صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

چرا من معتقدم که اراده آزاد بشری وجود ندارد؟
هیچ اراده‌ای به معنای اختیاری وجود ندارد. شاید بپرسید پس سرسختی و پشتکار از کجا نشئت می‌گیرد؟ شما بخشی از مغز را دارید که به آن قشر پیشانی گفته می‌شود. این بخش در مغز ما بیش از هرگونه دیگری وجود دارد و موثر است. این بخش دقیقا مسئول همان کاری است که ما با عنوان یا سرسختی و پشتکار داشتن می‌شناسیم. کاری که قشر پیشانی انجام می‌دهد آن است که شما را مجبور می‌کند کار‌های سخت را در زمانی که کار درستی می‌باشد انجام دهید: کنترل نفس، نظم و تنظیم عاطفی. این که شما چه نوع قشر پیشانی‌ای دارید نتیجه هر آن چیزی است که از پیش در زندگی تان رخ داده است.
تاریخ انتشار: ۲۲:۳۰ - ۰۵ آذر ۱۴۰۲

فرارو- رابرت ساپولسکی؛ دانشمند علوم اعصاب، انسان‌شناسی زیستی و نخستی‌شناس امریکایی و استاد دانشگاه استنفورد در کتاب جدید خود استدلال می‌کند که اراده آزاد یک افسانه است. ساپولسکی در ۱۹۷۸ میلادی لیسانس‌اش را در رشته انسان شناسی زیستی از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. او سپس به کنیا رفت تا در طبیعت به مطالعه بر روی عنتر دم کوتاه (بابون) پردازد.

ساپولسکی از اواخر دهه ۷۰ میلادی تا اواخر دهه ۹۰ میلادی هر سال به آفریقا بازمی گشت و به مدت ۸ تا ۱۰ ساعت در روز (در بازه‌های زمانی چهار ماهه) به مطالعه بر روی بابون‌ها می‌پرداخت. زمینه مطالعاتی او بر مسائلی مانند فشار روانی و انحطاط عصبی و هم چنین استراتژی‌های ژن درمانی برای محافظت از عصب‌های حساس متمرکز است. در حال حاضر او بر روی تکنیک‌های انتقال ژن برای قوی ساختن یاخته‌های عصبی در مقابل اثرات ناتوان کننده‌ای چون گلوکوکورتیکوئید (کورتون) کار می‌کند.

او با مطالعه جمعیتی از عنترهای دم کوتاه در کنیا منبع استرس و رابطه شخصیت و الگوهای بیماری‌های مرتبط با استرس را در آن‌ها مورد بررسی قرار داده است. ساپولسکی تاکنون جوایز متعددی دریافت کرده است. او جایزه رئیس بنیاد ملی علوم و محقق جوان سال را از سوی بنیاد ملی علوم و انجمن روانشناسی زیستی دریافت کرده است. ساپولسکی در سال ۲۰۰۷ میلادی جایزه جان پی مک گاورن در علوم رفتاری را از سوی انجمن پیشبرد علوم آمریکا دریافت کرد. او در سال ۲۰۰۸ میلادی جایزه ساگان را برای محبوب‌سازی علم دریافت کرد. ساپولسکی به شدت به نفع دیدگاهی جبرگرایانه از رفتار انسان استدلال کرده است.

به گفته او اراده آزاد وجود ندارد یا دست کم آن که اراده آزاد بسیار کم‌تر از آن چه تصور می‌شود زمانی که واقعا اهمیت دارد وجود دارد. او استدلال می‌کند که اعمال انسان توسط نوروبیولوژی (عصب‌شناسی زیستی)، هورمون‌ها، دوران کودکی و شرایط زندگی تعیین می‌شود. کتاب «رفتار: بررسی زیست شناختی بهترین و بدترین رفتارهای انسان» از او با ترجمه «عرفان شیرمحمدی» توسط «نشر نوین» به زبان فارسی چاپ شده است.

