شعار «کمتر بیشتر است» را یک معمار آلمانی به نام «میس فن دِر روهه» باب کرد؛ کسی که معتقد بودن زوائد و تزئینات را باید تا سرحد امکان از معماری و طراحی ساختمان حذف کرد.
به گزارش فرادید؛ این شعار در بیشتر خانههای مدرن خودش را نشان داد و سبکهای اسکاندیناویایی و ژاپنی در طراحی داخلی رایج شدند؛ سبکهایی که ارزش اصلی را در پیراستگی، سادگی و حذف شلوغیهای بصری از محیط منزل قرار میدادند.
اما در سالهای اخیر شمار روزافزونی از طراحان داخلی و مالکان منازل، دوباره به سمت مقابل روی آوردهاند؛ یعنی به رنگهای چشمگیر و متنوع، الگوهای جور واجور و چینشهای ترکیبی و شلوغ. این حرکت ماکسیمالیستی پرتجمل و پر رنگ و نقش، درست نقطۀ مقابل خطوط ساده و رنگهای بسیط و یکدستی است که ویژگی خانههای معاصر به شمار میآمدند. به یک معنا میشود گفت که شعار این جنبش تازه این است: «بیشتر بیشتر است». (بر خلاف اعتقاد مینیمالیستی که ارزش و زیبایی «بیشتر» را در تزئینات و تجملاتِ «کمتر» میدانست).
با اینکه اصطلاح ماکسیمالیسم به تازگی و در مقابل «مینیمالیسم» مطرح شده، اما ریشههای تاریخی آن را میتوان در سبک دکوراسیون قرنهای ۱۷ و ۱۸ جستجو کرد؛ زمانی که سبکهای باروک و روکوکو در اروپا رونق داشتند. این سبکها را میتوان در قصرها و خانههای اشرافی در فرانسۀ دوران لویی چهاردهم یا در انگلستان دورۀ ویکتوریا مشاهده کرد. البته این رویکرد با جنبش پستمدرنیستی در اواخر قرن بیستم نیز بیارتباط نیست.
این سبک تازه، احتمالا در اثر گسترش شبکههای اجتماعی و فاصله گرفتن از رویکرد صرفهجویانۀ دوران رکود اقتصادی، در حال تجربۀ یک رستاخیز تازه است.
خانۀ سولانژ آزاگوری در سامرست انگلستان
کتاب جدیدی که با عنوان «زندگی در حداکثر؛ خانههای سرشار و محیطهای داخلی ماکسیمالیستی» به چاپ رسیده، از طریق بررسی ۳۰ پروژۀ طراحی داخلی، سعی میکند تا ارزش و زیبایی رویکرد ماکسیمالیستی را به مخاطب نشان بدهد. در بین این پروژهها، از یک آپارتمان در میلان ایتالیا گرفته تا خانهای در هالیوود آمریکا را میتوان دید. خانههایی که تا سرحد امکان عناصر مختلف و ناهمگون را در محیط داخلیشان با هم ترکیب کردهاند.
یکی از این پروژهها «خانۀ مایورکا» با طراحی متیو ویلیامسون است؛ خانهای پر از رنگهای روشن و نقوش گل و بته؛ با چلچراغها، آینههای طلاکاری شده و موزاییکهای پر نقش و نگاری که رویکرد شاد و سرزندۀ طراح را به رخ میکشند.
خانۀ مایورکا
ویلیامسون میگوید: «من همیشه در عمق قلبم یک ماکسیمالیست بودهام؛ کسی که عاشق الگوها، درخششها، بافتها و رنگهای چشمگیر است. من اشیائی را دوست دارم که انگار هر کدام داستانی برای روایت کردن دارند».
سولانژ آزاگوری نیز که خانهاش در سامرست انگلستان بازتابی از «زندگی در حداکثر» است، اعتقاد دارد که «مینیمالیسم به معنی چسبیدن به یک شیوۀ خاصِ دیدن و زندگی کردن است؛ چنین رویکردی اجازۀ آزادی و ماجراجویی را نمیدهد. آیا بهتر نیست که خانههای ما جایی باشند که ما در آن برای نشان دادن سلایق خودمان کاملا آزاد هستیم؟ به همین خاطر است که ماکسیمالیسم همیشه مهم و مطلوب است».
خانۀ سم باکلی در ادینبورگ اسکاتلند نیز نمونۀ دیگری از ماکسیمالیسم است؛ خانهای شوخ و شاد که «رنگ» بیش از هر چیز دیگری در آن به چشم میآید. او میگوید: «به نظر من ماکسیمالیسم نوشدارویی برای خلاصی از دست رنگهای کسالتبار بژ و خاکستری است که انگار به جزئی جداییناپذیر از مینیمالیسم تبدیل شدهاند».