صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۸۱۰۶۶
رضا مختاری، مدیر مؤسسه کتابشناسی شیعه، گفت: از طرف دیگر حضرت امام تقیدی نداشت که حتماً شاگرد درسی خود را در جایی منصوب یا به جایی اعزام کند، ولذا مرحوم آقای بهشتی و مرحوم آقای اردبیلی هیچکدام شاگرد امام نبودند، ولی بالاترین مناصب قضایی را به آن دو بزرگوار دادند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۹ - ۱۷ آبان ۱۴۰۲

رضا مختاری در سال ۱۳۴۲، در رضوان شهر اصفهان متولد شدند. در سال ۱۳۵۶، برای تحصیل در حوزه علمیه به قم رفت. مقدمات، فقه، اصول فقه، فلسفه و عرفان را از محضر اساتید به نام حوزه، به ویژه حضرات آیات بهجت، تبریزی، جوادی آملی، حسن زاده آملی، شبیری زنجانی، مظاهری و انصاری شیرازی آموخت.

به گزارش جماران، وی هم اکنون مدرس حوزه و مدیر موسسه کتاب شناسی شیعه، عضو شورای عالی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، عضو هیأت تحریریه مجله‌های فقه اهل بیت (ع)، میقات حج و آینه پژوهش و مدیر مسئول مجله کتاب شیعه است.

بخش‌هایی از گفتگو با حجت‌الاسلام و المسلمین رضا مختاری با دبیرخانه همایش وکلای شرعی امام خمینی (س) را در ادامه می‌خوانید:

با توجه به اجازات بسیاری که امام خمینی (س) در امور حسبیه داده‌اند، تحلیل و نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟

اجازه در امور حسبیه بر حسب شرایط گوناگون، شکل‌های متفاوتی داشته است. برای نمونه حضرت امام گاهی اجازه مطلق صادر می‌کرد و گاهی در حد ثلث. ایشان در اجازه به افراد، یا اعتماد کامل به آن‌ها داشت یا دربارۀ برخی با توثیق و شهادت دو نفر اجازه می‌داد. امروز وجود مسائلی مانند اختلاس، ما را به این نتیجه می‌رساند که روش علمای سلف بهترین روش برای اعتمادکردن بوده است؛ زیرا اگر نماینده‌ای در یک منطقه، کوچک‌ترین تخلف را انجام می‌داد، از نمایندگی و اعتبار ساقط می‌شد. نمایندگان نیز بسیار اهل مراعات بودند. به یکی از پسران آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری -که بازاری بود- گفته بودند شما که پدر و برادرانت روحانی هستند، چرا بازاری شدی؟ گفته بود: بس که ما سختی کشیدیم. اگر به پول‌هایی که در تاقچه بود، نزدیک می‌شدیم، پدرمان می‌گفت: آتش جهنم است. از ترس نزدیک‌شدن به این پول‌ها، رفتم بازاری شدم. البته گاهی تخلف و اشتباه در نمایندگان صورت می‌گرفت و صاحب اجازه هم به نحو مقتضی جلوی آن شخص را می‌گرفت و کنترل می‌کرد.

معمولاً افراد مجیز، به نمایندگان خود اعتماد کامل داشتند و در مورد برخی با توثیق دو نفر یا توثیق یک نفر که ذو الشهادتین بود اجازه می‌دادند؛ مثلاً حضرت امام به آقای انصاری شیرازی اعتماد کامل داشت. شخصی از امام اجازه می‌خواست و آقای انصاری شیرازی آن شخص را تأیید کرد. حضرت امام هم فرموده بود: «ایشان همانند خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین است.» بنابراین، ایشان در این‌جا معرف بودن یک نفر را قبول کرده بود.

