صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۹۹۵۱۴
از سلطنت طلبا‌نی که روشن‌فکران را سرزنش می‌کنند چرا به پاریس می‌رفتند و پیمان می‌بستند می‌توان پرسید رییس شورای سلطنت دیگر چرا رفت؟! نه تنها رفت که مجذوب شخصیت رهبر فقید انقلاب شد و به هر دو شرط او تن داد و نه تنها از عضویت و ریاست شورای سلطنت کناره گرفت که آن را غیر قانونی هم دانست و بر پایان سلطنت مُهر تایید زد؛ قبل از ۲۲ بهمن.
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۹ - ۲۳ دی ۱۴۰۲

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: امروز ۲۳ دی ماه سال‌روز یکی از مناسبت‌ها و رخ‌داد‌های مهم در جریان انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ است، اما چنان که شایسته است به آن پرداخته نشده در حالی که اتفاق بسیار قابل توجهی است.

آن رخ‌داد هم این است که در ۲۳ دی ۱۳۵۷ محمد رضا شاه پهلوی اعضای شورای سلطنت را تعیین می‌کند و این در حالی است که خود از مقام سلطنت کناره نگرفته یا امور را به ولیعهد جوان نسپرده است. به عبارت دیگر پایان سلطنت شاه نه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و نه حتی ۲۶ دی که همین ۲۳ دی است، زیرا در عمل از سلطنت کناره گرفته و شورای سلطنت را به صورت موقت مأمور ادارۀ کشور کرده است. شورایی که در واقع هیچ مجالی برای اعمال سلطنت نیافت.

نکتۀ قابل توجه این که شاپور بختیار که عضو و نه رییس این شوراست به دنبال استمرار سلطنت نبود و در پی آن بود که به مردم بگوید اگر خواست‌تان رفتن شاه و برچیده شدن ساواک و آزادی زندانیان سیاسی بود محقق شد و حکومت را به آیت‌الله خمینی و روحانیون نسپارید، اما در آن همهمه هیچ کس به صدای او گوش نداد چرا که هم در نخست‌وزیری و هم عضویت در شورای سلطنت منصوب شاهی بود که او را قبول نداشت.

در توجیه این تناقض البته می‌گفت دکتر مصدق هم منصوب شاه بود، ولی دموکراسی‌خواه این در حالی بود که محمدرضاشاه قبل از کودتای ۲۸ مرداد به کلی با محمدرضاشاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد تفاوت داشت وبرای دفاع از خود باید به دکتر علی امینی استناد می‌کرد که در آغاز دهۀ ۴۰ خورشیدی یک چند نخست‌وزیر شد و دست به اصلاحات زد. جالب این که پیشنهاد تشکیل شورای سلطنت را هم علی امینی به شاه داده بود.

می‌توان حدس زد هدف شاه از این که شورای سلطنت را تشکیل داد و سه روز بعد از ایران رفت جدای عمل به شرط بختیار برای قبول نخست وزیری احتمالا این تصور بود که کوتاه زمانی بعد مانند سال ۱۳۳۲ -که ۶ روز بعد بازگشت- با دخالت ارتش و حمایت آمریکا بازمی‌گردد، اما در سال ۱۳۳۲ شورای سلطنت تشکیل نداده بود و دکتر مصدق در پی آن بود و با علامه علی اکبر دهخدا مطرح کرد و اگرچه این شورا در واقع هیچ‌گاه تشکیل نشد، اما چوب آن را یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های فرهنگی تاریخ ایران خورد تا جایی که در لغت‌نامه در مقابل واژه «بخور و نمیر» شرح زندگی بعد از ۱۳۳۲ خود را در مقام وصف آورده است!

از سلطنت‌طلبانی که انقلاب ضد سلطنتی ۵۷ را شورش می‌خوانند مشخصا می‌توان پرسید اگر «انقلاب» نبود شاه صدای کدام انقلاب را شنید که در پیام ۱۴ آبان بار‌ها از آن گفت؟ اگر هیچ فسادی نبود چرا تعهد داد دیگر تکرار نخواهد شد؟ دکتر هوشنگ نهاوندی رییس دفتر فرح و وزیر علوم آن دوران به صراحت گفته است به استناد آن پیام شاه قابل عزل و حتی محاکمه شده بود.

باری، اگر قصد شاه فقط استراحت بود چرا شورای سلطنت تشکیل داد؟ مگر قبلا برای استراحت نمی‌رفت؟ مگر ولیعهد به سن قانونی نرسیده و در ۹ آبان ۱۸ سال او کامل نشده بود؟ این که هم شاه هم ملکه و هم ولیعهد در خارج از کشور باشند به چه معنی بود؟

کی ناصرالدین شاه ولیعهد را همراه خود به فرنگ می‌برد؟ حتی اکنون هم معاون اول همراه رییس جمهوری به سفر‌های داخلی و خارجی نمی‌رود. چون در غیاب رییس‌جمهوری اداره امور با معاون اول است.

