روزنامه شرق نوشت: تیم ملی فوتبال ایران تاریخیترین فرصت ممکن در نیمقرن اخیر را بهراحتی آبخوردن از دست داد. شاگردان امیر قلعهنویی که در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا با یک برتری مقابل قطر میتوانستند به ۴۸ سال ناکامی در رسیدن به فینال جام ملتها پایان دهند، با ارائه نمایشی پرحرفوحدیث، برای اولین بار در همین جام به میزبان باختند تا دوباره حسرت رسیدن به قهرمانی، بیش از گذشته طولانی شود.
ایران در شرایطی در ورزشگاه «الثمامه» به مصاف قطر رفت که قریب به یک سال پیش هم در همین ورزشگاه، هواداران را آزردهخاطر کرده بود. آن روزها تیم ملی در آخرین بازی مرحله گروهی جام جهانی فقط به یک تساوی با آمریکا نیاز داشت تا برای اولین بار در تاریخ طعم حضور در مرحله حذفی جام جهانی را بچشد. شاگردان وقتِ کارلوس کیروش، ولی درست مشابه به بیشتر بزنگاههای مهم، آن فرصت حساس را از دست دادند تا با قبول شکست یک بر صفر مقابل آمریکا، شانس حضور در مرحله بعدی را از دست دهند. این بار قریب به بیش از ۳۶۵ روز بعد، دوباره در «الثمامه»، تیم ملی حسرت به دل باقی ماند.
در شرایطی که قطر ۱۴ سال بود نمیتوانست ایران را شکست دهد، به این طلسم پایان داد و ۳ بر ۲، برنده از زمین خارج شد و ایران را از گردونه جام بیرون راند. آن شکست در حالی رقم خورد که تیم ملی ایران در یکی از ضعیفترین روزهای تدافعیاش، ۱۴ بار به رقیب همسایه فرصت داد تا به سمت دروازهاش ضربه بزند و از همه عجیبتر اینکه بیش از نیمی از این ضربات، یعنی هشت ضربه در چارچوب بود. شگفتی خلقشده از سوی قطریها در این زمینه وقتی رقم خورد که آنها سه تا از این ضربات را به تور چسباندند و حسرت ایران برای رسیدن به قهرمانی دوباره در آسیا را به ۵۱ سال رساندند.
شاید برای بررسی آنچه بر تیم ملی در این جام رفت، نیاز به سیاهکردن صفحات متعددی باشد، ولی تا آن زمان، فقط کافی است عملکرد امیر قلعهنویی، سرمربی تیم ملی را زیر ذرهبین برد تا مشخص شود او چقدر از «ژنرال»بودن روی نیمکت تیم ملی فاصله گرفته است. شاید بیانصافی است که در این مقطع زمانی، پیروزی مقابل ژاپن نادیده گرفته شود و شکست برابر قطر پررنگ به چشم آید، ولی چشمبستن بر واقعیت موجود هم هرگز کمکی به پیشرفت فوتبال ایران نکرده و نمیکند. ماحصل در همین یکی، دو گزاره نهفته است؛ ایران بعد از ۱۹ سال، به طلسم نبردن ژاپن پایان داد و تیمی را برد که به نظر شکستناپذیر میآمد. با وجود این تیم ملی بعد از ۱۴ سال مقابل قطر شکست خورد. این به آن یکی در، ولی باز در دل همین بدهبستان هم «درد» اصلی نهفته است؛ چرا تیمی مثل ایران با آنهمه ستاره، از ابتدای جام تا روزی که شکست خورد، سینوسی عمل کرد؟
تیم قلعهنویی بازی برابر فلسطین خوب بود، برابر هنگکنگ بد. بازی مقابل امارات را عالی اداره کرد، ولی برابر سوریه شانس آورد که در همان مرحله یکهشتمنهایی از گردونه رقابتها کنار نرفت. در دیدار برابر ژاپن عالی بود، ولی دوباره در دیدار مقابل قطر عملکرد بحثبرانگیزی داشت. سؤال اینجاست که چطور یک مربی و خیل دستیارانش تلاشی برای رفع این مشکل بزرگ و عمده نکردند؟