همین‌طور حضرت امام بعد از آقای حججی و غیوری و احسان‌بخش، به یکی از همشهری‌های ما بنام شیخ علی مختاری، اجازه داده بود. از ایشان پرسیدم که شما چطور از امام اجازه گرفتید؟ گفت: من از امام اجازه خواستم و امام هم گفت که دونفر باید تعدیل و توثیق کنند. گفتم: چه کسانی؟ امام گفت: آقای شیخ ابوالفضل خوانساری و آقای منتظری. یکی از آن دو بزرگوار در سفر بود. به امام گفتم: فلانی نیست. امام گفت: به جای او شیخ عبدالجواد جبل عاملی توثیق کند. آن دو نفر توثیق کردند و سپس حضرت امام اجازه داد. پس این‌طور نبود که حضرت امام به هر کسی اجازه بدهد، بلکه نهایت احتیاط را رعایت می‌کرد. با توجه به این مسائل معلوم می‌شود که سیره سلف صالح بهترین روش بوده است.

از زمان قاجاریه یک حاکمیت دوگانه سلطان و عالم پیش آمد. اجازه امور حسبیه در آن زمان یک نوع سلطنت و حکومت مذهبی بود، می‌توانیم بگوییم کارکرد اجازه در امور حسبیه نوعی حکومت محدود در جوامع بود؟

بله کاملاً حرف درستی است. برای مثال میرزا حسن آشتیانی، نماینده و شاگرد میرزای شیرازی در تهران بود و ایشان بسط ید و نفوذ زیادی داشت. یا آقای سیدعبدالحسین لاری که نماینده میرزای شیرازی در منطقه جنوب بود، نفوذ فوق‌العاده در بین مردم داشت. همین‌طور در آن زمان از طرف بیوت مراجع مبلغان را به مناطق مختلف اعزام می‌کردند. اول ماه رمضان دو نفر در بیت آقای گلپایگانی می‌نشستند و برای هزار طلبه نامه می‌نوشتند و آن نامه موجب اعتبار مبلّغ در منطقه می‌شد. روحانیون نیز به هرجا که برای تبلیغ می‌رفتند می‌گفتند که نامه آقای گلپایگانی را داریم و مردم نیز می‌گفتند: «سمعاً و طاعتا». آن روش هم بهتر و درست‌تر از روش فعلی ما است. به هر حال نمایندگانی مثل آقای لاری و آشتیانی و شیخ فضل الله تا حدی مانند مرجع اعمال نفوذ می‌کردند و مؤثر بودند.

آثار حضور روحانیون صاحب اجازه در روستا یا منطقه‌ای کمتر از یک دولت نبود. خدمات اجتماعی و رسیدگی به امور مردم که توسط روحانیون صاحب اجازه انجام می‌شد حائز اهمیت بود و گاهی روحانیون از دولت یا مسئولین آن منطقه بیشتر فعالیت می‌کردند.

من به یاد دارم که در سال ۱۳۴۷ که در محل ما سیل آمد، علمای اصفهان و نجف‌آباد در کنار مردم و به فکر آن‌ها بودند و با کمک‌های خود به امور آن‌ها رسیدگی می‌کردند. به عبارتی علما نقش دولت را به شکلی منظم‌تر و بهتر اجرا می‌کردند. در حوادثی مانند زلزله، روحانیون در کمک‌رسانی به مردم پیش‌قدم بودند. شهید صدوقی در زلزله‌ها برای رسیدگی به امور زلزله‌زدگان به مناطق دوردست می‌رفت، یا مرحوم آخوند ملاعباس تربتی در زمان رضاشاه بیشتر از دولت برای زلزله‌زدگان اقدامات و فعالیت‌های فرهنگی و کمک‌های معیشتی می‌کرد. در سیل قم هم مرحوم آقای حائری اقدامات مؤثر و مفیدی برای مردم انجام داد. به یاد دارم که یکی از علمای منطقه ما برای ماه رمضان به جایی دعوت شده بود و ایشان چند روز اول را نرفته بود. مردم محل با مینی‌بوس به قم آمدند تا ایشان را با احترام به آن منطقه ببرند. مردم این‌گونه به عالم و روحانی احترام می‌گذاشتند.

