صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۸۲۲۵۹
گزارش بدهید تا سانسور کنند
اسم این کار، اما سانسور است و اگر سانسور این قدر مستحسن و خوب است چرا رسما نمی‌گویند مدیر دفتر سانسور و از عبارات دیگر استفاده می‌کنند؟
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۴ - ۲۱ آبان ۱۴۰۲

مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: مدیر کل جدید (منصوب مرداد امسال) دفتر توسعه کتاب و کتاب‌خوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از راه اندازی یک "سامانه مردمی" خبر داده تا از طریق آن "کتاب‌های دارای محتوای مغایر ضوابط نشر" معرفی شوند تا جناب ایشان و همکاران‌شان "در کمترین زمان گزارش‌ها را بررسی و نتیجه را اِعمال و اعلام کنند"!

این علامت تعجب به خاطر آن است که ماموریت او توسعه کتاب و کتاب‌خوانی است، اما گویا ماموریت دیگری برای خود تعریف کرده و آن هم بازبینی کتاب‌های منتشره قبلی یا سانسور جدید آنهاست!

علامت تعجب دومی به سبب آن است که جناب محمد علی مرادیان دو سال پیش در همین دولت به عنوان مدیر کل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی فرهنگی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی منصوب شده بود تا این سه کار را انجام دهد:

اولی بازخوانی فعالیت‌ها در جهت انطباق با ماموریت‌ها، دومی توجه به اقتضائات جامعه نشر و نیاز مخاطبان کتاب و سومی تدوین راهبرد‌های پژوهش‌های کاربردی و مطالعات و نمی‌دانم از ۱۰ آبان ۱۴۰۰ تا ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ و طی ۲۱ ماه از عهده انجام این سه برآمده‌اند یا نه.

ایشان قبل از دولت فعلی مسؤول دبیرخانه جایزه جهانی فلسطین بوده و نیز مدتیدبیر جایزه ادبی شهید اندرزگو و البته عضو هیأت مدیره یک شرکت چاپ و نشر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی و روشن است که تلقی او از کتاب و فرهنگ تنها در ایدیولوژی خلاصه شود و حالا انتظار دارد به او گزارش دهند کدام کتاب‌ها محتوای مغایر ضوابط نشر دارد تا اعلام و اعمال کند.

با این حال اگر سانسور خوب است چرا رسما نمی‌گویند "مدیر دفتر سانسور" یا همان ممیزی و از عبارات دیگر- توسعه کتاب و کتاب‌خوانی - استفاده می‌کنند؟ یعنی اگر بیشتر سانسور کنند و نویسندگان را بیشتر پشت خط انتشار بگذارند آن وقت کتاب و کتاب‌خوانی هم توسعه پیدا می‌کند؟!

البته کار به جایی رسیده و دایره آن‌قدر تنگ و در واقع تنگ‌تر شده که کسی، چون آقای خسرو معتضد هم که سال‌هاست در رادیو و تلویزیون برنامه‌های زنده تاریخی دارد و به خاطر نقد بر دوران پهلوی مورد هجوم رسانه‌های برانداز است شِکوه و نقل می‌کرد بر کتاب‌های تازه او هم مدیران جدید ارشاد خرده گرفته‌اند که فلان جا را بردارد یا حذف کند تا اجازه انتشار پیدا کنند!

تصور کنید او با ۶۰ سال سابقه روزنامه‌نگاری و مورد اعتماد صدا و سیما هم باید برود سراغ آدم‌هایی در سن نوه خود تا بگویند چی بنویسید و چی ننویسید و معلوم نیست اگر خودشان این همه هنر دارند چرا رو نمی‌کنند و مراقب دیگران‌اند؟ چرا از خودشان برای تاریخ‌گویی نمی‌آورند اگر به او هم اطمینان ندارند؟ یعنی اگر بگوید ایراد ندارد، ولی همان‌ها را بنویسد اشکال دارد؟ البته مورخینی هم خودشان دارند کما این‌که مثلا گاهی آقای عبدخدایی ضارب دکتر فاطمی در نوجوانی را می‌آورند تا برای ما درس تاریخ بدهد!

این علامت تعجب هم به خاطر آن است که هم در تهران خیابان دکتر فاطمی داریم و هم در تلویزیون ضارب او را می‌آورند!

