صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۷۰۲۹۰۷
در ادامۀ سلسله گفتگو‌ها با شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی که عمر خود را با کتاب گذرانده، اما چنان که شایسته است معرفی نشده اند پای صحبت فقیهی نشسته ایم که خاطره‌ای شنیده نشده درباره خواستگاری محمد رضا شاه از دختر یکی از علمای نجف هم گفته است.
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۳ - ۰۳ بهمن ۱۴۰۲

هنوز در شهر گنجینه‌هایی نورانی و اعجوبه‌هایی از علم و اسرار و دانایی پیدا می‌شوند که اسرار بدانند و قدر دانشِ آزادگان و حقائق را بشناسند. حقیقت و انوارشان به خاموشی نگرائیده، روشِ راستین‌شان تباه و نابود نگشته است. اما به واسطه دشمنی زمان و عدم یاری دوران و دغدغه حفظ دین و دوستان، خاموش و منزوی گشته و با گمنامی به گوشه‌ای خزیده و از تمامی آرزو‌ها بریده‌اند و همت خویش را صرف خواندن و نوشتن و خدمت خلق کرده‌اند.

به گزارش عصرایران، حضرت آیت‌الله شیخ مصطفی هرندی متولد سال ۱۳۲۶ در نجف اشرف، مصداق واقعی یکی از همان گنجینه‌ها و اعجوبه‌ها و متفکران گمنام است.

از کودکی و در نجف بر اثر انس با کتاب با تاریخ ایران و جهان و ادیان و مذاهب و با شخصیت‌های بزرگ دنیا آشنا شده و در سن ۸ سالگی شاهنامه فردوسی را از اول تا آخر و با دقت خوانده است و از همان زمان بهترین اشعار را سروده است. بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب خوانده است و کتاب معروفی در دنیا وجود ندارد که او نخوانده باشد.

۶۰۰ دفتر قطور در موضوعات مختلف و در مورد هرآنچه در جامعه رخ داده و مطرح شده است نگاشته است. نظریات گرانبهایی دارد، اما افسوس که به دلیل فقدان ظرف و درک زمانه، اجازه انتشار نوشته‌های خود را نمی‌دهد. گفت و گوی عصر ایران با او از این قرار است:

*درباره این گزاره بیشتر توضیح دهید در زمانه‌ای که «تحولات جهان برخی کشور‌ها به شیوه فرهنگی، دنیا را تسخیر کردند.» ما چگونه باید عمل کنیم که ضمن حفظ فرهنگ خود مغلوب آن‌ها نشویم.

اگر بخواهی خودت را حفظ کنی و دنیا را آباد کنی و دنیا را تغییر بدهی باید از راه فرهنگ اقدام کنی؛ لذا اسلام، قرآن و مسیحیت، کتاب مقدس دارد. این‌ها فرهنگ است. انسان باید فرهنگ را متوجه باشد. تلویزیون را که نگاه می‌کنیم، نمی‌دانیم گریه کنیم با بخندیم. چرا این طور شده است؟

چیز‌هایی امروزه من می‌بینم و می‌شنوم که اساساً با سیستم تفکر اسلامی سازگار نیست. بی‌حجابی به جای خودش، بدحجابی هم به جای خودش. باید روشن شود. بدحجابی به جای خودش، امروزه بی‌حجابی رواج پیدا کرده من می‌بینم در کوچه و بازار وضعیت چگونه شده است.

ما باید فکر کنیم و فرهنگ معاصر را بشناسیم. ما در نجف با پاریس، لندن، آمریکا و روسیه ارتباط فرهنگی داشتیم. کتاب‌هایی که در این کشور‌ها چاپ می‌شد، به زبان عربی و فارسی ترجمه می‌شد و آن‌ها را در نجف می‌خواندیم لذا با فرهنگ کشور‌های دیگر آشنا بودیم، اما اینجا با فرهنگ کشور‌های دیگر آشنا نیستیم. ما فقط ظواهر را می‌بینیم و در مقابل آن‌ها موضع‌گیری می‌کنیم.

اساتید بزرگ حوزه باید نخبگان طلبه‌ها را جمع کرده و آن‌ها را با فرهنگ جدید آشنا کنند. چون باید در مقابل این موج بایستند و هیچ راه دیگری وجود ندارد. حتی خود حوزه مشکل پیدا می‌کند. حوزه فقط کتاب‌های قدیمی را دارد و اثر جدیدی ندارد. حدأقل ما در عقائد چیز‌های تازه‌ای داریم که باید روشن شود.

فقه ما باید بیاید و با زندگی فعلی بسازد و وظیفه شرعی را تعیین کند. چه کار کنیم؟ به چه کسی بگوییم؟ غیر از درست کردن دردسر و ایجاد مشکلات چیز دیگری نیست.

