صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۷۱۸۳۰
عباس عبدی نوشت: آینده این جنگ را کسی نمی‌داند چه می‌شود. یک سکه‌ای است که به بالا پرتاب شده، تا پایین آمدن، ده‌ها و صد‌ها بار جا عوض می‌کند؛ بنابراین نتیجه نهایی را قطعی ندانیم. چون بازیگران این بازی فقط حماس و اسرائیل نیستند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۵ - ۱۷ مهر ۱۴۰۲

عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «درباره جنگ غزه» در روزنامه اعتماد نوشت: شاید انتظار می‌رفت که همان دیروز درباره جنگ غزه بنویسم، ولی از آنجا که نوشتار سیاست‌ورزانه را فعلا در دستور کار خود ندارم باید تحلیلی می‌نوشتم. از سوی دیگر نوشتن تحلیلی به نحوی که برای مخاطب مفید باشد، نیازمند اطلاعات و آشنایی فراوان است که در این باره ندارم. از این‌رو و به دنبال دیدن و مطالعه واکنش‌ها چند نکته را متذکر می‌شوم.

۱ـ آینده این جنگ را کسی نمی‌داند چه می‌شود. یک سکه‌ای است که به بالا پرتاب شده، تا پایین آمدن، ده‌ها و صد‌ها بار جا عوض می‌کند؛ بنابراین نتیجه نهایی را قطعی ندانیم. چون بازیگران این بازی فقط حماس و اسراییل نیستند، حتی اگر فقط آنان بودند، باز هم نمی‌شد پیش‌بینی قاطعی کرد.

در جنگ جهانی دوم موفقیت‌های آلمان در سه سال اول چنان برق‌آسا و گسترده بود که ذهنیتی برای شکست احتمالی آن کشور شکل نمی‌گرفت، ولی سه سال بعد و در پایان جنگ، نه از تاک نشان بود و نه از تاک‌نشان. اسراییل هم پس از سال ۱۹۶۷ و ایجاد خط بارلو گمان می‌کرد که در سرزمینی امن است، ولی جنگ ۱۹۷۳ خلاف آن را ثابت کرد.

در تقابل با فلسطینی‌ها در اراضی اشغالی نیز تاکنون چند بار به نقطه‌ای که گمان می‌کند بازگشت‌ناپذیر است رسیده، ولی هر بار روز از نو روزی از نو. غافلگیری در این جنگ هم محصول این خوش‌خیالی است. این منطق برای پیروز دانستن حماس نیز جاری و ساری است که نمی‌توان براساس موفقیت‌ها یا شکست‌های روز‌های اولیه داوری کرد.

در همین سال‌ها دو جنگ افغانستان و اوکراین نمونه بارز این پیش‌بینی‌ناپذیری‌ها هستند. در بسیاری از موارد حتی می‌توان گفت برای هر دو طرف جنگ محصول نهایی چیزی جز شکست نیست. به ویژه در مواردی که بن‌بست سیاسی حاکم شود.

۲ـ به علت پیشرفت فناوری ارتباطی، گزارش‌ها و تصاویر سانسورنشده، سریع و بعضا تاسف‌آور منتشر می‌شود که عوارض روحی و روانی زیادی دارد. حماس گرچه در قامت یک دولت رفتار نمی‌کند، ولی باید بکوشد که قواعد جنگ را رعایت کند. اتفاقا یکی از نقاط ضعف مهم اسراییلی‌ها همین رویکرد نژادپرستانه آنان و بی‌توجهی به قواعد جنگ است که از آنان چهره‌ای منفور به تصویر کشیده است.

