صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۸۲۸۰۸
درباره نمایش «سیزده‌به‌در» به کارگردانی حسین میرزامحمدی
محمود احمدی‌نیا در مقام نمایشنامه‌نویس به نسبت نمایشنامه «خاک‌سفید» چند قدم جلو آمده و توانسته وجه اجتماعی «سیزده به‌در» را به اندازه بپروراند. نمایش «خاک‌سفید» کمابیش تجربه‌ای درخودمانده بود و اتصالاتش با امر اجتماعی چندان‌که باید برقرار نمی‌شد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۴ - ۲۳ آبان ۱۴۰۲

بازنمایی خانواده در نمایش «سیزده به‌در» بر مدار همان چیزی می‌گردد که در این سال‌ها به تماشا نشسته‌ایم: یک خانواده بحران‌زده که در آستانه فروپاشی است، اما همچنان بنا به دلایلی معلوم و نامعلوم دوام آورده و پناه اعضای خانواده است. چه در سینما و چه در تئاتر، نهاد اجتماعی خانواده بوده که توانسته تا حدودی کژکارکردی نهاد‌های دیگر اجتماع را تاب آورده و امکان بقا را ممکن سازد.

به گزارش اعتماد، نمایش «سیزده به‌در» کمابیش بر همین مسیر حرکت می‌کند و به فرجام می‌رسد. اما نکته‌ای که تفاوت با نمونه‌های قبلی را گوشزد می‌کند مساله «به‌حاشیه رانده‌شدن» است، چراکه محل سکونت خانواده در مسیر ساخته‌شدن یک اتوبان جدید قرار گرفته و می‌بایست تخریب شود. به دیگر سخن «خانه» از متن به حاشیه رانده شده است و نمی‌تواند محل آرامش و سرپناه باشد.

در مطالعات توسعه شهری، قرار گرفتن در فضای حاشیه‌ای شهر‌ها می‌تواند «مصیبت» یا «موهبت» توامان باشد چراکه زیستن در متن و بطن شهر‌های بزرگ همراه است با قرار گرفتن زیرنظر نگاه خیره دولت، پرداخت کردن همیشگی مالیات و تقلای بی‌وقفه برای ادغام در فرهنگ شهری. اما در مکان‌های حاشیه‌ای افراد می‌توانند فارغ از جایگاه شهروندی خویش، به عضویت گروه‌ها و اجتماعات غیررسمی درآیند و با پیوند‌های مستحکم مذهبی یا قومی روزگار بگذرانند.

از این باب می‌توان نمایش «سیزده به‌در» را روایت پرتاب‌شدگی خانواده روغنی از متن شهر به فضا‌های حاشیه‌ای آن دانست. اعضای این خانواده شش‌نفره شامل پدری است مشغول کار در راه‌آهن و فرزندانی که به کار‌های موقتی با منزلت اجتماعی پایین سرگرم هستند. در این موقعیت آستانه‌ای، حفظ خانه برای پدر ضروری است و مقاومت در مقابل نیروی مهاجم شهرداری امری استراتژیک.

اما فرزندان برای ساختن آینده مطلوب خویش به فروش خانه و سهم بردن از ارث احتیاج دارند. این وضعیت دوگانه مابین پدر و فرزندان، معلول پرتاب شدن کلیت خانواده به فضا‌های حاشیه‌ای شهر است. در این ماراتن نفس‌گیر، فرزندان به خوبی می‌دانند که ایستادگی پدر برای حفظ خانه بی‌فایده است و زور قانون در نهایت خانه را از چنگ پدر خارج کرده و قیمت آن را به مساوات میان آنان تقسیم خواهد کرد.

طنز ماجرا اینجاست که بر خلاف پدر که مخالف دستورات شهرداری است فرزندان در اینجا با دستور تخریب شهرداری همراه هستند و تلاش می‌کنند هرچه زودتر اجرایی‌اش کنند. به قول فیلسوفی، چون لیز فوگل «انسان‌های زنده‌ای که هم قادر به پیروی از دستورات و هم سرپیچی از آن‌ها هستند» به شکل استعاری در خانواده روغنی جمع شده‌اند. آن‌ها واجد خودآگاهی طبقاتی و خانوادگی نیستند و بر سر حفظ یا فروش خانه، در تضاد و کشمش دایمی با یکدیگرند.