به‌طور کلی دربارۀ اجازات امام، اجازه عرفانی فلسفی به دو شاگرد ایشان و اجازه امور حسبیه توضیح بفرمایید.

پیشتر گفتم که حضرت امام از آقای سیدمحسن امین، شیخ عباس قمی و سیدابوالقاسم دهکردی اجازه روایت داشت، ولی از کسی اجازه امور حسبیه نداشته است. در میان اجازاتی که ایشان صادر کرده است و آن که بیشتر محل حاجت بوده است، اجازه در امور حسبیه است. اجازه اجتهاد هم بالملازمه به کسانی که منصوب می‌کرد می‌داد. گمان می‌کنم برای اجازه روایت هم به ایشان رجوع کرده باشند، ولی ایشان اعتنایی نکرده است، زیرا جنبه تبرکی بوده و اثری ندارد.

نکته مهم اینکه حضرت امام در انشاء اجازه و به کار بردن عناوین برای اشخاص بسیار دقت می‌کرد و مقید بود با ملاحظه سن، علمیت و جایگاه اشخاص، عناوین و تعابیری را در مورد آن‌ها به کار ببرد و بین هیچ‌کس تفاوتی قائل نمی‌شد. حال آن‌که برخی در اعطای القاب به افراد، بدون ضابطه عمل می‌کنند. در نهج البلاغه نیز آمده است که لقب‌دادن به افراد بیش از استحقاق آنها، تملق و چاپلوسی است و به کمتر از آن حسادت است. از این رو باید بر اساس ضابطه، به افراد لقب داد. شخصی از آیت‌الله شبیری سؤال کرد که می‌خواهم اسم محدث ارموی را در کتابم ذکر کنم. شما بفرمایید، چه تعبیری در مورد ایشان به‌کار ببرم که درست و لایق ایشان باشد. اگر دقت کنیم، تعبیر‌های علما از اشخاص، مانند مروج الاحکام، ثقة الاسلام، عماد الاعلام و در نهایت خیلی که می‌خواستند لقب بزرگی بدهند می‌گفتند: حجت الاسلام، بر اساس ضابطه است. حال اگر القاب حوزوی جدای از القاب دانشگاهی حفظ می‌شد، بسیار مناسب بود.

الآن می‌گویند: آیت‌الله دکتر، حجت‌الاسلام دکتر. این تعابیر تعریض به القاب حوزوی است و اشتباه بزرگی است. اطلاعیه مجالس ترحیم آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی موجود است و قصد داریم در یک کتاب چاپ کنیم. همه نوشته بودند: «آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی». از میان صد اطلاعیه، حتی یکی از آن‌ها «آیت‌الله العظمی» ننوشته بود. با اینکه ایشان مرجع بزرگی بود. علما حتی بعد از وفات ایشان در استفاده از الفاظ و القاب مراعات می‌کردند. چه خوب است به سنّت سلف صالح برگردیم. اگر اجازات امام را از لحاظ القاب و با توجه به سال صدور اجازه و سن اشخاص دسته‌بندی کنید بسیار خوب است. البته در اجازات امام اشتراکاتی وجود داشت و آن اینکه به همه تذکر می‌داد که جانب احتیاط را رعایت کنید و در مظان استجابت دعا ما را فراموش نکنید.