وظیفه ما این است که فرهنگی که آباء و اجداد ما با خونشان نوشتند به نسل‌های آینده منتقل کنیم. چگونه منتقل کنیم؟ باید فرهنگ جدید را بشناسیم و بتوانیم فرهنگ خود را منتقل کنیم. قمِ امروز، قم ۵۰ سال قبل است؟ نه. همه چیز تغییر کرده است. خانه‌ای که تا دیروز ۲۸۵ تومان می‌خریدی، الان ۲۸۵ میلیون تومان شده است. مردم و فرهنگ تغیر کرده است. همه باید این‌ها را درک کنند و خودشان را با این وضعیت هماهنگ کنند، بدون اینکه از اصول فکری خودشادن دست بردارند.

امروز انسان نباید آشوب به پا کند، نباید به کسی دشنام دهد و نباید به کسی اعتراض کند. بحث کند و اگر دید که طرف مقابل اشتباه کرد، برای راهنمایی او کوشش کند. اگر این نباشد، چه چیز برای ما می‌ماند؟ چیزی نمی‌ماند. من نمی‌توانم دخالت کنم، ولی من تقریباً از بچگی با تفکر جهانی آشنا شده‌ام. من تمام کتاب‌ها را می‌خواندم.

*فرمودید که از چهار سالگی کتاب مقدس خواندید؟

بله.

*کیفیت مطالعات شما از چه سال و چه کتاب‌هایی بوده است؟

من خیلی زود شروع به کتاب خواندن کردم، چون دایی و پدرم کتابخانه خوبی داشتند و اساساً در نجف کتابخانۀ خوب زیاد بود. من چهارده ـ پانزده ساله بود که کتابخانه‌ام، سیزده ـ چهارده هزار کتاب داشت و از این تعداد، پنج ـ شش هزار کتاب‌های جدید از اروپا و آمریکا بودند.

برای من فرقی نداشت و همۀ کتاب‌ها را می‌خواندم. می‌گفتم رسالت من رسالت جهانی است. «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعا» لذا باید همه را بشناسیم تا رسالت را به آن‌ها برسانیم. این مهم است که انسان بدون اینکه به کسی جسارت کند، متعرض کسی شود، آبروی کسی را ببرد و به کسی تهمت بزند، فرهنگ جاری معاصر را به دست بیاورد و کوشش کند بین فرهنگ ما و فرهنگ دیگران رابطه ایجاد کند. غیر از این، هیچ راه دیگری وجود ندارد.

*در نجف محدودیت قائل می‌شدند که فلان کتاب، ضالّه است؟

نه این حرف‌ها چیست؟ من در هفت ـ هشت سالگی کتاب خیام را خواندم؛ پدرم از مقدسین نجف بود و نگفت این کتاب را نخوان، البته در اشکالات من را، توجیه و هدایت می‌کرد. کتاب‌های دیگر مثل شاهنامه، مثنوی و هر چه بود را خواندم. همچنین آثار تمام شعرای معاصر مثل فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی را خوانده‌ام. انسان باید کتاب‌های مختلف را بخواند و اگر نخواند، نمی‌تواند با انحرافی که جامعه را متلاشی می‌کند برخورد کند.

البته علما ضالّه بودن اثری را با دلیل اثبات می‌کردند نه با تکفیر. این طور نبود که هر کس دخالت کند و بگوید فلان کتاب، ضالّه است.

نجف جزء شهر‌های شعر کشور عربی بود و در بسیاری از کنفرانس‌های شعر، شعرای نجف جایزه اول را می‌گرفتند. یعنی با فرهنگ و شعر جهانی آشنا بودند. «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمیعا» باید جمیع را بشناسیم یا نشناسیم؟ اگر نشناسیم چگونه می‌توانیم رسول آن‌ها باشیم.

امروزه در مرحله‌ای قرار گرفتیم که دنیا تغییر می‌کند لذا همه باید با تغییر آشنا شویم و فرهنگ خود را با حفظ اصول ترویج کنیم.

*یعنی می‌شود که انسان با حفظ اصول، با تغییر همراه شود؟

کوشش کند تا تغییر دهد و ثابت کند که فلان تغییر، خلاف اصول فکری و خلاف عقل و دین و مذهب است.

*البته تغییر در جا‌هایی که نیاز است و الا تغییرات مناسب باید باشد.

تغییری که شارع مقدس درباره آن موضع‌گیری نکرده باشد. جایی که شارع مقدس تصرف نکرده است را می‌توانیم به اهل فن و درک و اجتهاد و عقل، و کسانی که شریعت‌شناس باشند مراجعه کنیم. من شش ماه درباره ربا بحث کردم و تمام شبهاتی که ذکر کردند را رد کردم. نمی‌خواستم درباره ربا بحث کنم، اما دیدم می‌گویند که تمام بانک‌ها پر از حرام است. ما باید چه کار کنیم؟ باید به مردم کمک کنیم.

