صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۸۹۷۳۶
جعفرپور نوشت: با تطبیق رفتار ارتکابی تتلو در حوزه موسیقی و اقدامات مدیران اختلاس‌گر و مفسدان اقتصادی در می‌یابیم که هر دو رفتار دارای منشایی مشترک است.
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۶ - ۱۹ آذر ۱۴۰۲

محمدهادی جعفرپور در اعتماد نوشت: تقارن زمانی خبر استرداد امیرحسین مقصودلو (تتلو) با قضیه فساد چای دبش سبب برخی گمانه‌زنی‌ها از جمله پوشش حواشی فساد مالی گروه صنعتی چای دبش شد. فارغ از مباحث سیاسی حول این موضوع و ضرورت شناسایی دلیل بروز چنین فسادی لازم است پیش از هر اظهارنظر و اقدامی به یافته‌های اندیشمندان حوزه جرم‌شناسی و جامعه‌شناسی جنایی توجه ویژه کرد، خاصه آنجا که لاکاسانی، اندیشمند فرانسوی و موسس نظریه جامعه‌شناسی جنایی می‌گوید: «هر جامعه‌ای مستحق بزهکارانی است که خودش تربیت کرده.»

لاکاسانی با ارایه این تئوری به اهمیت نقش جامعه در پاسداشت هنجار‌ها و مقابله با هنجارشکنان اشاره دارد. در همین راستا یکی از پارامتر‌های قابل توجه در شناسایی عوامل وقوع بزه و پیشگیری از جرم تحلیل ارتباط جرم با خرده فرهنگ‌هاست؛ لذا بنا به نظر برخی اندیشمندان حوزه جامعه‌شناسی جنایی تصمیم‌گیری در این مورد که کدام رفتار زمینه‌ساز هنجار‌های مورد احترام جامعه خواهد شد و چه رفتاری از سوی جامعه قابل پذیرش نبوده، به نظر عموم مردم یا همان اخلاق حسنه حاکم بر جامعه وابسته است.

«ساترلند و کرسی» دو اندیشمند این حوزه در پژوهش‌های خویش به ماهیت و تحولات خرده‌فرهنگ‌ها خاصه نزد بدنه جوان جامعه توجه ویژه داشته و می‌گویند: جرم در ماهیت خود یک عامل فرهنگی است، به این معنا که نوعی رفتار آموخته شده و اکتسابی است. افرادی که در محله‌های خاصی از جامعه زندگی می‌کنند به واسطه تعامل با افراد دیگر آنچه در مورد رفتار مجرمانه است می‌آموزند، این تئوری موید اهمیت محیط و شرایط محیطی در وقوع بزه بوده و در تمامی طبقات اجتماعی قابل استناد است.

«عبارت مجرمین یقه سفید در همین راستا شکل گرفته است.» مهم‌ترین شکل این کنش و واکنش‌ها در درون گروه‌های شخصی دارای روابطی صمیمی یا گروه‌های تجاری و کاری دارای هدف مشترک اتفاق می‌افتد که البته مشخصه‌های دیگری مانند همسن بودن، نزدیکی طبقه اجتماعی خانواده‌ها و حتی نزدیکی تفکرات سیاسی در این امر موثر است. بر پایه چنین تحلیلی غالب جرم‌شناسان فعال در حوزه جامعه‌شناسی جنایی به تحلیل روش‌های یادگیری رفتار مجرمانه پرداخته‌اند.

۱- شیوه‌های ارتکاب جرم؛ شامل تهیه ابزار و ادوات مورد نیاز برای اتخاذ رفتار‌های فیزیکی تعریف شده در نقشه‌های طراحی شده برای رسیدن به هدف مجرمانه

۲- انگیزه، دلیل و توجیهات مرتبط با جرایم

۳- مطالعه کتاب قانون با هدف اطلاع از مجازات جرم مورد نظر در راستای اصل حسابرسی در مقام قیاس منافع و لذایذ حاصل از جرم با درد و رنج ناشی از تحمیل مجازات و مکافات تعریف شده برای جرم مورد نظر

با این وصف مهم‌ترین نکته مورد نظر چنین دیدگاهی آن است که اعلام کند، رفتار مجرمانه قابل آموزش است یا به عبارتی برخلاف نظریه مجرم بالفطره که از سوی لمبروز، پزشک ایتالیایی در مکتب تحققی مطرح شده، رفتن به سمت و سوی ارتکاب جرم امری اکتسابی و آموزشی است؛ لذا از آنجایی که این آموزش در زمینه ساختار‌های گروهی در مورد انواع خاصی از رفتار‌ها و گروه‌ها ارایه می‌شود، فشار‌های وارده از سوی گروه‌های همسان به عنوان یک عامل اساسی که دارای اهمیت بسزایی است مورد توجه قرار گرفته است؛ لذا بخشی از علل اصلی وقوع بزه و رفتن به سمت ارتکاب جرم بر این ادعا استوار است که این خود شخص است که تصمیم می‌گیرد با کدام گروه وارد رابطه شده، رفتار کدام طبقه را الگوی رفتاری خویش کند بدون توجه به اینکه این رفتار قانونی است یا غیرقانونی و این نتیجه‌گیری موید اهمیت خرده‌فرهنگ‌ها در احترام به هنجار‌های جامعه یا هنجارشکنی است.

