بازرسی شاهنشاهی، علوی مقدم از شهربانی کل کشور و تیمسار کیا از اداره دوم ارتش را به ویژه در مورد اسرائیل هر یک سوا سوا میپذیرفت و بررسی میکرد.
باید یادآور شوم که در پدیدۀ نزدیک شدن به ایران میان دستگاههای امنیتی و ارتش پدافندی اسرائیل، موساد و اطلاعات ارتش، هرازگاه چشم همچشمیها و همآوردیها و رقابتهایی آشکار و پنهان پیش میآمد که سالهای درازی پیگیری میشد. گزینش نخستین وابسته نظامی ارتش اسرائیل در ایران نیز بیرون از میدان این همآوردیها رقابتها نبود. همچنین شایسته یادآوری است که تا پیش از گزینش سرهنگ دوم یعقوب نیمرودی به وابستگی نظامی اسرائیل در ایران، زیربنای همکاری میان ارتشهای دو کشور را بررسی نموده و اداره میکردم.