به گزارش فرارو به نقل از وُکس، راه‌های زیادی برای اندیشیدن به تاریخ بشریت وجود دارد. یکی از آن راه‌ها این است که بگوییم با آموختن بیش‌تر در مورد جهان طبیعی به تدریج خود را از نادانی بیرون آورده ایم. خوشبختانه هیچ کس دیگر جادوگران را نمی‌سوزاند و هیچ کس به طور جدی باور ندارد که شیاطین عوامل ایجاد بیماری‌ها هستند.

اگر استثناهایی در این مورد وجود داشته باشد بسیار نادر هستند. ما می‌توانیم آن را به عنوان پیشرفت در نظر بگیریم. با این وجود، تامل در مورد تمام این موارد باید پرسش ناراحت کننده دیگری را مطرح نماید: اکنون به چه چیزی باور داریم که ممکن است در نگاهی به گذشته برای انسان‌های آینده پوچ به نظر برسد؟ من باور دارم که «باور به اراده آزاد» نامزد خوبی برای پاسخ به این پرسش است. من در کتاب تازه خود تحت عنوان «تعیین شده: علم زندگی بدون اراده آزاد» (Determined: A Science of Life Without Free Will) به بیان گزاره‌های علمی برای رد وجود اراده آزاد پرداخته ام.

مطمئناً این یک بار سنگین است. همه ما این تجربه ذهنی را داریم که احساس می‌کنیم نویسنده افکار و اعمال خود هستیم با این وجود من باور دارم که ما به اندازه کافی درباره مغز می‌دانیم که بتوانیم این استدلال را مطرح کنیم که چنین ایده‌ای یعنی داشتن اراده آزاد درست نیست. اگر استدلال من را بپذیرید پیامدهای اخلاقی و حقوقی آن بسیار گسترده خواهد بود و طرز تفکر ما در مورد موفقیت و شکست و هم چنین سرزنش و تنبیه باید تغییر کند.

در ابتدا بگذارید «اراده آزاد» را تعریف کنم. برای تعریف این مفهوم بهترین مکان در دادگاه است. شما متهمی دارید که پشت میز در جایگاه متهم نشسته است. اکنون سه پرسش وجود دارد که به طور شهودی همگان را تحت تاثیر قرار می‌دهد زیرا کل جهان اراده آزاد را پوشش می‌دهد. نخست آن که آیا او قصد انجام کاری را داشت که انجام داد؟ دوم آن که آیا او متوجه شد که احتمالا نتیجه کارش چه خواهد بود؟ و سوم آن که آیا او متوجه شد که مجبور نیست آن کار را انجام دهد و بدیل‌هایی در دسترس‌اش قرار داشت؟ اگر پاسخ به همه آن پرسش‌ها مثبت باشد آن شخص مسئول است و او می‌دانست چه کار می‌کند و او اراده آزاد را اعمال کرد. با این وجود، من در کتاب‌ام اشاره می‌کنم که می‌توان پرسش‌های دیگری را مطرح کرد: «چگونه او به آن گونه انسانی تبدیل شد که قصد انجام آن کار را داشت؟ آن قصد و نیت از کجا آمده است»؟ و این جایی است که مفهوم اراده آزاد به نوعی پژمرده می‌شود و اعتبار خود را از دست می‌دهد.

شاید بتوان در اینجا این پرسش را مطرح کرد: اگر فیلم زندگی‌مان را به عقب باز می‌گرداندیم و هر کار کوچکی را ثابت نگه داریم برای مثال، صبحانه‌ای که هر روز صبح می‌خوردیم یا میزان خوابی که در هرشب داشتیم آیا می‌توانستیم آن اعمال را به گونه دیگری انجام دهیم؟ آیا هر لحظه از زندگی‌مان یا افکارمان دقیقا مانند دفعه اول پیش می‌رفت؟ در عرصه نظری پاسخ این پرسش مثبت است. این ایده‌ای بود که چند قرن پیش مطرح شد.

این تصور که شما می‌توانید فیلم را با ثابت نگهداشتن دوباره اجرا کنید و همیشه همان نتیجه را خواهید گرفت. در واقعیت اما این ایده کارآمد نیست زیرا حرکت براونی تصادفی وجود دارد به طوری که شما کمی بیش‌تر از انتقال دهنده عصبی را آزاد می‌کنید و در مجموع در ۱۵ گازیلیون سیناپس که باعث ایجاد تفاوت می‌شود.