البته درگیر نمی‌شویم، به کسی فحش نمی‌دهیم و به کسی تهمت نمی‌زنیم، اما باید حافظ دین‌مان باشیم. دین ما اوج دیانت آسمانی است و با دیانات دیگر فرق می‌کند. چیز‌هایی که ما داریم کس دیگری ندارد. ما اولاً باید جامعه‌شناسی کنیم، دوماً سیستم تفکر انسانی که تغیر می‌کند را درک کنیم و سوماً فکر خودمان را تعدیل کنیم که با فکر جدید برخورد نکند، و ایجاد دردسر و مشکلات نکند.

ما که نیامدیم خرابکاری کنیم، آمده‌ایم آباد کنیم. آباد کردن اخلاق، درک، فهم، علم و یقین می‌خواهد، نه اینکه فقط نقل کنیم. من تمام کتاب‌های رسمی ایران را مطالعه کرده‌ام. اول شروع کردم به مطالعه برخی از کتاب‌هایی که هیچ کس نخوانده بود. برای برخی دانشگاهی‌ها مطالبی را نقل می‌کنم، تعجب می‌کنند که این‌ها را از کجا یاد گرفته‌ای؟ باید امروز بزرگان حوزه نخبگان را جمع کنند و حلقه‌هایی برای منتقل کردن فرهنگ جدید تشکیل دهند.

چرا علی شریعتی و ... فلان کار را کرد؟ باید نقد کنیم. سید حسین نصر نوشته است که روز هفتم محرم، دکتر شریعتی سخنرانی می‌کرد که آقای مطهری گفت: امروز زبان ما دکتر علی شریعتی است.

*یعنی دکتر شریعتی را تأیید کرد؟

بله تأیید کرد. ما نمی‌توانیم همه کار‌ها را با زور انجام دهیم. علم را باید با علم تغییر داد.

*یعنی با تکفیر افراد و تخطئه کار پیش نمی‌رود.

بله مسلماً پیش نمی‌رود. چون او هم ما را تکفیر می‌کند و به ما تهمت می‌زند. انسان باید متوجه باشد که ما رسالتی برعهده گرفتیم که باید تا انتهای تاریخ باقی بماند و باید درک کاملی از رسالت داشته باشیم. خداوند فرموده: «فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقیر» نگفته فقط مسلمان. ما باید در مقابل موج انحراف در میدان قرار بگیریم. تصور ما هم این نیست که بجنگیم و بکشیم، اساساً تصور ما این نبوده است. حضرت علی (ع) در طول مدت بیست و چهار سالۀ خلفای ثلاثه، چه کسی را کشت؟ هیچ کس را نکشت. ما اهل کشتن نبوده‌ایم بلکه برای هدایت، ارشاد و توجیه مردم آمده‌ایم.

بهترین راه این است که انسان کوشش کند فرهنگ اسلامیِ مصادف با زمان را درک کند و به مردم برساند. در غیر این صورت، گمان نمی‌کنم موفق شویم.

*چرا با سرمایه ۱۴۰۰ ساله و بعد از چهل و پنج سال و با امکاناتی که در اختیار ماست، به اینجا رسیدیم؟

سرمایه به جای خودش، ولی سرمایه حقائق را اثبات نمی‌کند. چرا وقتی می‌خواهید فقه مطالعه کنید، از زمان شیخ طوسی تا حال، صد کتاب فقهی با صد تاریخ و اجتهاد پیدا می‌کنید؟ چون هر زمان مقتضیاتی دارد و تا مقتضیات روز را درک نکنیم نمی‌توانیم در برابر آن موضع‌گیری کنیم. باید زمان را شناخت. «کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم» لازم است با عمل، فکر و کردار مردم را متوجه کنیم.

ما نمی‌خواهیم به کسی فحش دهیم، به کسی تهمت بزنیم و نه کسی را اسقاط کنیم. فرهنگ شیعه این نیست، ولی باید جهان‌شناسی کرد. اگر جهان‌شناسی نباشد نمی‌توانیم فرهنگ اسلامی را به کل دنیا منتقل کنیم. من با خیلی از بزرگان نشسته‌ام که می‌شود گفت از بزرگترین رجال فکری اروپا و غرب بودند، همه جا موفق بودم و هیچ جا احساس کمبود نکردم. سوربن و دانشگاه‌های معتبر را دیده‌ام.

