صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۹۸۸۳۲
معاون سابق پارلمانی وزارت امور خارجه و از کارشناسان برجسته مسائل منطقه غرب آسیا گفت: شهید سلیمانی به من گفتند من به دولت، به رئیس جمهور و دفتر رئیس جمهور هماهنگ کرده بودم و فرض من این بود که ریاست جمهوری با وزیرش هماهنگ است و به او اطلاع می‌دهد، لذا نیازی نمی‌دیدم که خودم هم اطلاع جداگانه بدهم. خوب، این روایت شهید سلیمانی بود. این طرف چه اتفاقی افتاد؟ بعد از اینکه خبر منتشر و رسانه‌ای شد که آقای بشار اسد رئیس جمهوری سوریه به تهران آمده‌اند، آقای دکتر ظریف به من زنگ زدند.
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۸ - ۲۰ دی ۱۴۰۲

حسین جابری انصاری، معاون اسبق وزارت خارجه در مصاحبه‌ای درباره استعفای محمد جواد ظریف بعد از سفر بشار اسد به ایران گفت: آنچه که خود شهید سلیمانی بعد از استعفای آقای دکتر ظریف به من گفتند را اینجا عرض می‌کنم و این شهادتی است که دارم می‌گویم.

به گزارش جماران، وی افزود: من داشتم جایی می‌رفتم که زنگ زدند، ایشان پشت خط آمد و گفت که من این را به ریاست جمهوری گفته بودم و فرض من این بود که آن‌ها به آقای دکتر ظریف می‌گویند. شهید سلیمانی به من گفتند من به دولت، به رئیس جمهور و دفتر رئیس جمهور هماهنگ کرده بودم و فرض من این بود که ریاست جمهوری با وزیرش هماهنگ است و به او اطلاع می‌دهد، لذا نیازی نمی‌دیدم که خودم هم اطلاع جداگانه بدهم. خوب، این روایت شهید سلیمانی بود. این طرف چه اتفاقی افتاد؟ بعد از اینکه خبر منتشر و رسانه‌ای شد که آقای بشار اسد رئیس جمهوری سوریه به تهران آمده‌اند، آقای دکتر ظریف به من زنگ زدند.

انصاری گفت: بعد از تغییر ساختاری وزارت خارجه که سمت معاون عربی-آفریقایی تغییر کرد، من که قبلا معاون عربی-آفریقایی بودم، در آن مقطع، مسئول کار‌های منطقه‌ای و دستیار ارشد وزیر در امور ویژه سیاسی بودم. مسئول پرونده‌های منطقه‌ای -سوریه و... - مثل دوره معاونت عربی، باز هم من بودم. من در خانه بودم که ایشان حدود ساعت ۷ و ۸ شب بود به زنگ زدند و گفتند جابر! –یا، حسین؛ الآن تردید از من است- شما در جریان این سفر بودید؟ گفتم نه. فکری کرده بودند که نکند در یک سطح پایین‌تری، من در جریان بوده‌ام و شاید من به ایشان نگفته‌ام.

وی در ادامه افزود: اول می‌خواستند ببینند که خلل داخلی وزارت خارجه نباشد. این را با من چک کردند. لذا، زنگ زدند و گفتند فلانی تو قبلش در جریان این سفر بودی، بهت گفته بودند؟ گفتم نه. منم مثل شما از اخبار شنیدم. اول باید شما خبر را می‌شنیدید، بعد شما به من می‌گفتید من که قبل از شما خبری نداشتم. گفتند خیلی بد بود. این را مطمئن شدند و خط را قطع کردند. من در آن لحظه نمی‌دانستم که می‌خواهد استعفا بدهد؛ داشت چک می‌کرد که تصمیمی را که داشت پخت‌وپز می‌کرد، پیش ببرد.

یک کمی بعدتر، به من پیام دادند که فلانی! من می‌خواهم استعفا بدهم، خبر من را به رسانه‌ها می‌دهید؟ می‌خواهم این‌وَر و آن‌وَر نروم، از کانال تو انجام بدهم. از من پرسیدند که انجام می‌دهید؟ این را شاید من هیچ جایی نگفته‌ام و اولین بار است که دارم من اینجا می‌گویم. گفتند که استعفای من آماده است این خبر را شما به رسانه بدهید، انجام می‌دهید؟ من سخنگو و مسئول رسانه‌ای نبودم، ولی قبلش سخنگو بودم و می‌دانستند که من با رسانه‌ها ارتباط دارم و کار می‌کنم.

