صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۹۱۱۲۶
یک شرطِ ضروری برای به‌دست آوردنِ «من» «احساسِ نیاز به تنهایی» است. ما نمی‌توانیم بدانیم چه چیزی برای ما مهمّ است، مگر اینکه زمانی را با خودمان خلوت کنیم.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۹ - ۲۴ آذر ۱۴۰۲

صدیق قطبی، نویسنده، در کانال تلگرامی‌اش (عقل آبی) نوشت: «با این بررسی کلّی فلسفه‌ی کی‌یرکگور را خاتمه می‌دهیم: یعنی آنچه به‌نظر کی‌یرکگور «اصلی‌ترین چیز در زندگی» است: «اصل کار در زندگی این است که خودت را بیابی و منِ خودت را به‌دست آوری.»

“… اگر توانش را داشته باشی، یا بهتر است بگویم اگر بخواهی توانش را داشته باشی، می‌توانی به اصلی‌ترین چیز در زندگی برسی_ خودت را بیابی، منِ خودت را به‌دست آوری.”
(ص۱۰۴)

یک شرطِ ضروری برای به‌دست آوردنِ «من» «احساسِ نیاز به تنهایی» است. ما نمی‌توانیم بدانیم چه چیزی برای ما مهمّ است، مگر اینکه زمانی را با خودمان خلوت کنیم. این خلوت کردن با خود نشانه‌ای است از اینکه پای در راهِ به‌دست آوردن یک «من» گذاشته‌ایم: «معمولاً احساس نیاز به تنهایی نشانه‌ای است از اینکه آدم روحی دارد، و این نیاز معیاری هم به‌دست می‌دهد که این روح برای چه هست.»، اما بسیاری از آدم‌ها تاب تحمّل تنهایی را ندارند، و این نشان می‌دهد چقدر از اینکه «منی» برای خود بشوند دورند:

«آن آدم‌های بی‌روح و غیرانسانِ یاوه‌ٔ محض چنان عاری از احساس نیاز به تنهایی هستند که درست مثل گونه‌ای از پرندگان اجتماعی، یعنی مرغ عشق، به‌محض آنکه لحظه‌ای تنها بمانند می‌میرند… این آدم‌ها نیازمند همهمه‌ٔ آرامش‌بخشِ اجتماع هستند تا اصلاً بتوانند بخورند، بنوشند، بخوانند، دعا کنند، عاشق شوند، و…»
(ص ۱۰۵)

ممکن است محبوب دیگران باشیم_ حتّی بتوانیم «جهان را به شگفت درآوریم» _ امّا:

«… آن والاترین چیز را از دست خواهی داد، آن یگانه چیزی که واقعاً معنا دارد_ شاید همه‎ٔ جهان را به‌دست‌آوری، اما منِ خودت را از دست می‌دهی.»
(ص۱۰۷)

من هیچ فیلسوف دیگری را نمی‌شناسم که به‌اندازهٔ کی‌یرکگور طبق فلسفه‌اش زیسته باشد. زندگی او نمونه‌ٔ زنده‌ای بود از اینکه فلسفه را نباید یک تلاش آکادمیک بی‌شور به‌حساب آورد، بلکه تلاشی است برای «یافتنِ اندیشه‌ای که بتوان به‌خاطرش زندگی کرد و مُرد.» به‌گمان من، می‌توان گفت کی‌یرکگور همه‌ٔ زندگی‌اش را بر سر اعتقاداتش گذاشت.

او از خوشبختی شخصی‌اش، از همدمی واقعی با دیگران، و فهم و تأیید معاصران چشم پوشید تا زندگی‌اش را در تنهایی وقفِ آشکار کردن مخمصه‌ٔ انسانی، آن‌گونه که خودش می‌دید، و وقف توضیح اصل راهنمای زندگی به انتخاب شخصی خودش بکند. در زندگی او چیزی قهرمانانه هست. همان‌گونه که خودش می‌گفت: «کسی که بتواند در جهان تنها بایستد و فقط با وجدانش رای بزند_ آن‌کس قهرمان است.»
(ص۱۲۰)

(فلسفه کی‌یرکگور، سوزان لی اندرسن، ترجمه‌ٔ خشایار دیهیمی، فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۶)

ارسال نظرات