سؤالات درباره عملکرد ایران در نیمهنهایی زیاد است و پاسخ همه آنها به یک چیز برمیگردد؛ امیر آنالیز خوبی از رقیب نداشت و این بار رکب خورد، آنهم در حساسترین مقطع تاریخ. واقعیت این است که اگر پیش از جام، خود سرمربی تیم ملی فوتبال ایران هم قرار بود قرعه نیمهنهایی و فینال جام ملتهای آسیا را بردارد، هرگز به سراغ قطر و اردن نمیرفت، ولی چه شده که همین تیم از بردن رقیبی که تیمی درجه دو در فوتبال آسیاست، عاجز نشان میدهد؟
سؤال کلیتر این است که چطور امیر قلعهنویی نتوانست بازیکنانش را به لحاظ ذهنی آماده این رویداد کند تا فرصت بزرگ و تاریخی را از دست نداده و بتوانند بعد از نیمقرن، ایران را قهرمان آسیا کنند؟ آیا امیر هم مثل شاگردانش پس از برتری برابر ژاپن اشباع شد و قید هدف مهمتر را زد؟ همین که او خیالش راحت باشد که با حضور در جمع چهار تیم پایانی، فرصت تمدید قراردادش به دست آمده، کافی است؟
اینها همه گویا نشئتگرفته از تفکر مردی است که بیش از آنکه هدفش قهرمانی ایران در جام ملتهای آسیا باشد، گرفتن انتقام از آنهایی بود که سال ۲۰۰۷ اجازه ندادند به کارش در تیم ملی فوتبال ایران ادامه دهد. قلعهنویی در هر کنفرانس خبری به اتفاقات سال ۲۰۰۷ برمیگشت و هر بار با حالتی خستهکننده، از مقالات و برنامهای میگفت که علیه او نوشته و ساخته شده بود. مشخص است که چنین مربیای با چنین ذهنیتی، هدفی کوتاه و محدود دارد و نمیتواند به هدف بالاتر که قهرمانی ایران در جام ملتهاست فکر کند. اندیشه قلعهنویی این بود که جام در مشت دارد و مقدمات گرفتن انتقام با سختترین شکل ممکن را از منتقدانش فراهم میکرد، ولی او دست آخر، اسیر سناریویی شده که خودش دوباره رو به نوشتنش کرده بود. امیر در سال ۲۰۰۷ ماند و فرصت تاریخی ایران در سال ۲۰۲۳ را هدر داد.
او حالا در شرایطی خودش را شایسته نشستن روی نیمکت تیم ملی و تداوم قراردادش با فدراسیون فوتبال ایران میداند که در زمره معدود مربیان ایرانی تاریخ فوتبال ایران است که دو دوره جام ملتها، یکی از تورنمنتهای مهم تاریخ فوتبال آسیا را روی نیمکت نشسته و هر دو دوره، غیر از ناکامی چیزی نداشته است. شاید سال ۲۰۰۷ میتوانست برای او تداوم بهتری داشته باشد، ولی واقعیت این است که نمایش تیم ملی در سال ۲۰۲۳، به لحاظ عدم ثبات و نداشتن هدف واحد، چیزی نیست که بتواند قلعهنویی را سر ذوق بیاورد تا یک دهه بعد دوباره از این بگوید که سال ۲۰۲۳ با او نامهربانی شده است.
امیر، همان قلعهنویی ماند و فرصت ژنرالشدن را از دست داد. شاید خودش تیزی خنجر آخر را به پهلو نشانده باشد، ولی هرچه هست او و طرفدارانش باید با واقعیتها روبهرو شوند؛ قلعهنویی نه اجازه داد تیم جوان شود و نه توانست با تیم باتجربهاش جام بیاورد. مهمترین دستاورد او بردن ژاپن بود که ماحصلش فقط عبور از یکچهارم و حضور در نیمهنهایی شد. تیم او بدون دستاوردی، یکی از بیثباتترین جامهای ممکن را تجربه کرد و درست مثل تیم کارلوس کیروش، در نیمهنهایی سقوط کرد. منتقد بزرگ کارلوس کیروش که بهدرستی از او انتقاد میکرد، حالا در همان چرخه کیروش گرفتار شده، ولی شاید این حق را برای خودش قائل است تا انتقادی نشنود.
گرچه مربیان دیگر داخلی کار با این فدراسیون را به دلایل مختلفی قبول نمی کردند و نمی کنند ولی امیر قلعه این کاره نیست