به هر حال حضرت امام دقت ویژه‌ای در استفاده از القاب افراد داشت. آقای شبیری می‌فرمود: شخصی گفته بود که فلانی در ۱۵سالگی مجتهد بود و این خبر را به امام هم گفتند. امام فرمود: ایشان از دنیا رفت و مجتهد نبود؛ چگونه می‌گویید در ۱۵سالگی مجتهد بوده است؟ نمونه دیگر اینکه به مناسبتی اسم آیت‌الله خوانساری را در کنار شخص دیگری نوشته بودند. حضرت امام به شدت اعتراض کرد که چرا ملاحظۀ حفظ مراتب را نمی‌کنید؟

آقای مسعودی هم حکایتی را نقل می‌کرد و می‌گفت: من در جایی از آقای حائری (مرحوم حاج شیخ) به آیت‌الله تعبیر کردم. امام فرمود: آیت‌الله العظمی بگویید تا حق ایشان ضایع نشود. گمان می‌کنم حضرت امام در تعبیر‌هایی که در مورد حاج‌آقا مرتضی حائری به عنوان فرزند بعضی از مشایخ؟ به‌کار می‌برد، خیلی به ایشان احترام می‌کرد.

ایشان در عین تقیّد به این جهات، نسبت به همه افراد تواضع داشت و می‌فرمود: دعا را فراموش نکنید و در مظان اجابت ما را هم در نظر داشته باشید. این‌ها هم درس‌آموز است. یک نکته هم این‌که من در آثار و اجازات امام عبارت «قد حضر أبحاثنا» را -که در اجازات دیگران آمده است- ندیدم.

اجازه امور عقلیه هم خودش مدل جدیدی از اجازات است که اگر روی آن کار شود خوب است.

حضرت امام درباره زندگینامه خود فرمودند: در درس آقای بروجردی، برای ترویج ایشان شرکت کردم و استفاده هم نمودم. برای برخی گفتن این حرف‌ها سخت است. به بزرگواری که در طبقه شاگردان آقای داماد بود گفته بودند که شما درس آقای داماد نرفتید؟ گفته بود: من به درس آسید محمد بروم؟!

از طرف دیگر حضرت امام تقیدی نداشت که حتماً شاگرد درسی خود را در جایی منصوب یا به جایی اعزام کند، ولذا مرحوم آقای بهشتی و مرحوم آقای اردبیلی هیچکدام شاگرد امام نبودند، ولی بالاترین مناصب قضایی را به آن دو بزرگوار دادند.

نکته آخر اینکه کتب اجازات فواید زیادی دارند، برای نمونه «لؤلؤة البحرین» شیخ یوسف بحرانی که به آن اجازه کبیره هم می‌گویند، اجازه به دو نفر است. این کتاب با وجود اینکه اجازه است، اما در آن به تبیین تاریخ زندگی مشایخ و سلسله سند آن‌ها پرداخته است و پر است از فوائد تاریخی مهم، برخی اجازات فواید تراجمی و جانبی دارد؛ یعنی مؤلف می‌گوید: من فلان سال به کجا رفتم یا اینکه فلان کتاب را از فلان کس شنیدم و برخی از محققان، اجازات یک شخصیت را جمع‌آوری و چاپ کرده‌اند. مثل کتاب اجازات الحدیث که اجازات ملامحمدباقر مجلسی است و در آن تاریخ اجازه و دیگر اطلاعات دربارۀ مشایخ را بررسی کردند. این‌ها از فواید جانبی برخی اجازات است.

یکی دیگر از اجازات کبیره، اجازه علامه حلّی به بنی‌زهره است که در بحارالانوار هم چاپ شده است. مثلاً اجازه علامه حلّی به بنی‌زهره را ببینید. در آن‌جا علامه حلی تعبیر خاصی دربارۀ خواجه نصیرالدین طوسی دارد و می‌گوید: «أفضل من شاهدناه فی الاخلاق». یا دربارۀ سیدعلی ابن‌طاووس می‌گوید: «صاحب الکرامات».

بزرگواری از استاد شهید مطهری نقل می‌کرد که ایشان می‌گفت: همه اجداد علامه حلی روحانی بوده‌اند و ایشان سرش کلاه نمی‌رفت. وقتی ایشان تعبیر صاحب الکرامات را به‌کار می‌برد، معنادار است.

برچسب ها: حوزه علمیه
ارسال نظرات