به هر رو جناب مرادیان جوان از هم‌فکران خود خواسته تا گزارش بدهند کدام کلمه و سطر در کتابی ایراد دارد تا او اعلام و اعمال کند و لابد اسم این کار هم در ادبیات نواصول گرایی انقلابی که قصد دارد چرخ را ار نو اختراع کند و طرحی نو دراندازد و فلک را سقف بشکافد توسعه کتاب و کتاب‌خوانی است. رسما انگار در دنیای وارونه زندگی می‌کنیم و افعال معکوس به کار می‌بریم که اسم سانسور بیشتر شده توسعه کتاب و کتا‌بخوانی! این علامت تعجب آخری، اما به خاطر آن است که این کار بی‌فایده است و عبث. به ۱۰ دلیل:

۱. منبع مطالعه مردم و کسب اطلاعات و خوراک فکری و معنوی و سرگرمی دیگر تنها کتاب چاپ شده با مجوز وزارت ارشاد نیست. از طریق فضای مجازی و یوتیوب می‌توان به انواع کتاب‌ها و محتوا‌های فکری و فرهنگی دست یافت و سخنان و ویدیو‌های مختلف را شنید. اگر ایشان جوان نبود گمان می‌کردیم در حال و هوای دهه ۶۰ به سر می‌برد. اما چه بسا در آن دوره یا بعد از آن به دنیا آمده باشد. تیراژ کتاب زیر هزار است مگر موارد معدود. در حالی که گاه سخنرانی یک شخصیت فکری را چند صد هزار نفر دیده اند بی نیاز به مجوز وزیر و معاون و مدیر کل منصوب معاون و همکاران و سامانه نظارت مردمی و گزارش پیامک کشف حجاب. ببخشید کشف سطر نامطلوب.

۲. تیراژ کتاب -مگر عنوان‌هایی محدود و معدود -آن قدر نازل شده که نباید جای نگرانی باشد که در فلان کتاب با ۵۰۰ نسخه نویسنده چه نوشته در حالی که یک صفحه اینستاگرامی چند میلیون دنبال کننده دارد. البته کتاب همچنان متفاوت و اثرگذار است، اما این دولت قرار است به سانسور ببالد یا به توسعه فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی؟ آن وقت راه آن همین است یا باید به نخبگان بها داد؟

۳. دعوت به نظارت برای اعلام و اعمال نشان دهنده نوعی بدبینی به مقوله فرهنگ است. مدیرانی که از نهاد‌های ایدیولوژیک آمده اند از مشاهده تنوع در دستگاه‌های دیگر شگفت زده می‌شوند و می‌کوشند قد و قواره آن سازمان را اندازه خودشان کنند. بعضا هم شناختی از مقولات فرهنگی ندارند و ادعا‌هایی مطرح می‌کنند مثل آقای معاون شهرداری که گفته ایرانیان پیش از اسلام شعر نداشته اند در حالی که بخشی از منظومه یادگار زریران از روزگار اشکانی به دوران ساسانی و سپس به دست ما رسیده و از نمونه‌های نثر مسجع یا شعر پهلوی است و بنده خدا در این وادی‌ها نیست.

۴. فراموش نکنند سانسورچی هم انسان است و تحت تاثیر هنر و اندیشه و خلاقیت و زیبایی قرار می‌گیرد. داستان فیلم زندگی دیگران اصلا همین است و نشان می‌دهد مامور سانسور و کنترل و راپورت چگونه خود تحت تاثیر قرار نویسنده و هنرمند می‌گیرد.

وقتی یک افسر اشتازی (سرویس امنیتی آلمان شرقی) مأمور می‌شود یک نویسنده و در واقع کارگردان تئاتر را زیر نظر بگیرد و مکالمات جلسات خانۀ او با دیگران را شنود کند، اما به مرور خود او تحت تأثیر قرار می‌گیرد و گزارش باب میل دستگاه را منعکس نمی‌کند. بنا بر این خیلی هم دل خوش نکنند که یک عده راپورت می‌دهند فلانی چه نوشته، چون به مرور چه بسا به علاقه‌مندان نویسنده مورد نظر تبدیل و اسباب دردسر شوند.

۵. بر اساس یک تکه از یک کتاب و با دانش اندک هرگز نمی‌توان درباره کلیت یک اثر نظر داد. با این نگاه هم هزلیات سعدی را باید از کلیات حذف کنند و هم دفتر پنجم از مثنوی و هم اشارات دکتر زرین‌کوب به دیدگاه زکریای رازی درباره نبوت را.

