صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

اگر قرار اولیه این مطلب، نوشتن درباره کلیت سریال کارآگاه حقیقی True Detective نبود، ترجیح می‌دادم کل آن را به فصل اول اختصاص دهم. یک مدیحه تمام و کمال برای یکی از بهترین‌های تاریخ تلویزیون. بدون آن که نیاز به کمترین اغراقی باشد و بدون این که تلاش کنم چیزی را نادیده بگیرم. اگر بنا بر ستاره دادن باشد من از ۱۰ ستاره به فصل اول «کارآگاه واقعی» ۱۰ می‌دهم و از ۱۰۰ هم ۱۰۰. با تاسف از این که ستاره بیشتری ندارم که به آن اهدا کنم.
تاریخ انتشار: ۲۰:۳۶ - ۰۹ بهمن ۱۴۰۲

در حالی که هر فصل سریال کارآگاه حقیقی، یه عنوان یکی مینی‌سریال، داستانی جداگانه و بی‌ربط به فصل‌های دیگر دارد و در هر کدام کارآگاهان به دنبال کشف معمایی جنایی هستند، فصل اول True Detective بی‌تردید یکی از قله‌های تاریخ تلویزیون است. از آن سریال‌هایی است همه چیز در آن به نهایت خود می‌رسد. جزو معدود فصل‌هایی است که آن را دو بار با لذت تمام تماشا کرده‌ام و اگر فرصت باشد، باز هم به تماشایش خواهم نشست.

به گزارش فیلیمو، این سریالی است که هر مدرس سینما می‌تواند آن را به عنوان نمونه یک کار کامل برای هنرجویانش تدریس کند. از فضاپردازی استثنایی در ایالت‌های جنوبی که دقیقا منطبق با اتمسفر وهم‌آلود و خشن سریال است، تا موسیقی عالی، فیلمبرداری و کارگردانی درجه یک. سریالی که کل آن را نیک پیزولاتو نوشته و از بهترین سناریو‌های تاریخ تلویزیون است و کارگردانی تک‌نفره و یکدست فوکوناگا کمک کرده تا تبدیل به یک فیلم بلند معرکه شود. یک اثر فلسفی آکنده از رویارویی مدام تلخ‌اندیشی و امید. فضیلت‌های اخلاقی با زوال و تباهی. با دو قهرمان و کارآگاه داستان، راست کول (متیو مک‌کانهی) و مارتین هارت (وودی هارلسون) که رابطه‌شان مدام در کشاکش است. قرار است به کشف معما و جنایتکاران جهان پیرامون بروند و خودشان با شیاطین شخصی درگیرند. دو بازیگری که بازی‌شان در این سریال کلاس A بازیگری در دنیای سینماست.

سال ۲۰۱۴ که HBO این سریال را پخش کرد، فصل جدید دوران نمایش‌های تلویزیونی گشوده شد. جوایز –با شایستگی- به سوی مک‌کانهی و هارلسون و دیگر عوامل سریال سرازیر شدند و همه مبهوت سریالی بودند که اگر با همان قدرت ادامه پیدا می‌کرد در کنار «برکینگ بد» و «تاج» و «پیکی بلایندرز» و… می‌توانست در راس همه فهرست‌ها باشد.

اما فصل دوم سریال که با فاصله هم منتشر شد، چنان با سر به قعر جهنم سقوط کرد که خیلی‌ها کلا فاتحه‌اش را خواندند و از ادامه دادن سریال ناامید شدند. این با وجود استفاده از کالین فارل و کلی رایلی و وینس وان و کلی بازیگر تاپ بود که احتمالا به خواب هم نمی‌دیدند چنین فاجعه‌ای را رقم بزنند. فصل سوم سریال با وجود یک شروع توفانی کم‌کم از نفس افتاد و در نهایت نتوانست موفقیت فصل یک را تکرار کند. هرچند که به‌اندازه فصل دوم هم مفتضح نبود و بالاخره می‌شد تحملش کرد. حالا فصل چهارم آغاز شده که باز هم ستاره‌ای جودی فاستر را دارد و اپیزود اولش نفسگیر بوده. طوری که خیلی‌ها معتقدند این بهترین اپیزود آغازین در کل فصل‌های سریال است. فضای فصل چهارم از لوییزیانان و کالیفرنیا و لوکیشن‌های آفتابی به شب طولانی و یخ‌زده آلاسکا نقل مکان کرده که تفاوتی تاثیرگذار دارد.

این تاریکی و سرما یادآور سریال‌هایی مثل The Head، Trapped و این آخری A Murder at the End of the World است. سریال‌هایی که همگی در مناطقی قطبی و تاریکی و یخبندان می‌گذرند. اما فصل چهارم True Detective با اولین اپیزودهایش نوید کامبکی رویایی را می‌دهد.

در فصل جدید سریال کارآگاه حقیقی با چی طرفیم؟

«کارآگاه واقعی» به‌عنوان مجموعه‌ای از مینی‌سریال‌های مجزا طراحی شده که هر فصل با فاصله ۲ تا سه ساله منتشر می‌شود. هر سیزن به یک پرونده پیچیده معمایی و جنایی اختصاص دارد که عده‌ای از کارآگاهان و پلیس با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. در فصل اول مک‌کانهی و هارلسون مجموعه‌ای از قتل‌های وحشتناک را دنبال می‌کنند. در حالی که خودشان هم شخصیت‌هایی پیچیده و به‌هم‌ریخته دارند.