به رفقا گفته‌ام، من که می‌خواهم در برابر دیگران موضع‌گیری کنم همیشه از ادعیه استفاده می‌کنم، و لو نسبت ادعیه به ائمه اطهار (ع) ثابت نشده باشد، چون پشتوانه دارد. ظیفه ما این است که در عین حال که مسلمانان را حفظ کنیم، باید با تفکر معاصر جهان آشنا شویم و در عین حال درگیر نشویم.

دعای جوشن کبیر، دعای کمیل و سایر دعا‌ها را ببینید، این تفکر در غیر شیعه، حتی نزد عرفا، متصوفه و دراویش وجود ندارد. بدون اینکه دردسر و مشکل ایجاد کنیم، باید به همه احترام کنیم. «کلّم الناس علی قدر عقولهم». چه کار کنیم؟ حدأقل این تفکر را در جامعه خودمان حفظ کنیم.

*یعنی حدأقل جامعه خودمان و کسانی که به ما باور دارند را حفظ کنیم.

بله، حفظ کنیم. مسلماً این است. ما اگر نتوانیم برادر و خواهر و جامعه خودمان را حفظ کنیم، چگونه می‌توانیم در ادیان دیگران نفوذ کنیم؟

*راه نفوذ، فقط فرهنگی است یا مسائل اقتصادی هم است؟

مسائل اقتصادی تحت مسائل فرهنگی قرار دارند. مسائل اقتصادی اصالت ندارد، اولویت اول فرهنگی است. بعد از اینکه فرهنگ تکامل پیدا کرد، بقیه مسائل از جمله اقتصاد را باید در نظر بگیریم. باید این گونه باشد، ولی این درک در جامعه امروز ما وجود ندارد. من کار‌هایی که موجب تحریک مردم، حذف و فحش شود را انجام نمی‌دهم. من هر کاری که موجب شود انسان از راه غیرمستقیم به راه مستقیم بیاید را انتخاب می‌کنم.

*شنیده‌ام حضرتعالی بیش از بیست هزار جلد کتاب خوانده‌اید، درست است؟

بله، من در جامعه‌ای به دنیا آمدم که مملو از کتاب بود. اولین ناسخ التواریخ را من خواندم که مفصل‌ترین کتاب تاریخ فارسی است. من تمام کتاب‌های تاریخ اهل سنت و تواریخ مسیحی‌ها و زرتشتی‌ها را خوانده‌ام. من در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که در آن صد‌ها تفکر وجود دارد. چرا کمونیست‌ها به سهولت در جامعه ما نفوذ می‌کنند؟ ما اگر فعال بودیم که آن‌ها نمی‌توانستند نفوذ کنند.

انسان باید با فرهنگ جهان آشنا شود، چون اسلام برای مقطع زمانی خاصی نیست، برای همه زمان‌ها است و باید با همه زمان‌ها آشنا باشیم تا بتوانیم موضع‌گیری کنیم.

*جایی فرموده بودید که برای دست‌یابی به یک کتاب کمونیست‌ها، به حرم حضرت معصومه (س) می‌روید و به ایشان متوسل می‌شوید...

بله، وزیر خارجه روسیه کتابی نوشته بود، من نام این کتاب را شنیده بودم، اما به دستم نرسیده بود. چون نمایشگاه‌ها این کتاب را به ایران نمی‌آوردند. به حرم حضرت معصومه (س) رفتم و عرض کردم که مولاتی، سیدتی من باید این کتاب را بخوانم، چون با کمونیست‌ها روبرو می‌شوم و از من سوالاتی می‌کنند. از حرم بیرون آمدم، مقداری که در صحن حرکت کردم یک نفر دنبال من آمد و صدا کرد: شیخنا شیخنا! من فلان کتاب را برای تو آورده‌ام. دیدم همان کتاب است.

من کتاب‌هایی در زبان فارسی خواندم که هیچ ایرانی نخوانده بود. برای من مهم این است که کتاب به زبان فارسی است و با فرهنگ تشیع ارتباط دارد.

عدّۀ معینی که درک و تصورات خوبی دارند، می‌توانند فکر کنند و منتقل کنند؛ بیایند و مسئولیت را برعهده بگیرند.

من ماه اول انقلاب به ایران آمدم، کتابخانه بیست هزار جلدی خود را در نجف گذاشتم و چیزی با خودم نیاوردم. به قم آمدم و شروع به خریدن کتاب کردم و همان کتاب‌ها را برگرداندم. همچنین در مباحثی که روی آن زیاد کار نشده است، شروع به تدریس کردم.

ما هنوز شرح تجرید می‌خوانیم و کتاب جدیدی در عقائد نداریم. تازه‌ترین و قوی‌ترین کتاب ما عقائد الامامیه شیخ محمدرضا مظفر است. ایشان علاوه بر عقاید الامامیه، کتاب‌هایی درباره اصول، منطق، فقه و رجال دارد.

