صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۸۶۷۴۶
بسیاری از مشاهیر ایران در دوره حیات خود با بی‌مهری مواجه بوده‌اند
پادکستر و روزنامه‌نگار در یادداشتی نوشت که بسیاری از مشاهیر ایران که امروز از آن‌ها با افتخار نام می‌بریم؛ در دوره حیات خود با بی‌مهری مواجه بوده‌اند. زندگی آن‌ها مثل ونسان ونگوک نبوده که قدرش در حیاتش شناخته نشد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۵ - ۰۷ آذر ۱۴۰۲

نیوشا طبیبی گیلانی در هم میهن نوشت: بزرگان فرهنگ و هنر که به تقدیر و طبیعت بشری روی در خاک می‌کشند و رخت از این سرای برمی‌بندند، صفحات روزنامه‌ها و مجلات و شبکه‌های اجتماعی پر می‌شود از یاد و خاطره آنها. معلوم می‌شود که حضرت استاد هزاران‌ هزار دوست‌دار، قدردان و طرفدار داشته که تمام عمر آثارش را شنیده و دیده یا خوانده‌اند. با خاطراتی که او برای‌شان ساخته زندگی کرده‌اند، فیلم‌هایش را روزانه نگاه می‌کرده‌اند و از دور از وجود مرحوم استاد، الهام می‌گرفته‌اند. غافل از اینکه آن مرحوم مغفور، پیش‌ از آنکه استاد هنرمند والامقام و شخصیت فرهنگی و هنری شاخصی باشد، انسان بوده و لاجرم به اقتضای انسان بودنش نیاز‌های عاطفی، مادی و معنوی داشته.

بسیاری از مشاهیر ایران که امروز از آن‌ها با افتخار نام می‌بریم، در دوره حیات خود با بی‌مهری مواجه بوده‌اند. زندگی آن‌ها مثل ونسان ونگوک نبوده که قدرش در حیاتش شناخته نشد و بعد از مرگش تابلوهایش را مثل ورق زر، بلکه گران‌تر خریدوفروش کرده‌اند. نه، آن‌ها در زمان خود هم مشهور جهان ایرانی بوده‌اند. اما در بسیاری از آن‌ها در انزوا، تلخی و سردی زمانه جان سپرده و رفته‌اند. نمونه‌های ایشان فراوان هستند. علی‌اکبر دهخدا، قمرالملوک وزیری، عارف قزوینی، صادق هدایت و تا همین معاصران ما که چند نفری از تنهایی، سردی و تلخی به زندگی خود پایان دادند و عده‌ای دیگر به مرگ طبیعی ولی در تنهایی و بی‌خبری از دنیا رفتند که لابد اسامی بسیاری از آنان را بهتر از من می‌دانید و در خاطر دارید.

البته که مرگ قطعی‌ترین اتفاق زندگی است و خواه‌ناخواه گریبان همه را از بالا تا پایین می‌گیرد. اما تا هستیم «بیا تا قدر یکدیگر بدانیم/ که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم». ظاهراً این مشکل سر دراز دارد و مولانا جلال‌الدین هم در غزل معروفی از این خصلت شکایت کرده و فرموده: «گهی خوشدل شوی از من که میرم/ چرا مرده پرست و خصم جانیم؟»

استاد کامبیز روشن‌روان که عمرشان دراز باد و سلامت‌شان مستدام، از خلاق‌ترین، خوش‌ذوق‌ترین و تحصیلکرده‌ترین موسیقی‌دانان ایران هستند. کامبیز روشن‌روان، مجموعه‌ای از به یادماندنی‌ترین آثار موسیقی ما را ساخته و پرداخته. آثاری که در زمان خود تحولی جدی در آنچه موسیقی ملّی ایران نام گرفته، ایجاد کرده است. موسیقی ملّی، ژانری است که در ساخت و اجرای نغمات آن از ارکستر و قواعد و امکانات موسیقی غربی و ایرانی به‌صورت توأمان استفاده می‌شود.

این نوع موسیقی، تنوع رنگ‌آمیزی بی‌حد و حصری دارد و به‌دلیل بهره‌جویی از امکانات هر دو شیوه موسیقی، اگر در دست آهنگساز توانایی مانند کامبیز روشن‌روان باشد، به خلق اثری بی‌بدیل ختم می‌شود. روشن‌روان، خالق اثری سترگ و عظیم به‌نام «ساقی‌نامه و صوفی‌نامه» است. این اثر ترکیبی، در دستگاه و گوشه‌های مختلف موسیقی ایران گردشی تمام و کمال کرده، ساقی‌نامه‌ها را دور زده و فرم‌های مختلف موسیقی ایرانی مثل پیش‌درآمد و تصنیف را به زیبایی تمام در خود دارد. خوانندگی این اثر هنرمندانه و بی‌مانند برعهده استاد شهرام ناظری است که در خواندنش سنگ‌تمام گذاشته و زیبایی‌شناسی موسیقی و آواز ایرانی را ارتقاء داده است.

هرچه من اینجا از این اثر بی‌بدیل و بی‌نظیر تعریف کنم، به کیفیت شنیدنش نخواهد رسید. باید این موسیقی ملکوتی و نغماتش را بشنوید که چطور مانند کتابی تاریخی، روایتگر داستان حیات سرزمین ماست. شما در این قطعات و نغمه‌ها و ترکیب‌ها، تحریر‌ها و غلت‌ها، تکنوازی‌ها و هم‌نوازی‌ها، هم‌خوانی‌ها و تک‌خوانی‌ها صدای ایران را خواهید شنید. این اثر در اوایل دهه ۶۰ تصنیف شده و در میانه آن منتشر شده است.

این‌ها را به عرض رساندم که بپرسم، کسی از این استاد بزرگ و محترم و متواضع خبری دارد؟ عمرشان دراز و بلا و درد از وجودشان دور باد.

ارسال نظرات