آشفتگی اساسی سیستم‌ها به این معنی است که تفاوت‌های کوچک ناشی از تصادفی بودن یا اثر معروف پروانه‌ای* تقویت می‌شود. بنابراین، در واقع انجام این آزمایش فکری غیر ممکن می‌شود. با این وجود، اگر می‌توانستید تمام به اصطلاح سکسکه‌های مولکولی کوچک تصادفی را کنترل کنید بله، اگر همه چیزهای دیگر در کیهان نیز ثابت باقی می‌ماند همان نتیجه را می‌گرفتید.

برای پذیرش این ایده که اراده آزاد وجود ندارد افراد با طرح ویژگی‌هایی که ما در ایجاد آن نقشی نداشته‌ایم وسوسه می‌شوند این که قد ما چقدر است یا حافظه‌مان چگوئه است. این موارد همگی مرتبط با زیست شناسی هستند و اکثر افراد مایل هستند آن را بپذیرد.

با این وجود، جایی که آنان دچار تردید می‌شوند طرح این پرسش است که «بله، شما کنترلی بر ویژگی‌های خود ندارید اما آن چه با آن انجام می‌دهید آنجاست که اراده آزاد خود را نشان می‌دهید» و در ادامه استدلال می‌کنند: «برای مثال، زمانی که از خود سرسختی و پشتکار نشان می‌دهید؟ زمانی که از خود راضی هستید؟ زمانی که آن چه دارید را هدر می‌دهید»؟ این دقیقا همان شکافی است که افراد در سر دارند و جایی است که تصمیم می‌گیرند شخصیت یک فرد را براساس آن چه او با سرنوشت انجام داده قضاوت کنند.

پاسخ من این است: نکته مهم این است که مقوله «قد شما چقدر است و نورون‌های شما به چه چیزهایی متصل هستند» در چارچوب زیست‌شناسی می‌گنجد و هم چنین کاری که با آن انجام می‌دهید خواه نشان دادن سرسختی باشد یا هدر دادن چیزی نیز دقیقا از همان سنخ مقولات زیست شناسی هستند. وقتی به این می‌رسیم که آیا می‌توانیم از مواهب خود استفاده کنیم یا بر ناملایمات پیش روی‌مان غلبه کنیم ما به همان اندازه نتیجه جبرگرایی (دترمینیسم) هستیم.

هیچ اراده‌ای به معنای اختیاری وجود ندارد. شاید بپرسید پس سرسختی و پشتکار از کجا نشئت می‌گیرد؟ شما بخشی از مغز را دارید که به آن قشر پیشانی گفته می‌شود. این بخش در مغز ما بیش از هرگونه دیگری وجود دارد و موثر است. این بخش دقیقا مسئول همان کاری است که ما با عنوان یا سرسختی و پشتکار داشتن می‌شناسیم. کاری که قشر پیشانی انجام می‌دهد آن است که شما را مجبور می‌کند کارهای سخت را در زمانی که کار درستی می‌باشد انجام دهید: کنترل نفس، نظم و تنظیم عاطفی. این که شما چه نوع قشر پیشانی‌ای دارید نتیجه هر آن چیزی است که از پیش در زندگی‌تان رخ داده است.

در اینجا یک عامل مهم وجود دارد که شاید بسیاری را خشمگین سازد: وضعیت اجتماعی – اقتصادی. زمانی که یک کودک به ۵ سالگی می‌رسد وضعیت اجتماعی - اقتصادی خانه‌ای که از آن آمده است پیش بینی کننده قابل توجهی از میزان ضخامت قشر پیشانی او میزان متابولیسم آن و میزان عملکرد آن است. در این میان حتی استرس ناشی از فقر که به سیگنال‌های شیمیایی تبدیل می‌شود سبب خواهد شد تا قشر پیشانی در رشد عقب باقی بماند. وقتی به این موضوع نگاه می‌کنید مشاهده خواهید کرد که مقوله جادویی‌ای وجود ندارد بلکه صرفا بخش دیگری از مقولات بیولوژیک (زیست شناختی) است که شما را تشکیل می‌دهد.