نمی‌خواهم وارد جزئیات این مسائل شوم، بیان جزئیات جز تحریک و ایجاد مشکلات، فایدۀ دیگری ندارد.

من کتاب‌های زیادی خواندم، می‌خوانم تا مطلع شوم و اگر مطلع نشوم چگونه می‌توانم دربرابر موج‌ها قرار گیرم؟ هنوز هم بدون شک و شبهه می‌خوانم.

*در کتابخانه‌تان چند جلد کتاب دارید؟ به نظرم بیش از سی هزار جلد باشد.

*هر کتابی را که خریدید خواندید؟

اگر نخوانده باشم تورق می‌کنم. کتاب‌هایی که به درد من می‌خورد و در تفکر من مؤثر است را می‌خوانم، اما کتاب‌هایی که مؤثر نیست را نمی‌خوانم، چون وقتم به تمام معنا محدود است.

از نجف تا قم شاید ۵۰۰ یا ۶۰۰ جلد نوشته باشم. دو کفایه و دو مکاسب نوشتم. یک مکاسب نوشته‌ام که کسی نوشته است.

من به درس کفایۀ شیخ صدرا بادکوبه‌ای رفتم. ایشان درس را که تمام می‌کرد، می‌گفت: درس را بنویسید و بیاورید. من درس را نوشتم و نزد ایشان بردم. آقای بادکوبه‌ای دفترم را خواند و گفت: دیگر لازم نیست به درس کفایه بیایی، به درس خارج برو.

شیخ صدرا بادکوبه‌ای در طول تاریخِ ۵۰ سالۀ تدریس خود، به هیچ کس این حرف را نزده بود. تمام بزرگان شاگرد ایشان بودند.

*دیگر چه تألیفاتی دارید؟

مکاسب نوشته‌ام چه مکاسبی، اما بازار بازار ما نیست. شما که می‌خواهید وارد بازار شوید، باید بازارشناسی کنید. اثری که می‌خواهید منتشر کنید، باید ببینید خواننده دارد یا نه؟ اگر ندارد منتشر نکنید. چون جز دردسر، مشکلات و گرفتاری چیز دیگری ندارد.

*چرا بازار شما نیست؟

نمی‌توانم. خودم را درگیر کنم؟ ما آمده‌ایم اصلاح کنیم و برای درگیری نیامده‌ایم.

*یعنی نکات و قواعدی در کتاب آورده‌اید که قابل هضم برای جامعه امروز نیست.

با متون موجود تغییر کرده است و موجب انتقاد و درگیری می‌شود. ما که نمی‌خواهیم درگیری ایجاد کنیم، می‌خواهیم اصلاح کنیم و اصلاح با درگیری فرق دارد. «کلّم الناس علی قدر عقولهم».

*در چه موضوعاتی کتاب نوشته‌اید؟

همه موضوعاتی که مورد ابتلای من، به عنوان یک معمم و شیعۀ مسلمان بوده است، را نوشته و یا مطالعه کردم.

* درباره کتاب‌هایی که نوشتید عرض کردم.

اخیراً شش ماه درباره ربا تدریس کردم، درباره آن نوشتم و مشکلات ربا را حل کردم. تبلیغات نیست و تبلیغات به درد نمی‌خورد. شما می‌خواهی درک کنی باید با فرهنگ جهانی آشنا شوی. چون فرهنگ، فرهنگ منطقه‌ای و دینی نیست بلکه فرهنگ جهان است. ما به کسی تهمت نمی‌زنیم و کسی را تحقیر نمی‌کنیم، چون «ما برای وصل کردن آمدیم نی برای فصل کردن آمدیم» آمدیم مردم را وصل کنیم.

*درباره شعر هم کتاب نوشته‌اید؟

بله، هم شعر گفته‌ام و درباره شعر هم نوشته‌ام.

*چند جلد کتاب شعر نوشتید؟

چند جلد نیست. به درد نمی‌خورد.

*برخی از اشعارتان را بخوانید...

مقداری مشکل دارد. وارد نشویم بهتر است. اهل‌بیت و پیامبر علیهم‌السلام وارد شعر نشدند. شعر‌هایی دارم که در آن حکمت بر مسائل اجتماعی، اقتصادی و فلسفی غالب است.

*قضیۀ جریان دیدارتان با مقتدی صدر و نصایحی که کردید چه بود؟

من با کسی بد نیستم. همان طور که من حق دارم انتخاب کنم، دیگران هم حق انتخاب دارند. ما تعدد اجتهاد‌ها را در عصر غیبت درست می‌دانیم. گیرم تو با اجتهاد خودت به اینجا رسیدی، آن هم با اجتهاد خودش به آنجا رسیده است و به اجتهاد خودش عمل می‌کند. تو حق نداری بگویی من درست می‌گویم و او اشتباه می‌کند. هر دو اجتهاد است و در هر دو احتمال خطا وجود دارد.

