صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۹۳۱۰۵
اینکه عده‌ای در غرب تصور می‌کنند که تضعیف آمار‌های مرتبط با رشد اقتصادی چین، یک پالس و سیگنال مطلوب برای غربی‌ها جهت تضعیف چین است، لزوما گزاره صحیحی نیست و می‌تواند رویِ دیگری هم داشته باشد و چینی‌ها را به سمت گزینه‌های جایگزینی رهنمون سازد که لزوما به نفع جهان غرب نیستند.
تاریخ انتشار: ۲۲:۱۵ - ۰۳ دی ۱۴۰۲

فرارو- در شرایط کنونی، بخش قابل توجهی از پوشش خبری سانه‌ای جهان معطوف به جنگ غزه و حتی جنگ اوکراین است. بسیاری از تئوریسین‌های روابط بین الملل بر این باورند که بایستی این رویدادها را ورای جنگ‌های محدود به دو طرفِ منازعه ارزیابی کرد و سرنوشت نهایی آن‌ها، حامل پالس‌های معناداری در مورد آینده نظام بین الملل و زیرسیستم‌هایِ منطقه‌ای آن است.

به گزارش فرارو؛ در این میان، یکی از مهمترین این مواردی که تحلیلگران و نظریه‌پردازان غربی و به طور خاص آمریکایی‌ها معطوف به آن بوده و هستند، خوانشِ تحرکات چین در عرصه معادلات منطقه‌ای و بین المللی است.

چین از سال ۲۰۰۶ میلادی تاکنون، هر سال در گزارش‌های سالانه نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا، به عنوان تهدید شماره یک علیه امنیت ملی آمریکا معرفی شده است و آمریکایی‌ها بر این باورند که پکن اصلی‌ترین آلترناتیو را علیه آن‌ها جهت کسب موقعیت هژمونیک و برتر در عرصه نظام بین الملل، ارائه می‌کند.

استدلال اصلی آمریکایی‌ها این است که روند اوج گیری قدرت چین چه از حیث اقتصادی و چه نظامی و امنیتی و راهبردی، حامل تهدیدات جدی برای واشنگتن است. زیرا چین بر آن است تا به واسطه افزایش قدرت خود در ابعاد مختلف، زمینه را برای فروپاشی سازوکار‌های مطلوب حکمرانی آمریکایی در نظام بین‌الملل فراهم کند و نظم مطلوب خود را جایگزین آن کند. چینی‌ها قویا با این گزاره مخالفت می‌کنند و معتقدند که حکمرانی چینی به دنبال کسب موقعیت هژمونیک در عرصه بین المللی نیست و اساسا از جهان بینی متفاوتی در قیاس با جهان بینی‌های سنتی غرب، برخوردار است.

واشنگتن تاکید دارد که تحرکات چین در دریای چین جنوبی و در رابطه با تایوان، نقطه انفجار توسعه قدرت هژمونیکش در عرصه نظام بین الملل است. آمریکایی‌ها عملا به یک معادله ساده می‌اندیشند که در آن چین با افزایش قدرت خود، میدان مانور گسترده‌ای را نیز پیدا می‌کند و می‌تواند تهدیدات گسترده و متنوعی را علیه جهان غرب ارائه کند. با این حال، این کل ماجرا نیست. معادله چین رویِ دیگری هم دارد که کمتر از سوی افکار عمومی بین المللی و تحلیلگران مسائل راهبردی مورد توجه قرار می‌گیرد.

چین در سال‌های اخیر با یک چالش جدی در حکمرانی خود رو به رو شده است و آن تضعیف روند رشد اقتصادی کشور و به بیان بهتر، کُند شدن سرعت رشد اقتصادی‌اش است. این موضوع در نوع خود چالش‌های جدی را برای اقتصاد چین و چشم انداز‌های آتی آن ایجاد کرده ودر ماه‌های اخیر به ورشکستگی برخی غول‌های تجاری و اقتصادی چین نیز ختم شده است.  برخی ناظران بر این باورند که یکی از دلایل اصلی ایجاد این وضعیت، برجسته شدن اولویت‌های سیاسی و راهبردی چین در قیاس با مسائل اقتصادی است.

چین از اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی تاکنون، همواره تاکید داشته که مسائل اقتصادی برایش از اولویت اصلی برخوردار است و تمامی ارکان حکمرانی چینی باید در خدمت این اولویت‌ها باشند. با این حال، در وضعیت کنونی این معادله تا حدی به دلیل تشدید رقابت‌های ژئوپلیتیکی در عرصه بین المللی تغییر کرده است. در عین حال، رشد اقتصادی مداوم و قابل توجه چین، خود به یک از نمود‌های مشروعیت و قدرت حزب کمونیست چین تبدیل شده و تضعیف آن می‌تواند چالش‌های جدی را برای دولت کنونی ایجاد کند.

برخی براین باورند که چنین وضعیتی می‌تواند، سناریوی آخرالزمانی باشد که چینی‌ها مهندسی آن را برعهده دارند. این شرایط می‌تواند روند تنش و درگیری‌های ایدئولوژیک و راهبردی را در عرصه بین المللی تشدید کرده و سرعت بخشد. اینطور گفته می‌شود که هیچ بعید نیست که چینی‌ها اقدام به تشدید نظامی‌گری در محیط خارجی خود و آغاز جنگ و درگیری کنند تا شاید از این طریق، توجه افکار عمومی کشورشان را از تضعیف رشد اقتصادی منحرف سازند.

به راه انداختن جنگ‌هایی از سوی دولت چین که با هویت ملی آن گره خورده‌اند نیز می‌تواند انسجام بیشتری را در صفوف چینی‌های در چهارچوب مسائل راهبردی ایجاد کند و ابتکار عمل را از دولت‌های غربی که سعی دارند از وضعیت نامساعد احتمالی چین در شرایط ضعف آن استفاده کنند، سلب می‌کند. از این رو، برخی تحلیلگران می‌گویند که امکان دارد چین جنگی تمام عیار را علیه تایوان آغاز کند و این منطقه را که معتقدند از دهه ۱۹۴۰ میلادی و در بحوحه انقلاب کمونیستی چین از خاک این کشورشان جدا افتاده، دوباره به سرزمین مادری ضمیمه کنند.

در دریای چین جنوبی و اختلافات مرزی چین با کشور‌هایی نظیر ژاپن و فیلیپین و یا ویتنام نیز، انتظار رخداد معادله‌ای مشابه می‌رود. از این منظر، اینکه عده‌ای در غرب تصور می‌کنند که تضعیف آمار‌های مرتبط با رشد اقتصادی چین یک پالس و سیگنال مطلوب برای غربی‌ها جهت تضعیف چین است، لزوما گزاره صحیحی نیست و می‌تواند روی دیگری هم داشته باشد و چینی‌ها را به سمت گزینه‌های جایگزینی رهنمون سازد که لزوما به نفع جهان غرب نیستند.

بدون تردید چینی‌ها سناریو‌های خاصی را در صورت وقوع این تحول، اندیشیده‌اند و در قالب طرح‌های مشخصی دست به اقدام و کنش می‌زنند. طرح‌هایی که می‌توان از آن‌ها به عنوان سناریو‌های آخرالزمانی حکمرانی چینی در عرصه بین المللی یاد کرد.

ارسال نظرات