«آلبرت کوهن» در قرن۱۹میلادی با اشاره به خرده‌فرهنگ‌های طبقه کارگری، تعارضات موجود بین فرهنگ‌های طبقه کارگر و سایر طبقات اجتماعی در تحلیلی به ضرورت نمونه‌سنجی برای کشف طرق پیشگیری از وقوع جرم و احترام به ارزش‌های مورد پذیرش جامعه اشاره می‌کند. در همین راستا مرتون، جرم‌شناس امریکایی به ارتباط میزان جرایم ارتکابی و توانایی و قابلیت جامعه در پی‌ریزی هنجار‌هایی که رفتار‌های مردم را کنترل می‌کنند، استناد کرده و چنین استدلال می‌کند که لازم است جرم با دو گزاره اصلی تجزیه و تحلیل شود؛ یکی اهداف تعریف شده فرهنگی جامعه و دیگری ابزار‌های نهادینه شده که به کمک آن‌ها فرد می‌تواند به این اهداف دست یابد.

مرتون این‌گونه استدلال می‌کند که اصولا تمامی اشخاص در دارا بودن اهداف فرهنگی یکسان سهیم هستند؛ رویای ثروت، موقعیت اجتماعی، رفاه و هر آنچه هر انسانی آن را خوشبختی می‌داند، هر یک از افراد جامعه دارای ابزار و توانایی سازمانی مشخص و به نوعی از پیش تعریف شده برای نیل به آن اهداف و رویا‌ها هستند، اما برای برخی از این افراد فرصت‌ها مسدود شده و لذا قادر نیستند که از طریق ابزار‌های متعارف و قانونی به اهداف خود برسند. مرتون در ادامه چنین تحلیلی واکنش‌های احتمالی افراد را در پنج دسته تقسیم‌بندی می‌کند.

همسان‌گرایان؛ افرادی هستند که اهداف تعریف شده فرهنگی و ابزار‌های مناسب برای دسترسی به آن اهداف را می‌پذیرند. ابداع‌کنندگان؛ کسانی هستند که اهداف تعریف شده را می‌پذیرند، اما ابزار‌های مناسب برای نیل به آن اهداف را ندارند لذا به فکر ایجاد ابزاری جدید برای نیل به اهداف هستند که ممکن است این ابزار جدید رفتاری خلاف قانون یا حتی جرم تلقی شود.

آیین‌گرایان؛ اشخاصی هستند که به‌رغم پذیرش اهداف و علم به عدم دسترسی به ابزار‌های رسیدن به این اهداف تن به تبعیت از ابزار‌های تعرفه شده می‌دهند. انزواگرایان؛ حکایت اشخاصی است که اهداف و ابزار تعرفه شده را رد کرده، گوشه عزلت گزیده و به اصطلاح، جامعه‌گریز می‌شوند و دسته آخر «متمردین» هستند؛ کسانی که اهداف فرهنگی و ابزار‌های دلخواه خویش را جایگزین اهداف متعارف و ابزار مرسوم درجامعه می‌کنند.

مرتون با مثال آوردن از گروه‌های هیپی سعی دارد به اهمیت فرهنگ در وقوع رفتار‌های مجرمانه و به اصطلاح ضد فرهنگ اشاره کند. همان‌طور که می‌دانیم، هیپی‌ها دارای رفتار‌هایی بودند ضد فرهنگ دهه ۱۹۶۰، در اصل جنبش جوانی بود که در اواسط دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده آغاز شد و به سایر کشور‌های جهان رواج یافت.

با توجه به تقسیم‌بندی مرتون با تطبیق رفتار ارتکابی تتلو در حوزه موسیقی و اقدامات مدیران اختلاس‌گر و مفسدان اقتصادی در می‌یابیم که هر دو رفتار دارای منشایی مشترک است که یکی از عوامل مشترک وقوع چنین رفتارهایی، نقض هنجار‌های اجتماعی و اقدامات ضد فرهنگی از سوی مرتکب یا مرتکبانی، چون تتلو یا مدیران چای دبش است.

ارسال نظرات