مقتدی صدر به دیدنم آمد. دو ـ سه بار برخی از مساجد اسم من را به عنوان آیت‌الله و مرجع دینی آوردند، اما قبول نکردم و گفتم: در این شرائط مسئولیتی قبول می‌کنم که از عهدۀ آن بربیایم.

*شما چند ساله بودید که عضو هیئت استفتاء آقای خوئی شدید؟

من زود معروف شدم و معروفیت سریع، موجب شد که ایشان من را به عنوان هیئت ممتحنه خودش انتخاب کند و جوان‌ترین فرد آن مجموعه بودم. من تقریباً به خاطر ایشان به ایران آمدم و به دوستان خودمان کمک می‌کنیم تا مشکلات حل شود؛ لذا در ایران هم بسیار از من تجلیل و تقدیر کردند.

*یعنی، چون از شاگردان آقای خوئی بودید، رژیم دنبال شما بود و شما ناچار شدید و به ایران آمدید؟

نه من به صورت مستقیم وارد مسائل سیاسی نشدم، اما گاهی اوقات، مسائلی به من تحمیل کردند که بُعد سیاسی داشت؛ لذا دو بار گیر افتادم و شاید اولین معممی که بعثی‌ها گرفتند من بودم. امروز باید کوشش کنیم تا با معرفت و فرهنگ جهانی آشنا شویم در حالی که نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم. اگر طرحی باشد که مخالف نظر برخی‌ها باشد انسان را از صحنه خارج می‌کنند لذا خیلی از دوستان خودشان را خارج کردند.

ما امروز باید با هر راه ممکن به فرهنگ اسلام و تشیع کمک کنیم و در ضمن هیچ وقت درگیر نشویم. درگیر شدن چه فایده‌ای دارد؟ باید مردم را هدایت، ارشاد و توجیه کنیم. در آیات قرآن هم خشونت وجود ندارد.

دین باید زنده شود، دوستان باید فرهنگ معاصر را بشناسند و به گونه‌ای دین را مطرح کنند که با فرهنگ معاصر برخورد سریع نکند. اگر می‌خواهد برخورد کند، اول موضوع را اثبات کند بعد برخورد کند.

*در مقوله حجاب برخی برخورد‌هایی که صورت می‌گیرد، اساساً درست است؟

درباره مقوله حجاب من کتاب‌هایی خوانده‌ام، اما کتاب کاملی درباره حجاب نخوانده‌ام. نمی‌خواهم برخی بحث‌ها را بیان کنم، چون باعث درگیری و گرفتاری می‌شود. نباید هر حرفی را بزنیم و باید وضعیت زمان را در نظر بگیریم. جنسی که مطرح می‌کنی باید بازار داشته باشد، اگر بازار نداشته باشد مطرح نکن. چرا برخی از بزرگان منکر حجاب شدند؟ چون نتوانستند از مصادر تشیع، حجاب را به گونه‌ای اثبات کنند تا تمام مشکلات را حل کند. نمی‌خواهم وارد این بحث‌ها شوم، بحث‌های بسیار تأثرانگیزی است، نمی‌شود کاری کرد.

همه ما باید امروز درک کنیم که دنیا تغییر کرده است، تغییر دنیا به تغییر فرهنگ احتیاج دارد و تغییر فرهنگ هم با شناخت فرهنگ جهانی حاصل می‌شود. اگر کسی بانک را نشناسد می‌تواند درباره وام نظر دهد؟ نمی‌تواند نظر دهد و پاسخ این سوال روشن است.

*یک بار فرمودید که ابرقدرت‌ها یک بار از طریق نظامی و بار دیگر از طریق فرهنگی و ماهواره و ... جهان را تسخیر کردند.

جنگ جهانی اول و دوم، از طریق نظامی بود، از طریق فرهنگی و اقتصادی که نبود.

*یعنی با ساخت اسلحه و ..

همه‌اش همین است.

*الان هم با ماهواره و ... فرهنگ را در دست گرفته‌اند.

بله، با ماهواره مدیریت می‌کنند، به تمام معنا خیلی کار می‌کنند. ما درگیر نمی‌شویم، ولی از وضعیت آن‌ها باید آگاه شویم و نقاط ضعف آنان را بیان کنیم.

من با بسیاری از غربی‌ها صحبت کرده‌ام هیچ وقت کم نیاورده‌ام. علم متوقف بر درک است و درک از کتاب‌ها و رساله‌ها به دست می‌آید.

*نصیحت‌هایی که به مقتدی صدر کردید چه بود؟

من درباره تندروی بحث کردم. حرفت را بزن، اما داعی ندارد که دیگران را تخریب کنی.