فصل دوم در کالیفرنیا می‌پذرد. جایی که ۳ پلیس زبده یعنی آنی بزریدس (ریچل مک آدامز)، ری ولکورو (کالین فارل) و پل وودروگ (تیلور کیچ) جمع شده‌اند تا پرده از راز یک جنایت تکان‌دهنده بردارند. در فصل سوم، دو کارآگاه باتجربه و سن‌وسال‌دار (ماهرشالا علی و استفان دورف) ناپدید شدن غم‌انگیز دو کودک را بررسی می‌کنند. جودی فاستر و کالی ریس هم در فصل اخیر در نقش دو پلیس یا کارآگاه در منطقه‌ای فرضی در آلاسکا درگیر پرونده‌ای مخوف شده‌اند؛ ناپدید شدن ۸ محقق در یک ایستگاه پرت و دورافتاده علمی در قطب شمال. همه داستان‌ها با مایه‌هایی از ماوراء‌الطبیعه و ارواح و شیاطین آمیخته شده و در تمامی داستان‌ها جدا از درام و پیچیدگی‌های داستان با روان کاراکتر‌هایی درگیریم که کهکشان‌هایی از رمز و راز درون خود دارند.

چرا باید فصل جدید سریال True Detective را ببینیم؟

درباره فصل اول مفصل نوشتیم. این داستانی است که احتمالا هیچگاه فراموش نخواهید کرد. به خصوص صحنه‌های دونفره مک‌کانهی-هارلسون و دیالوگ‌های درجه یک‌شان را. سریال چنان جاذبه‌ای دارد که ممکن است در زمان تماشا شما را بی‌خیال زمان و مکان کند. با دیدن فصل سوم هم احتمالا چیزی از دست نمی‌دهید، هرچند که شاید چیزی هم دست‌تان را نگیرد.

اما فصل چهارم با نام Night Country یا «سرزمین شب» با وجود این که تازه دارد از HBO متولد می‌شود، می‌تواند یکی از بهترین‌های سال باشد. یک شخصیت سنگی و ظاهرا بی‌احساس به نام کارآگاه الیزابت دانورز که جودی فاستر نقش‌اش را بازی می‌کند، انگ این شب ترسناک زمستانی است. (اگر سریال را دیدید، شما هم احتمالا به این فکر خواهید کرد که جودی فاستر از راننده تاکسی تا اینجا چه مسیر باکیفیتی را طی کرده و چرا اینقدر او را در سینما و تلویزیون کم دیده‌ایم. حیف.)

سریال به جای آلاسکا در ایسلند فیلمبرداری شده و قطعا شما را یاد The Head خواهد انداخت. غیب شدن و قتل رمزآلود چند دانشمند و کلماتی که در ایستگاه تحقیقاتی روی وایت‌برد نوشته شده و مو را به تن راست می‌کند: «ما همه مرده‌ایم». جودی فاستر همان گرگ تنها و نترسی است که همراه با کیلی ریس (بازیگری که قبلا بوکسور بوده) قرار است به دل ماجرا بزند. اینجا هم با موضوع اقلیت‌های قومی و فمینیسم و همجنسگرایی و دیگر پدیده‌های مد روز مواجهیم که باید دید چقدر می‌توانند سریال را خراب کنند! البته که تجربه ۳ فصل پرفراز و نشیب احتمالا به سازندگان سریال این دیدگاه را داده تا دوباره کارخرابی دیگری بار نیاورند و همین ما را امیدوارانه به اپیزود‌های بعدی خواهد برد.

چرا ممکن است فصل جدید سریال کارآگاه حقیقی را دوست نداشته باشیم؟

تکلیف‌تان را روشن کنم، اگر دنبال یک سریال پلیسی معمایی با اکشن زیاد و سرعت بالا هستید، قطعا از تماشای True Detective سرخورده خواهید شد. این سریالی نیست که در آن انتظار رودست‌های مداوم و غافلگیری‌های مستمر را داشته باشید. سریال در همه اپیزود‌ها کند است و تمرکز زیادی روی شخصیت آدم‌ها و روابط‌شان دارد. چیزی که خیلی‌ها آن را نمی‌پسندند. درباره فصل دوم هم بهتر است چیزی نگویم. سریال واقعا طرح عجیب و شلخته‌ای دارد. ایده نویسنده و کارگردان غیرقابل درک نیست؛ آن‌ها می‌خواهند درباره واقعیت داستان و کاراکتر‌ها قطره‌چکانی به ما اطلاعات بدهند و ما را ببرند به سمت آتشفشان آخر کار. ولی اپیزود‌ها آنقدر کند است که لج‌تان در می‌آید.

در هر ۵۰ دقیقه به اندازه ۱۰ دقیقه هم اطلاعات و حادثه نداریم. فصل سوم هم با آغشته شدن به ماجرا‌های عاشقانه آبکی مقدار زیادی رقیق شده است. اما همچنان باید یادمان باشد که این یک سریال مبتنی بر جهان‌شناسی است. خوب یا بد. پس اگر توقع دیگری دارید همان اول کار بدانید که راه را اشتباه آمده‌اید.

امتیاز اپیزود‌ها از نظر بینندگان و منتقدان کاملا ناهمگون بوده که طبیعی هم هست. اما کل سریال در IMDB امتیاز ۸.۹ گرفته که معلوم است کار فن‌ها و دوستداران اپیزود اول است. نویسندگان راتن تومیتوز به آن امتیاز ۷۸% داده اند و کاربران ۵۷%. سریال در متاکریتیک هم امتیاز ۷۵ گرفته و البته کاربران برایش امتیاز ۸.۲ در نظر گرفته‌اند.

برچسب ها: سینما سریال
ارسال نظرات