نه تنها خروج شاه و ملکه با هم در حالی که ولیعهد هم در ایران نبود بلکه همین تشکیل شورای سلطنت به این معنی بود که شاه از سلطنت کناره گرفته، اما شهامت اعلام آن را ندارد یا دلش نمی‌آید و تحت فشار داخلی و خارجی ناچار شده یا امید دارد منتقدان را بفریبد و فضل‌الله زاهدی‌یی ییدا شود و کودتا کند و او بازگردد در حالی که ارتشبد عباس قره‌باغی رییس ستاد بزرگ ارتشتاران این‌کاره نبود.

رفت، اما فرماندهی کل نیرو‌های مسلح را بلاتکلیف گذاشت. حسب ظاهر باید از تیمسار قره‌باغی تبعیت می‌کردند، اما وقتی داشت می‌رفت تکلیف ارتش را به صراحت مشخص نکرد و نگفت در غیاب من فرماندهی ارتش با قره‌باغی است یا با رییس شورای سلطنت یا با نخست وزیر و با این وصف انتظار داشت ارتش کودتا کند. ارتشی که بر خلاف ارتش مصر به یک نهاد که خود قادر به تصمیم گیری باشد بدل نشده بود و یاد می‌گرفتند فقط اطاعت کند و حالا نمی‌دانست از کی باید اطاعت کند؟ از بختیار نخست‌وزیر یا از سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت یا از ارتشبد قره‌باغی یا حتی از ژنرال هایزر آمریکایی؟

ترکیب اعضای شورای سلطنت هم بسیار قابل توجه است چرا که هر یک در دوره‌ای منزوی یا منتقد خاموش بوده‌اند و کمتر به بدنامی از جنس امثال نصیری و اشرف و اویسی شهرت داشتند:

۱. شاپور بختیار نخست‌وزیر که قبل از آن به عنوان عضو ارشد جبهه ملی منتقد شاه و از امضاکنندگان نامه سرگشاده یا سرگشوده خرداد ۱۳۵۶ همراه با کریم سنجابی و داریوش فروهر در توصیه به برگزاری انتخابات آزاد و تغییر دولت بود. (هر چند شاه تحت فشار آمریکا به تغییر هویدا بعد از ۱۳ سال نخست وزیری با تبعیت محض رضایت داد، اما به جای آن که یک چهره سیاسی و ملی را نخست‌وزیر کند یا با برگزاری انتخابات آزاد این مجال را فراهم سازد جمشید آموزگار تکنوکرات را نخست‌وزیر کرد و به اسدالله علم گفت دیگر زیر بار امثال علی امینی نمی‌رویم. این بادام‌زمینی‌فروش (کارتر) هم جان‌اف‌کندی نیست. یک سال‌و‌نیم بعد، اما با شورای سلطنت زیر بار پیشنهاد علی امینی رفته بود!)

۲. محمد سجادی رییس مجلس سنا

۳. جواد سعید رییس مجلس شورای ملی

۴. سناتور محمد علی وارسته با سابقه عضویت در هیات خلع ید در دوران دکتر مصدق

۵. عبدالله انتظام مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران

۶. عبدالحسین علی‌آبادی دادستان کل سابق و عضو هیات خلع ید در دوران دکتر مصدق

۷. ارتشبد عباس قره‌باغی رییس ستاد بزرگ ارتشتاران

۸. سید جلال الدین تهرانی با سابقه یک دوره نیابت تولیت آستان قدس رضوی (در آن زمان ۷۲ ساله)

۹. علی‌قلی اردلان وزیر دربار

اعضای این شورا در نخستین جلسه سید جلال‌الدین تهرانی (و در واقع طهرانی) را که سن‌و‌سال‌دار‌تر و دارای رابطه بهتر با نیرو‌های مذهبی بود به ریاست شورای سلطنت برگزیدند و نیابت را هم به سناتور وارسته سپردند که سوء‌شهرت نداشت.

یکی از حاضران پلکان هواپیما سید جلال تهرانی رییس شورای سلطنت است که برای دل گرمی به شاه می‌گوید: اعلی‌حضرت نگران نباشند، استراحت کنند، درست می‌شود. شاه با نگرانی می‌گوید:‌سید! پس ماموریت یا رسالت من چه می‌شود؟! و سید جلال در پاسخ می‌گوید: آخرین فرستاده جد من بود. بعد از او رسالتی در کار نیست و شاه بی‌پاسخ از پلکان هواپیما بالا می‌رود.