ما با ایشان مقداری قوم و خویشی داریم. من معتقدم که انسان باید همیشه حرفش را بزند، بدون اینکه موجب درگیری، تحقیر و انکار دیگران شود.

استاد لمعه ما گفت که هفتاد و نه شرح و حاشیه بر لمعه نوشته شده است، ولی بیست و هفت عبارت در این کتاب هنوز حل نشده است. آیا کسی وجود دارد که کفایه و قوانین را بتواند به صورت کامل تدریس کند؟ می‌دانم که درک کردن آن‌ها مشکل است.

*دیگر چه نصیحتی به مقتدی صدر کردید؟

من تذکر می‌دهم نصیحت نمی‌کنم. نصیحت کردن یعنی اینکه خودت را دست بالا بگیری و دیگران را دست پایین ببینی، در حالی که این کار درستی نیست. شما احترام دیگران را حفظ کن. من با هر کس نشستم این کار را کردم. هیچ وقت نمی‌گویم تو اشتباه کردی و من درست گفتم بلکه می‌گویم نظر من این است و نظر تو این است، و نمی‌دانم کدام حق است. حق با خداوند تبارک و تعالی است.

*از همان نوجوانی دست به قلم بردید و کتاب می‌نوشتید؟

من می‌خواستم کاری کنم که هم خدمت کرده باشم و هم ایجاد درگیری نکرده باشم. چون درگیری به درد نمی‌خورد و باید خدمت کرد.

*شنیدم برخی از کتاب‌های شما در اروپا تدریس می‌شود.

من اولین اثر درباره شبیه‌سازی را نوشتم. این کتاب در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به عنوان بهترین کتاب درباره شبیه‌سازی انتخاب شد. کار‌های دیگری کرده‌ام، اما به درد نمی‌خورد، چون تفکر من با تفکر خیلی‌ها سازگار نیست، دوستان قبول نمی‌کنند و نفی می‌کنند.

*شاید زمان آن‌ها، با زمان شما یکی نیست.

من نمی‌توانم این حرف را بزنم، چون هرکس با سیستم خودش رفتار می‌کند. من شاید درک نکنم، اما نمی‌توانم بگویم صاحب قوانین یا شیخ طوسی اشتباه کرده است. باید بگویم من این را فهمیدم.

*با بیت امام هم رفت و آمد داشتید؟

بله رفت و آمد داشتم. آقا مصطفی (ره) که فوت کرد از تشییع تا دفن ایشان حضور داشتم و همه کار‌ها را برعهده گرفتم. همچنین شام یعنی برنج و خورشت و حلوا درست کردیم و به بیت ایشان فرستادیم.

*قضیۀ حضور حضرت امام در شب عروسی شما چه بود؟

ایشان به واسطه شیخ افغانی، آقای فرقانی برای من یک عبا و پاکت پول فرستاد. ما هم برای ایشان شام درست کردیم. ما با خانواده امام آشنا بودیم و ارتباط داشتیم. دنیا دنیای عجیبی است و آدم باید از همه چیز مراقب باشد.

*مراجع قدیم نجف، دفتر و دستک نداشتند. چرا امروزه دیگر حال و هوای نجف را شاهد نیستیم؟

اندرونی منزل سه مرجع آن دوران نجف یعنی آقایان حکیم، خوئی و شاهرودی، ۱۵۰ یا ۱۰۰ متر بود و بیرونی منزل‌شان ۵۰ متر بود. علما و مراجع از نظر مادی چیزی نداشتند، اما نجف فرهنگ خاصی داشت. آقای خوئی (ره) یک بار به من گفت که شیخ مصطفی! شنیدم که به کربلا می‌روی؟ گفتم بله. ایشان گفت: از وجوهات، مصرف نکن.

من پول‌هایی دارم که از وجوهات نیست. این پول‌ها را به تو می‌دهم، از آن‌ها مصرف کن. این فرهنگ نجف نبود، چون غالب مراجع نجف ایرانی بودند.

*یعنی فرهنگ، فرهنگ ایرانی بود.

بله، عرب‌ها هم در نجف بودند، اما اکثریت با ایرانی‌ها بود.

*یک بار فرمودید که خودتان گرسنه می‌ماندید، اما مادرتان غذا را به همسایه‌ها می‌داد.

بله، ظهر مادرم غذا را کشیده بود، دید که بچه‌های همسایه گریه می‌کنند و گرسنه هستند لذا دیگ غذا را به خانه همسایه داد. به دلیل وجود حرم حضرت امیر و علمای بزرگ، بر نجف فرهنگ دیگری حاکم بود. علما غالباً خانه و ماشین نداشتند. آقایان حکیم، خوئی و شاهرودی برای اینکه به نماز و درس‌شان بروند، سه سال قبل از فوت‌شان ماشین خریدند. کسی دنبال پول نبود. آقای خمینی ماشین نداشت و پیاده به حرم می‌رفت و برمی‌گشت. آن فرهنگ باید برگردد تا بتواند جواب نیاز‌های مردم را در این زمانه بدهد.

