صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

«لیلا» در سال ۱۳۷۵ شمسی ساخته شد و در جشنواره پانزدهم فیلم فجر حضور پیدا کرد که اکران عمومی در مهرماه ۱۳۷۶ را در پی داشت. تأکید بر این تاریخ از آنجا اهمیت می‌یابد که فیلم را به‌واسطه تشابه مضمونی به قیاسی ناخواسته با سریال تلویزیونی پرمخاطب سال ۱۳۷۵؛ «در پناه تو» حمید لبخنده وا می‌دارد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۸ - ۰۷ آبان ۱۴۰۲

سحر عصرآزاد در هم میهن، نوشت: فیلم سینمایی «لیلا»، سومین اثر در سه‌گانه داریوش مهرجویی با محوریت و نام‌های زنانه بعد از «سارا» و «پری» است. چه‌بسا اگر «بانو» هم ۷ سال در محاق توقیف نمی‌ماند و در زمان خود دیده می‌شد، به‌هم‌پیوستگی این ۴ زن بیشتر و دقیق‌تر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و دچار انقطاع به‌خصوص در نقد‌ها نمی‌شد.

زنانی با دغدغه‌های متفاوت و دور از هم که پیوندی ناگسستنی با ادبیات جهان دارند، در عین حالی‌که ریشه‌های‌شان در جامعه معاصر ایران با کشمکش‌هایی برآمده از تقابل سنت و مدرنیته است. وامداری «بانو» به «ویریدیانا» بونوئل، «سارا» به «خانه عروسک» ایبسن، «پری» به «فرانی و زوئی» سالینجر و «لیلا» به رمانی برآمده از واقعیت به قلم مهناز انصاریان، به این زنان نامدار سینمایی در طول سه‌دهه ماندگاری فراتر از پرده نقره‌ای داده است.

«لیلا» در سال ۱۳۷۵ شمسی ساخته شد و در جشنواره پانزدهم فیلم فجر حضور پیدا کرد که اکران عمومی در مهرماه ۱۳۷۶ را در پی داشت. تأکید بر این تاریخ از آنجا اهمیت می‌یابد که فیلم را به‌واسطه تشابه مضمونی به قیاسی ناخواسته با سریال تلویزیونی پرمخاطب سال ۱۳۷۵؛ «در پناه تو» حمید لبخنده وا می‌دارد.

مضمون مشترک هر دو اثر؛ تبعات نازایی بر درام زندگی دو زن از جامعه روز ایرانی است که بر بستر قصه‌هایی متفاوت در ساختار هنری، زاویه نگاه و جهان‌بینی به تصویر درمی‌آیند. دو درام که به‌رغم کیفیت و استاندارد‌های مختلف، در مدیوم خود نزد مخاطبان‌شان محبوب و پرطرفدار شدند، بی‌آنکه کسی آن‌ها را تکرار یا شبیه به هم بداند.

در واقع، تمایز نگاه مهرجویی به کاراکتر، موقعیت و قصه‌ای کلیشه‌ای و آشنا (به‌خصوص در همان مقطع زمانی) منجر به خلق اثری شد که نه‌تن‌ها تکراری جلوه نکرد، بلکه با سازوکاری متفاوت، درام زندگی این زن را به سطحی تازه و غیرقابل پیش‌بینی ارتقاء داد که انتظارش نمی‌رفت.

خوانش خاص مهرجویی از شخصیت یک زن عاشق که به‌یک‌باره با بحران نازایی مواجه می‌شود، تشخص و تمایزی به کاراکتر لیلا داد که همچنان‌که در راستای سیمای متداول زن در سینمای دهه‌های ۶۰ و ۷۰ قرار گرفت، اما شمایلی تازه از عشق، صبر، پذیرش، سکوت، انفعال و کنشمندی ثبت کرد.

زنی ساده و معمولی که سرراست نیست و عشق، او را در هزارتویی از تناقضات و کشمکش‌های درونی غرق می‌کند که منجر به کنشی تعیین‌کننده حتی در راستای خودآزاری و تخریب خویشتن می‌شود. زنی که گویی به کشتن خود برخاسته است!

در فیلم، لیلا در فاصله بین دو مراسم شله‌زردپزان، قصه زندگی خود را با تکیه بر نریشنی افشاگرانه روایت می‌کند. دختر/زنی از خانواده‌ای پرجنب‌و‌جوش با اعتقاد و باوری مخصوص به خود، به مذهب، سنت و... که به عشق رضا (علی مصفا) بله می‌کند و این بله‌ی بیرونی و درونی، او را تا ذوب در معشوق پیش می‌برد.

نکته در همین طریقت عاشقی است؛ همین جنون، همین نمود منحصربه‌فرد عشق که لیلا را همچون دیگر کاراکتر‌های مهرجویی در عین معمولی و آشنا بودن، خاص و متمایز و در ذهن ماندنی می‌کند. لیلا به‌جای ایستادن پای عشق با خوانش متداول انحصارطلبی و حس مالکیت، از خود عبور می‌کند و همچون پروانه، جسم و جان را به شعله آتش می‌سپارد.‌

می‌توان به وضوح این سوختن تدریجی را در شمایل بیرونی و درونی لیلا به نظاره نشست که چگونه از مقاومت در برابر نگاه سنت‌گرای مادرجون (جمیله شیخی) که بچه‌دار شدن را حق رضا، خود و نسل‌اش می‌داند، دست برداشته و همسرش را به خواستگاری ترغیب می‌کند.

آتشی که سر تا پای لیلا را از درون تا برون شعله‌ور کرده، هر لحظه گسترده می‌شود و او، این پروسه رنج را خودخواسته طی می‌کند؛ به این امید که معشوق نیز همپای او تن به آتش بسپارد. اما خوانش لیلا و رضا از عشق متفاوت است و درک عمق این تفاوت است که زن را از پای درمی‌آورد تا به این خودزنی پایان دهد!

چه‌بسا کنش کاراکتر لیلا در ترک خانه‌ای که همه اجزای آن را طی مراسمی آیینی برای شب زفاف شوهر با عروس جدید تدارک دیده، دهن‌کجی به کلیت مسیری تلقی شود که خودخواسته، خودش و رضا را در آن پیش برده است. اما واقعیت این است که دهن‌کجی لیلا، به تلقی خود از عشق و آب سردی است که رضا بر آتش عشق‌اش می‌ریزد.

به گفته بهتر، اعجاز مهرجویی در همین رویکرد نهفته که در عین خوانشی متمایز از جنون دلدادگی، کاراکتر لیلا را در مسیر فروکاستن از خود به‌بهای عشق، تا فروپاشی مطلق رها نمی‌کند بلکه اندکی پیش از خاکسترشدن، به او فرصت بازنگری و ارزیابی خود را می‌دهد.

جایی‌که لیلا به‌رغم انتظار خود و رضا، خانه و زندگی و عاشقی را ترک می‌کند، نقطه تعیین‌کننده‌ای در تحول شخصیت اوست؛ نوعی پذیرش شکست در سفر عشقی است که تنها مسافرش بوده. واقعیت این است که حتی با گذر زمان و بازگشت احتمالی او به خانه و رضا و باران، یک لیلای تازه با شخصیت و کیفیتی متفاوت متولد شده است.

ارسال نظرات