۶. جناب محمد علی مرادیان و دیگر مدیران سانسور یک سر به زندان‌ها بزنند و ببینند کی به خاطر یک کتاب دزد و فاسد شده که کمر به اصلاح مجدد بسته اند؟

۷. در نوجوانی به اقتضای فضای سیاسی و مذهبی خانواده طبعا نظر مثبتی به آثار ر. اعتمادی نداشتم و آن‌ها را ناپاکیزه می‌انگاشتم. سال‌ها گذشت تا دانستم اتفاقا او مضامین اخلاقی را در نوشته‌های عاشقانه می‌گنجانده است. اتفاقا نسلی که ر. اعتمادی می‌خواند انقلاب کرد و بعد به جبهه رفت و خود او هم اهل عرفان و مدعی مکاشفه بود. نسل فعلی به اقتضای نیاز به فیلترشکن برای استفاده از نرم افزار‌های پیام رسان به هر چه بخواهند دست‌رسی دارند. به عبارت دیگر ر. اعتمادی نمی‌خوانند، ولی تا دل‌تان بخواهد هر جور فیلمی را دارند می‌بینند. راستی این‌ها را به کدام سامانه گزارش دهیم؟!

۸. این ظن را هم باید جدی گرفت که در برخی ادارات برای خود کار می‌تراشند تا از بیرون تصور شود که مشغول‌اند و آن اداره سر پا بماند. با این اوضاع بازار نشر و کتاب این تلقی درمی‌گیرد که به این دم و دستگاه کنترلی چه نیاز و لابد می‌خواهند این ذهنیت را رفع کنند.

نقل است که داستان نقشه ربودن ولیعهد در آغاز دهه ۵۰ را در ساواک ساختند و پرداختند یا یک ایده خام را جدی انگاشتند تا تصور نشود ماموران بی کارند. از قضا خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان داستانی را که دیگران ساخته بودند یا فقط در ذهن داشتند و عملیاتی نکرده بودند جدی گرفتند کوتاه نیامدند و رژیم شاه از اصرار آنان بر کمونیست بودن می‌خواست بهره تبلیغاتی بگیرد و محاکمه را از تلویزیون پخش کردند تا بگویند دیدید گفتیم خراب‌کاران ضد رژیم کمونیست‌ند؟! مردم، اما از دفاعیات خسرو گلسرخی آنجا را به خاطر سپردند که از مولا علی گفت و از قضا سرکنگبین صفرا فزود. یا برای ایجاد رعب تعداد ۱۰۰ هزار زندانی سیاسی را تکذیب نمی‌کردند در حالی که کلا ۸ هزار نفر به تناوب زندان می‌رفتند و ۱۰۰ هزار نبود. برخی زیاده‌روی‌ها برای ایجاد ترس در عمل به نفرت‌زایی می‌انجامد.

۹. هشت سال پیش که صلاحیت سید حسن خمینی را برای کاندیداتوری مجلس خبرگان رد کردند هاشمی رفسنجانی در ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ در مراسمی با بغض گفت: صلاحیت خود شما را کی تایید کرده است؟

مگر می‌شود یک جوان بیست و چند ساله درباره نویسنده و متفکری با ده‌ها کتاب نظر دهد؟ اگر صاحب نظر است چرا خود نمی‌نویسد و اگر نیست چرا نظر می‌دهد؟ این صلاحیت را از کجا آورده؟

۱۰. از ابتدا قرار بر این بوده که در ۴ مورد دقت شود. یکی ترویج علنی اباحه‌گری و نفی دیانت یا مذهب و اهانت به مقدسات مسلم دین و مذهب. دیگری خشونت عریان و سومی توصیف روابط تنانه و تن‌کامانه نه با استعاره‌های معمول در ادبیات که به شکل مستهجن. چهارم هم مطالب مغایر تمامیت ارضی و وحدت ملی و منجر به درگیری قومی و مانند اینها.

همه هم قبول کردند. بیش از اینها، اما هر چه باشد نه توسعه کتاب است نه کتاب‌خوانی.

اگر هم سانسور امر مقدسی است چرا عنوان دفتر را توسعه کتاب و کتاب خوانی گذاشته اید؟ لابد می‌گویید به همان دلیل که وزیر راه وشهرسازی گفته نمی‌توانیم یک میلیون خانه وعده داده شده را بسازیم یا وزیر کار می‌گوید مسوول بیکاری نیست یا وزیر آموزش و پرورش از کنکور می‌گوید و قس علی هذا. بله. اما حداقل مانع کار دیگران نمی‌شوند.

جدای این‌ها بعضی‌ها چه شغل‌هایی دارند. در خیابان باید ببینند روسری کدام راننده زن افتاده گزارش بدهند تا برای آن بنده خدا پیامک تهدید به توقیف خودرو بفرستند و بعد در خانه کتاب بخوانند نه برای لذت کشف نکته تازه در جهان بلکه تا راپورت بدهند که خط فلان ایراد دارد! اسم این را هم لابد گذاشته اند توسعه فرهنگی و کتاب‌خوانی!

این علامت تعجب آخری دیگر نیاز به توضیح ندارد که چرا!

ارسال نظرات