این را می‌دانم که گفتن چنین توصیه‌هایی برای کسانی که حس تحقیر، اشغالگری سرزمین خود و ظلم بی‌پایان اسراییل را نچشیده‌اند، ساده است و نمی‌دانم که اگر مردم عادی دیگر کشور‌ها نیز جای فلسطینی‌ها بودند چه می‌کردند و در شرایطی که نظامیان امریکایی در افغانستان و عراق چنان رفتار‌هایی را مرتکب شدند و اسراییل نیز در طول سال کار‌های مشابهی را انجام می‌دهد، چگونه می‌توان انتظار رعایت چنین رفتار‌هایی را از جوانان غیر منضبط فلسطینی داشت، جوانانی که در شرایط اشغال به دنیا آمده‌اند و تاکنون نیز شاهد ادامه آن بوده‌اند، ولی موضع‌گیری رهبران حماس و برخورد رسمی با این اقدامات می‌تواند در بهبود این رفتار‌ها سازنده باشد.

ضمن اینکه به لحاظ سیاسی و تبلیغاتی چنین اقداماتی به زیان آنان است. البته در همین جنگ نیز رفتار با اسرا و کشتن افراد غیرنظامی و کودکان برای نتانیاهو امری عادی و گویی طبیعی شناخته می‌شود.

۳ـ این جنگ فارغ از هر نتیجه‌ای که داشته باشد، یک نکته را نشان می‌دهد؛ اینکه بدون حل مساله فلسطین حداقل در چارچوب قطعنامه‌های ۳۳۸ و سایر اسناد و حقوق بین‌الملل نمی‌توان مساله فلسطین را با تکیه بر زور حل کرد. بحران‌های این‌چنینی جز توافق‌های پایدار راه‌حل دیگری ندارد.

تجربه جهان در جنگ جهانی اول بسیار مهم است. آلمان شکست خورد و کشور‌های پیروز شرایط سختی را بر آن تحمیل کردند، ولی نتیجه آن بیرون آمدن رایش سوم از دل آن آلمان شکست‌خورده بود که دنیا را به خاک و خون کشید.

این درسی بود که جناح پیروز در جنگ دوم از آن استفاده کرد و مسیر متفاوتی را پیمود. خلاصه اینکه جنگ بوده و هست و خواهد بود، ولی هرچه ابعاد آن بزرگ‌تر باشد، دستاورد‌ها و نتایج آن نیز کمتر است، مگر اینکه طرفین جنگ در نهایت آن را مقدمه‌ای بدانند برای رسیدن به صلح پایدار.

۴ـ پس از این جنگ لفاظی‌های فراوانی در فضای رسانه‌ای و مجازی دیده می‌شود که بیشتر به رجزخوانی از زیر پتو می‌ماند. شاید از جنگ در فلسطین گریزی نبود یا نباشد، زیرا نتانیاهو تمام راه‌ها را بسته است، ولی جنگ پدیده‌ای است که همواره باید خواهان پایان عادلانه و شرافتمندانه آن بود، زیرا عوارض واقعی آن را کسانی تحمل می‌کنند که لزوما طرف‌های اصلی میدان نیستند.

این حد از قطبی بودن در تحلیل و نگاه به این رویداد برای ایران بدتر از هر جنگی است. از دفاع تمام‌عیار از اسراییل تا دفاع تمام‌عیار از نحوه رفتار با کشته‌شدگان و اسرا از سوی فلسطینی‌ها و بعضا تشویق یا توجیه آنها. گرچه این دو گروه اقلیت هستند، ولی وجود دارند. ۵- و بالاخره آخرین نکته، رویکرد دولت‌ها در مقابل این جنگ است. این رویکرد‌ها باید تلفیقی از اصول اخلاقی، انسانی و حقوقی با حفظ اصل منافع ملی باشد. البته ترکیب این دو اصل قدری ظریف و سخت است.

فعلا در مقام این نیستم که بگویم چه رویکردی با این دو اصل همسو است، ولی این را می‌دانم که باید سیاست‌های جاری به بحث و گفت‌وگوی آزاد گذاشته شود. در هر صورت از اینکه سیاست خارجی کشور فدای رقابت‌های سیاسی داخلی شود باید پرهیز کرد، ولی ظاهرا هر کس از منظر منافع سیاست داخلی در حال داوری نسبت به سیاست خارجی است و این قطعا زیان‌بار است.

ارسال نظرات