برخی افراد به من می‌گویند که از بین رفتن باور به اراده آزاد باعث ایجاد شرایط خطرناکی از نظر مسئولیت اخلاقی می‌شود. پاسخ من این است که برعکس وضعیت بسیار بهتر می‌شود. منظورم آن است که اولین واکنش افراد زمانی که می‌گویید جهان بدون اراده آزاد است می‌گویند: «اوه، آیا این بدان معناست که هیچ چیز نمی‌تواند تغییر کند»؟ و شما راه خود را از طریق آن ادامه می‌دهید و سپس آن‌ها می‌گویند: «اوه، آیا می‌گویید وقتی کسی برای غلبه بر ناملایمات خود سخت کار می‌کند هیچ اراده‌ای در کار نبوده است»؟ و شما می‌گویید: «بله، شما نمی‌توانید اراده کنید که بیش‌تر از آنچه دارید اراده کنید زیرا علم این گونه عمل می‌کند». و بعد می‌آیند و می‌گویند: «اوه خدای من، مردم فقط می‌ترسند چون همه می‌دانند که نمی‌توان آن‌ها را مسئول هیچ چیز دانست».

این دقیقا مشابه دیدی می‌باشد که افراد زیادی نسبت به افراد غیرمذهبی دارند و معتقدند که آنان افرادی غیراخلاقی هستند زیرا خود را ملزم به پاسخگویی برای مثال در مقابل پروردگار نمی‌بینند. این در حالیست که حجم عظیمی از تحقیقات نشان داده‌اند که زمانی که افرادی به شدت و از نظر احساسی روی غیر مذهبی بودن سرمایه‌گذاری کرده‌اند دقیقا به اندازه افرادی که اعتقادات بسیار قوی به دینداری و الزامات اخلاقی داشته‌اند در رفتار و زندگی‌شان اخلاقی هستند.

چرا چنین وضعیتی ایجاد می‌شود؟ واقعیت آن است که هر دو فرد مذهبی و غیر مذهبی به این فکر کرده‌اند که خیر و شر از کجا می‌آید، که منبع و معنای زندگی چیست و این که می‌خواهند چه نوع انسانی باشند. افراد در این باره فکر می‌کنند و اگر به اندازه کافی این کار را انجام داده باشند واقعا مهم نیست که نتیجه چه باشد این که نتیجه بگیرد خیر از انسان و از روی زمین ناشی می‌شود یا از عالم غیب و از آسمان‌ها. در نهایت، او فرد بهتری خواهد بود و این چیزی است که نتیجه مطالعات نشان می‌دهد.

افراد را می‌توان با این باور تربیت کرد که شما باید مسئول اعمال‌تان باشید. با این وجود، هنوز عده‌ای هستند که نسبت به طرح ایده آزاد نبودن اراده عصبانی می‌شوند و از تصور جهانی که در آن اراده آزاد وجود ندارد وحشت زده می‌شوند و می‌گویند: «صبر کنید، آیا می‌گویید به قاتلان اجازه می‌دهید در خیابان‌ها راه بروند زیرا آنان مسئول اعمال‌شان نیستند؟ این چه نوع دیوانه خانه‌ای خواهد بود»؟ و پاسخ من این است که البته شما این کار را نمی‌کنید. اگر فرد خطرناکی دارید از مردم در برابر او محافظت می‌کنید اما شما این کار را به روشی بسیار متفاوت از ما انجام می‌دهید زیرا نسخه فعلی بر اساس مفهوم کیفر تلافی جویانه و مسئولیت و اراده آزاد ساخته شده است.


* اثر پروانه‌ای به این معناست که تغییر جزئی در شرایط اولیه می‌تواند به نتایج وسیع و پیش‌بینی نشده در ستاده‌های سیستم منجر گردد و این سنگ بنای تئوری آشوب است.

برچسب ها: آزادی مغز انسان
ارسال نظرات