۲۳ دی شورای سلطنت تشکیل شد. ۲۶ دی شاه رفت و ۲۸ دی رییس شورا برای مذاکره با آیت‌الله خمینی رهسپار پاریس شد.

از سلطنت‌طلبان براندازی که روشن فکران و امثال دکتر سنجابی و داریوش فروهر را سرزنش می‌کنند چرا به دیدار رهبر انقلاب می‌رفتند و با او پیمان می‌بستند می‌توان پرسید رییس شورای سلطنت چرا رفت؟!

نه تنها رفت که مجذوب امام خمینی شد و به هر دو شرط امام تن داد و نه تنها از ریاست شورای سلطنت استعفا کرد که آن را غیر قانونی هم دانست و بر پایان سلطنت مهر تایید زد.

دقت کنید! محمد رضا شاه پهلوی با شورش برکنار نشد. غیر قانونی بودن سلطنت او را رییس شورای سلطنت و نخست‌وزیر او اعلام کرده بودند! رییس شورایی که رییسان دو مجلس هم عضو آن بودند.

جالب این که سید جلال در پاریس دو متن نوشت. یک بار تنها از عضویت و طبعا ریاست شورای سلطنت و متن نامه را با دستخط خود و بدون آن که روی کلمات نقطه بگذارد منتشر کرد، ولی مقبول رهبر انقلاب نیفتاد، چون ننوشته بود غیر قانونی است. تضویر نامه در کتاب خاطرات دکتر ابراهیم یزدی منتشر شده است. نوبت دوم، اما شورای سلطنت را غیر قانونی اعلام کرد و موفق به دیدار با امام شد در حالی که به یک شهروند عادی بدل شده بود!

از موضع شورای سلطنت در غیاب او در تهران خبری دقیق در دست نیست، ولی می‌دانیم اگر از نگاه رییس مجلس شورا و سنا اقدام او محکوم بود و اعلام می‌کردند در زمره اتهامات دکتر جواد سعید رییس مجلس شورای اسلامی که اعدام شد این را هم شیخ صادق خلخالی می‌آورد. اگر شاه هنوز شاه بود و با شورش ۲۲ بهمن ۵۷ سرنگون شد چرا شورای سلطنت تشکیل داد؟ اگر شورای سلطنت قانونی بود چرا رییس آن استعفا و ان را غیر قانونی اعلام کرد؟

این‌ها سوالاتی است که براندازان سلطنت طلب پاسخی ندارند یا به آن نمی‌پردازند؟ مثل همان پرسش که اگر شورش بود در پیام آبان صدای کدام انقلاب را شنید؟

مهم‌تر از این‌ها موضع بختیار است. چون می‌دانیم ارادتی به شاه نداشت و آمده بود از این فرصت استفاده کند و دنبال برگرداندن شاه هم نبود و تمام تلاش او این بود که بازگشت امام را به تاخیر اندازد و خود به یاری ارتش کنترل اوضاع را در دست گیرد. چگونه می‌توان هم حامی شاه بود و هم دکتر بختیار؟

توجه به متن استعفانامه سید جلال تهرانی تنها یک هفته بعد از تشکیل هم به روشن شدن موضوع کمک می‌کند:

در اولی چنین نوشت:

«یکشنبه اول بهمن ماه ماقصد ۱۳۵۷ هجری شمسی

مطابق با ۲۲ شهر صفرالمظفر ۱۳۹۹ هجری قمری

قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تامین آرامش احتمالی آن بود. ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید.

در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعاً تغییر یافت. به طوری که برای احترام به افکار عمومی مصلحت در آن بود که کناره‌گیری کنم و کناره‌گیری کردم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلام مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه از هرگونه گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند. محمدالحسینی سید جلال‌الدین تهرانی»؛ و در دومی با افزودن چند جمله:

«قبول ریاست شورای سلطنت ایران از طرف اینجانب فقط برای حفظ مصالح مملکت و امکان تامین آرامش احتمالی آن بود. ولی شورای سلطنت به سبب مسافرت اینجانب به پاریس که برای نیل به هدف اصلی بود تشکیل نگردید. در این فاصله اوضاع داخلی ایران سریعا تغییر یافت به طوری که برای احترام به افکار عمومی با توجه به فتوای حضرت آیت‌الله العظمی خمینی دامت برکاته مبنی بر غیرقانونی بودن آن شورا، آن را غیرقانونی دانسته کناره‌گیری کردم. از خداوند و اجداد طاهرین و ارواح مقدسه اولیای اسلام مسئلت دارم که مملکت و ملت مسلمان ایران را در ظل عنایات حضرت امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه از هر گزندی مصون داشته و استقلال وطن عزیز ما را محفوظ فرمایند. محمدالحسینی سید جلال‌الدین تهرانی».

ارسال نظرات