من به مقدار توان خودم کار می‌کنم، هیچ وقت به کسی حمله نمی‌کنم، به کسی جسارت نمی‌کنم و کسی را متهم نمی‌کنم.

*در کوچه و بازار هرکس می‌رسد از دست شما متنعم می‌شود؟

نه من چیزی نیستم که دیگران متنعم شوند. من فقط در بین مردم هستم. چون با فرهنگ جدید آشنا بودم و بحث می‌کردم، مردم به طرف من می‌آمدند. من به طرف این عوالم (خود را تافته جدا بافته فرض کردن) نمی‌روم و به درد من نمی‌خورد، چون دیدم هر کس به طرف این عوالم رفت، به نتیجه نرسید.

*یادم است خاطره‌ای گفتید از اینکه شاه از دختر یکی از بزرگان خواستگاری کرده بود و آن دختر به منزل شما در نجف آمده بود.

بعد از اینکه شاه، ثریا را طلاق داد به خواستگاری دختر یکی از علمای بزرگ که برادران وی سیاسی بودند، رفت، ولی وی را به شاه ندادند. من کودک بودم که این دختر با مادرش به منزل ما آمد. حجاب وی آن قدر خوب بود که فقط چشمانش معلوم بود. البته این حرف‌ها حساسیت ایجاد می‌کند. [برای کسانی که به دلایل مذهبی از این موضوع تعجب می‌کنند شاید جالب باشد اشاره کنم]در آ‌یینه‌کاری صحن حضرت امیر (ع) هم شعری هست که به شاه نسبت می‌دهند و البته نمی‌دانم واقعا او گفته یا نه:

گر در حرمت آینه‌کاری کردم

کاری نه سزای شهریاری کردم

تا جلوه حق ببینم از طلعت تو

در پیش رخت آینه‌داری کردم

من کتاب‌های زیادی از تواریخ صفویه و قاجاریه را خوانده‌ام و می‌دانم انسان بسیاری از مسائل را نباید بگوید، چون به جای اینکه اثر مثبت داشته باشد اثر منفی دارد. من می‌خواهم خدمت کنم و نمی‌خواهم دیگران را علیه خودم تحریک کنم.

*یک بار فرمودید که مرحوم دایی شما در نجف بعد از فوت پروین اعتصامی شعری برای او گفته است.

بله قطعه‌ای گفت. افق نجف باز بود لذا علما تحت تأثیر تبلیغات قرار نمی‌گرفتند. دایی من درباره شاعری مشهور (پروین اعتصامی) شعر گفت که کتاب‌های وی چاپ شده و در یکی از مقابر صحن حضرت معصومه (س) مدفون است.

بیت اول شعر دایی من این است:

رففی فی الجنان بین الطیور

واشربی من نظر جمال و نوره

تو بین کبوتر‌های بهشت پرواز کن و از آب تمیز و شیرین بهشت تناول کن.

دنیا، دنیای عجیبی است. آدمی که وارد این فضا‌ها می‌شود باید کاملاً احتیاط کند؛ اگر نتوانست اصلاح کند، دست‌کم افساد و خرابکاری نکند.

*یادتان است که اساتیدتان در نجف چه کسانی بودند؟

من از ادبیات تا درس خارج بهترین اساتید را انتخاب کردم.

*اسم‌شان را بگویید.

نمی‌خواهم بگویم. تبلیغات می‌شود و تبلیغات موجب ایجاد دردسر می‌شود. گفتن همه چیز موجب دردسر و مشکلات می‌شود.

*شما در نجف درس‌های غیر حوزوی مثل مدرسه و دبیرستان هم خواندید؟

مدرسه رفتیم، اما سیستم هنوز مکتب بود. همه به مدرسه نمی‌رفتند، عده محدودی به مدرسه می‌رفتند. یعنی مدرسه در جامعه رشد و نفوذ نکرده بود.

*از دیدگاه شما چرا وحدت و حوزه و دانشگاه، عملی نشد؟

مشکلات امروز حوزه، مشکلات علمی است. اساتید سابق که تربیت می‌کردند و مؤثر بودند، اغلب فوت کرده‌اند. این‌هایی که آمدند غالباً با این مسائل آشنا نیستند و قبل و بعد از انقلاب وارد مسائل سیاسی شدند. این موجب شد که انسان نتواند آن طور که باید و شاید، رشد فکری کند.

ارسال نظرات