ایشان به هر دلیلی، نمی‌خواستند از کانال رسمی و به شکل استعفای رسمی، از دستگاه رسانه‌ای وزارت خارجه این کار را انجام بدهند. به هر دلیلی، می‌خواستند یک مقداری این تمایز را در ذهن‌شان انجام بدهند، لذا از من پرسیدند. من به ایشان گفتم که آقای دکتر ظریف! استعفا دادن آسان است و این در یک لحظه انجام می‌شود. خبرش را هم کاری ندارد؛ بلافاصله بیرون می‌دهم و به محضی که بیرون دادم منتشر می‌شود و مثل توپ منفجر می‌شود. اما صبر کنید، تأنی کنید، نمی‌خواهید بیشتر فکر کنید -قریب به این مضامین؛ عینا شاید کلمات یادم نباشد- بگذارید ببینیم چه کار باید کرد، عجله نکنید؛ چون وقتی که بیرون رفت، دیگر بیرون رفته و کارش نمی‌شود کرد. ببینیم چه کاری بهتر است؟ ببینیم تا صبح چه می‌شود؟

ایشان هم بحث را دیگر با من ادامه ندادند. نیم ساعت نشد که دیدم در صفحه اینستاگرام‌شان استعفا را منتشر کرده‌اند و این رفت روی خط خبر. خبرنگاران هم کارشان را شروع کردند؛ به اقتضای ارتباطاتی که با هم داشتیم، از من هم پیگیری می‌کردند.

صحنه، یک صحنه‌ای جدیدی شد. به هرحال، این‌ها یک خرده جزئیاتی بود که من به عنوان یک شاهد در جریانش بودم. اینجا مسأله سیاسی نبود که مثلا وزارت خارجه با سفر آقای بشر اسد مخالف است و نیروی قدس موافق آن و این کار را پنهانی انجام داده است تا مثلا آن طرف بگوید در برابر یک عمل انجام قرار گرفته است. اصلا اینجوری نبود.

آمدن آقای بشار اسد یک موفقیت برای سیاست خارجی ایران بود و وزارت خارجه هم کاملا با این مسأله همراه بود؛ هیچ تمایز و هیچ اختلافی نداشت. علتش هم این بود که قبل از آن، آقای بشار را روس‌ها به مسکو برده بودند و اتفاقا ما در وزارت خارج هم جمع‌بندی‌مان این بود که ما اینهمه تلاش کردیم، هزینه کردیم و زحمت کشیدیم، الآن وقتی است که در عرصه دیپلماسی و سیاسی باید اقدامات تکمیل شود؛ میدان با عرصه دیپلماسی و سیاست تکمیل می‌شود. ایشان مسکو رفته، باید به تهران بیاید.

جمع‌بندی ما هم با جمع‌بندی نیروی قدس یکی بود؛ در جلسات دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی و کمیته کوچک منطقه‌ای آن که به ریاست دبیر شورای عالی امنیت ملی تشکیل می‌شد، جمع‌بندی ما یکی بود. من به اقتضای مسئولیتم چند سالی به نمایندگی وزارت امور خارجه در این کمیته شرکت می‌کردم و عند المقتضی اگر ضرورت بود، شخص وزیر هم در آن می‌آمد و شخص شهید سلیمانی هم می‌آمد. معمولا هفته ای، دو هفته‌ای یک بار جلسه‌ای در آن کمیته کوچک برگزار می‌شد.

جمع‌بندی‌مان در آنجا این بود که باید این کار انجام بشود. همچنین، در نشست‌های جداگانه‌ای بین ما و نیروی قدس، بین من و شهید سلیمانی و همین‌طور حتما آقای دکتر ظریف هم با آقای سلیمانی معمولا هفته یک بار صبح‌های زود، سه شنبه‌ها -فکر کنم- جلسه داشتند و ما همه با هم هماهنگ بودیم، اصلا اختلافی نبود.

این یک اختلاف اجرایی بود که اتفاق افتاد؛ یعنی سفر به تهران انجام شد در حالی که وزیرخارجه اطلاع نداشت و در خبر عمومی این مطلب را دید؛ لذا احساس محذوف بودن کرد و احساس کرد که به لحاظ نهادی، وزارت خارجه را کنار گذاشتند. من خوانشم از این اقدام آقای دکتر ظریف فقط اعتراض به نیروی قدس یا به برخی نهاد‌های دیگر نبود. من حالا ریسک می‌کنم و این را می‌گویم ممکن است ایشان را هم در موضع حرجی قرار بدهم، من فکر می‌کنم ایشان بخش مهمی از انتقاد و گلایه‌اش نسبت به خود دستگاه دولت بود که ایشان عضوی از این دستگاه دولت بود. چون مشخص بود که این سفر با آقای روحانی و دفتر آقای رئیس جمهور هماهنگ شده بود و الا اینجوری که نمی‌شود سفر انجام بشود.

ارسال نظرات