اما چرا «خانه» در زندگی شهری دوران سرمایه‌داری این مقدار اهمیت دارد. پاسخ مربوط است به نظریه «بازتولید اجتماعی» نیروی کار. خانه به مثابه مکانی است که کارگران بعد از فراغت از کار روزانه به آن بازمی‌گردند تا تجدید قوا کنند و با مصرف کالری لازم، برای کار فردا آماده شوند. بدون سرپناهی مناسب این فرآیند تکرارشونده و مورد نیاز بازار کار، مختل شده و بازتولید اجتماعی، دچار وقفه می‌شود. در نمایش «سیزده به‌در» این مکانیسم را به وضوح شاهد هستیم.

فی‌المثل پدر که در راه‌آهن مشغول است برای بازتولید نیروی کارش، احتیاج به حفظ خانه دارد تا هر شب به آنجا بازگردد و برای کار فردا آماده شود. اما فرزندان که به شکل رسمی کاری ندارند و اغلب یا در جست‌وجوی شغلی مناسب از این شرکت به آن شرکت در حال حرکت بوده یا به مسافرکشی مشغول هستند، به علت موقتی بودن کار و نداشتن بیمه و مبهم بودن آینده شغلی، اولویت‌شان بازتولید نیروی کار نیست. آن‌ها در تلاش هستند هرچه سریع‌تر خانه به دست نیرو‌های شهرداری تخریب شده و پولی از این راه به جیب زنند.

ادراک پدر از مفهوم خانه با این توضیحات از تلقی فرزندان متفاوت است. بنابراین جنگی پنهان مابین آن‌ها در جریان است که تا تخریب خانه ادامه خواهد داشت. پدر باید توجه داشته باشد که حق با فرزندان است و با قرار گرفتن خانه در مسیر ساخت اتوبان، امکان بازتولید نیروی کار در این مکان از بین خواهد رفت و بعد از تخریب خانه، او نخواهد توانست نیروی کار خویش را بازتولید کند.

بازگشت تمامی اعضای خانواده به خانه پدری برای یافتن سرپناه و امکان بقا، نشان از وضعیت وخیم اقتصادی و اجتماعی است. فی‌المثل زنی، چون رامش با بازی بی‌تا عزیز که در شرف جدایی از همسرش است به خانه پدری بازگشته و مشغول کار در پشتیبانی اسنپ‌فود شده یا پسر بزرگ خانه که علی نام دارد پس از آزادی از زندان این روز‌ها به رانندگی اسنپ مشغول است و هر شب دور از چشم پدر به خانه بازمی‌گردد تا چند ساعتی استراحت کند و برای کار فردا آماده شود. توگویی مستقل شدن هر روز بیش از پیش ناممکن شده است.

نهاد اجتماعی خانواده با تمامی بحران‌های فزاینده‌ای که به جانش افتاده همچنان یکی از آخرین سنگر‌هایی است که می‌توان به آن پناه آورد و از هجوم تیر‌های مهلک روزگار تا حدی در امان ماند. اما اینجا خانه در آستانه تخریب قرار گرفته و دیگر سرپناه و امید محسوب نمی‌شود.

هجوم سرمایه‌داری دولتی و ضرورت توسعه شهری، آخرین سنگر همبستگی و باهم‌بودن اعضای خانواده روغنی را که خانه باشد نشانه رفته است. گریزی از تن دادن به واقعیت صلب اجتماعی نیست و از قضا فرزندان با روح زمانه کنار آمده و تخریب خانه پدری را یک فرصت بی‌بدیل برای ساختن آینده می‌بینند. آن‌ها با توطئه‌ای جمعی به جان دیوار‌های در حال خرابی خانه می‌افتند و همدست نیرو‌های تخریب شهرداری می‌شوند. اینجا پیوندی نامقدس میان فرزندان و دستورالعمل‌های شهرداری برقرار است.

