هممیهن در یادداشتی نوشت: تندرو بودن بیش از آنکه یک حرکت حزبی باشد، یک حرکت فکری است. این پدیده میتواند تفکری باشد که از طریق شبکهای از اشخاص، رسانهها، مؤسسات و تریبونها در جامعه ترویج شود و مورد پسند صاحبان قدرت نیز قرار گیرد. در حال حاضر، در یک ساختار انقلابی که چهلوچندسال از تاسیس آن میگذرد، تندترین تفکر جناح راست که آخرین حدّ طیف راست را نمایندگی میکند، بهعنوان تفکر ناب و خالص انقلابی ترویج میشود.
ترویج و پذیرش این تفکر از سوی صاحبان قدرت، معلول رخنه کردن این تفکر در اجزای مختلف سیستم است. این تفکر، ناکامیها را به حساب خیانت دیگران، خالص نبودن در فکر و عمل دیگر سیاستورزان میگذارد؛ نه ایرادهای ساختاری. با همین توجیه، این جریان که اکنون دست بالا را در قدرت دارد، تا جایی که بتواند دست به حذف دیگران میزند. منافذ فیلترشان به اندازهای تنگ است که روزی اگر قرار باشد خودشان نیز از آن عبور کنند، احتمال گیر کردنشان وجود دارد. در این تفکر، همه چیز باید در مسیر ایدئولوژی ساختاری قرار بگیرد و هیچ انتقاد یا کجروی از اصول خدشهناپذیر، پذیرفته نیست. در این دوگانه سیاه و سفید، شاخصهایی برای سنجش میزان «اخلاص» تعیین شده و آدمها براساس آنها غربال میشوند. این تفکر حذفی، فقط به نهادهای سیاسی اختصاص ندارد. در عرصههای دیگر هم اتفاق میافتد. یک برنامه تلویزیونی و مجری آن نیز اگر با شاخصها همخوانی نداشته باشند، حذف میشوند؛ جایگاه سیاسی دارای قدرت و نفوذ، که جای خود را دارد.
در این نگاه خالصساز قرار است رقابت در زمین خالی از رقیب شکل بگیرد. یعنی با سوءاستفاده از ابزار و نهادهای قانونی، شاخصترین چهرههای جریان رقیب با بهانههای واهی و غیرقابل سنجش از گردونه حذف میشوند تا بشود نتیجه را معین کرد.
این درحالیاست که دموکراسی روشی است معین با نتایج نامعین. دموکراسی بدون رقابت آزاد و همهجانبه و مشارکت مردم شکل نمیگیرد. اما شواهد نشان میدهند که عطای مشارکت بالا و نتیجه نامعین، به مشارکت حداقلی با نتیجه مطلوب و معین بخشیده شده است. تندروها به درستی به این نتیجه رسیدهاند که اگر رقابتی وجود داشته باشد، بازنده هستند و شانسی برای اعمال قدرت ندارند. نه اینکه الزاماً جریان اصلاحطلب در برابر آنها به پیروزی برسد؛ آنها حتی اصولگرایان غیرخودی را رقیب میدانند و فعلاً مشغول درگیری سیاسی و حذف آنها هستند. تفکر تندرو، قصد ندارد که اجازه دهد دومخرداد ۷۶ یا ۲۴خرداد ۹۲ تکرار شود. مطلوبترین حالت برای آنان انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ است.
بخشی از پیروزی تندروها نیز به دلسردی پایگاه ثابت رای اصلاحطلبان و البته، قشر خاکستری متمایل به مشارکت برمیگردد. اگر قرار است اجماعی از میانه دو طیف اصلاحطلب و اصولگرا شکل بگیرد تا تندروترین و آسیبزنندهترین تفکر سیاسی تاریخ معاصر را کنار بزند، بزرگان این جریانها باید دست به آسیبشناسی بزنند. این آسیبشناسی باید به این مسئله توجه داشته باشد که هرکدام از جریانها زمانی که دولت و پارلمان را در اختیار داشتند، چه کارهای نادرستی انجام دادند، چه کارهایی را انجام ندادند و چه کارهایی را با اعمال فشار از بخش دیگری از ساخت قدرت، اجازه نداشتند انجام دهند. دلسردی مردم ارتباط مستقیم با عملکرد سیاسیون دارد. البته تمام این اقدامات منوط به این است که مردم باور داشته باشند میتوان از طریق صندوق رای تغییری ایجاد کرد.
تندروها برندگان بازیهای بیرقیب هستند. اوایل دولت آقای رئیسی که هنوز وعدههای یک میلیون شغل و یک میلیون مسکن به تاریخ نپیوسته بود، تندروهای سرمست از پیروزی میگفتند «واقعاً فرق میکنه کی رئیسجمهور باشه.» اجازه بدهید من این جمله را تکمیل کنم که واقعاً فرق میکند چه کسی در قدرت باشد. البته مهم است که مردم هم به این باور رسیدهاند یا نه. اما آنچه مقابل چشم ماست، نشان میدهد که تندروها با پشتوانه برخی نهادهای قدرتمند، برندگان بازیهای بدون رقیب هستند. حضور مطلق آنها در قدرت نیز بسیار آسیبزننده است. اما اینکه قرار است همینطور یکهتازی کنند یا شکست خواهند خورد، بستگی به تغییر نظر مردم و البته فراهم کردن پیشزمینههایی از سوی سیاستورزان دارد؛ اینکه مشخص کنند چه تغییرات اساسی از مجاری قانونی قرار است اتفاق بیفتد. شاید این، آخرین فرصت باشد.