محمود احمدی‌نیا در مقام نمایشنامه‌نویس به نسبت نمایشنامه «خاک‌سفید» چند قدم جلو آمده و توانسته وجه اجتماعی «سیزده به‌در» را به اندازه بپروراند. نمایش «خاک‌سفید» کمابیش تجربه‌ای درخودمانده بود و اتصالاتش با امر اجتماعی چندان‌که باید برقرار نمی‌شد. رویکرد ناتورالیستی «خاک‌سفید» تغییر کرده و به رئالیسم اجتماعی در نمایشنامه «سیزده به‌در» بدل شده است. این تغییر استراتژی امکان نقد اجتماعی را مهیاتر کرده است.

البته سعی شده بازنمایی واقعیت به میانجی وقفه‌هایی که شخصیت نادر با گفتار خویش ایجاد می‌کند اندکی گشوده شود به خیال‌ورزی. اما این تمهید روایی چندان توان فراروی از واقعیت صلب اجتماع را ندارد و همه‌چیز بر مدار واقع‌گرایی شکل می‌یابد. حسین میرزامحمدی بعد از کارگردانی فیلم «کت‌چرمی» با نمایش «سیزده به‌در» به تئاتر بازگشته است و توانسته تا حدود زیادی به پیشنهاد‌های فرمی نمایشنامه وفادار باشد.

کنار هم قرار گرفتن بازیگران با مهارت این اجرا و انتقال نظام حسّانی مورد نیاز این نمایش برگ برنده کارگردان است. به لحاظ بازی بازیگران می‌توان به خسرو احمدی اشاره کرد که در انتهای نمایش وقتی از خواست خویش در حفظ خانه می‌گوید درخشان ظاهر می‌شود. همچنان‌که صادق برقعی و سعید زارعی مثل همیشه مسلط و روان بازی می‌کنند و در خدمت نقش هستند.

بنفشه ریاضی در نقش ریما بعد از کارگردانی نمایش «مرثیه‌ای برای گودو» که استقبال خوبی از آن شد، اینجا توانسته نماینده نسل زد باشد که مهاجرت را به ماندن ترجیح می‌دهند و جهانی دیگر را طلب می‌کنند. بی‌تا عزیز در نقش رامش نماینده زنان است که این روز‌ها تلاش دارند جهان مطلوب خویش را از نو بسازند حتی با ترک خانه متاهلی و بازگشت به خانه پدری.

محمد موحدنیا که قرار است میانجی اتصال با تخیل و فراروی از واقعیت روزمره باشد، چندان نتوانسته با منطق صحنه کنار بیاید و روان و راحت بازی کند. این بازیگر جوان به تمرین و ممارست بیشتری احتیاج دارد.

در نهایت می‌توان نمایش «سیزده به‌در» را ادامه یافتن درام اجتماعی ایرانی دانست. شاید به لحاظ فرمال این نمایش پیشنهاد تازه‌ای برای تئاتر ما نداشته باشد، اما توانسته فرم‌های گذشته را به خوبی بازتولید کند. از یاد نبریم که این اجرا برای نقد اجتماعی رادیکال‌تر به وضعیت می‌بایست واجد نظریه پیشروتری باشد.

برای این منظور تحقیق در باب بازتولید اجتماعی نیروی کار، ساخت فضای اجتماعی و همچنین مطالعه در باب اقتصاد سیاسی زمین شهری، ضرورت می‌یابد و می‌تواند به یاری نویسنده و گروه اجرایی بیاید. به هر حال سنت تئاتری ایران مدرن، به بازنمایی امر اجتماعی گرایش داشته و توانسته در برهه‌های حساس اجتماعی و التهابات سیاسی نقش‌آفرینی کند.

درام اجتماعی برای مواجهه با پیچیدگی جهان معاصر، می‌بایست فرم‌های تازه‌ای ابداع کند. کاری که فی‌المثل اوسترمایر در تئاتر آلمان با رئالیسم کاپیتالیستی انجام داد و مناسبات فاسد سرمایه‌داری را افشا کرد.

برچسب ها: نمایشنامه تئاتر
ارسال نظرات