سال ۱۹۶۰، استودیوی فیلمسازی «دیافیلم» شوروی، فیلمی سینمایی با عنوان «در سال ۲۰۱۷» به نمایش گذاشت که ساخته وی استروکووا و وی شوچنکو بود. این ساخته سینمایی تصویری از ۵۷ سال آینده اتحاد جماهیر شوروری را تجسم کرده بود.
به گزارش فرادید، این فیلم که متشکل از ۴۵ پانل است، ترکیبی از فانتزیهای دیدنی و بازتابی از رویاهای عصر خود است.
در روایت استروکووا و شوچنکو، در سال ۲۰۱۷، امپریالیستهای غربی خودشان را تباه کردهاند، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی به قدرت علمی قابلتوجهی دست یافته است.
در این چشمانداز، «قطارهای اتمی» به زیبایی از تنگه برینگ عبور میکنند و نیروگاههای هوابرد بر الگوهای آب و هوای جهانی کنترل دارند.
این روایت حتی به شیفتگی دهه ۱۹۶۰ اتحاد جماهیر شوروی به «انرژی مزون» میپردازد، شکلی نظری از انرژی اتمی که بعداً بخاطر دستنیافتنی قلمداد شدن، رد شد.
تصاویر فیلم «در سال ۲۰۱۷» نه تنها آیندهای را به تصویر میکشند که بر اساس استعداد علمی شوروی شکل گرفته است، بلکه داستان یک پسر جوان و خانوادهاش را نیز به نمایش میگذارند.
«در سال ۲۰۱۷» ساخته وی. استروکووا و وی. شوچنکو. تصویرگر: ال. اسمخوف، محصول استودیو دیافیلم، سال ۱۹۶۰.
چه کسی نگران پرسشها در مورد آینده نیست؟ آینده چگونه خواهد بود؟ چه کسی نمیخواهد نگاهی گذرا به قرن بعدی بیندازد؟ با خواندن کتابهای علمی-تخیلی و آگاهی از تحقیقات علمی جدید و طرحهای جسورانه جدید مهندسی، خودتان میتوانید تصویری از آینده را ترسیم کنید.
در اینجا دانش آموزان سال ۲۰۱۷ را در یک سالن سینمای مدرسه میبینید. این «حلقه زمانی» ویژه سینمایی به تماشاگر اجازه میدهد نحوه خلق چهره جدید کشورشان را مشاهده کند.
بچهها صدای راوی را میشنوند: «و اینجا سدی است که از این سو به آن سوی تنگه برینگ ساخته شده است. میبیند چه چیزی روی آن در حرکت است؟ قطارهایی با سوخت اتمی. سد، جریانهای آب سرد اقیانوس منجمد شمالی را مسدود کرده و آب و هوای خاور دور بهتر شده است.
و سپس، سطح زمین با نوعی فناوری پیشرفته شکافته شده و میتوانید ببینید در حفرههای زمین چه میگذرد. در اعماق آتشفشانها؛ کاوشگرهای زیرزمینی ساختهشده از فولاد مقاوم در برابر حرارت، معادن را برای بهرهبرداری از منابع ابدی انرژی میشکافد.
سپس در فیلم، خود زمین ناپدید میشود. در فضای بیرونی، تقریباً با سرعت نور، موشکهای بینستارهای فوتونی به سمت نزدیکترین و دورترین منظومه سیارهای حرکت میکنند، آلفا قنطورس.
وقتی نمایش سینمایی به پایان رسیده است، معلم جغرافیا، نیکولای بوریسوویچ به کلاس یادآوری میکند که درس فردا یک سفر میدانی به شهر زیرزمینی اوگلگراد، واقع در دایره قطب شمال است.
صبح روز بعد، ایگور با ضربه ملایم یک ساعت دیواری به بینیاش که توسط پدرش به عنوان شوخی اختراع شده، از خواب بیدار میشود. پدر ایگور به عنوان یکی از پیامرسانان در موسسه مرکزی کنترل آب و هوا کار میکند.
ما در این فیلم با پسر جوانی به نام ایگور آشنا میشویم که پدرش در مرکز کنترل آب و هوا کار میکند. البته کنترل آب و هوا چیزی بود که هم ایالات متحده و هم اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ سرد به عنوان یک سلاح بالقوه شیفته آن بودند.
در اسلایدها میبینیم که ایگور یک «یادداشت دستورالعمل» را وارد آشپزخانه کامپیوتری میکند تا صبحانهاش را درست کند. پس از اینکه دستگاه دستورالعملها را میخواند، «اسکوپهای خودکار مواد مورد نیاز را اندازه میگیرند و چاقوهای مخصوص به سرعت سبزیجات را خرد میکنند».
مادر در آشپزخانه نیست، اما یادداشتی از خود به جای گذاشته است. یادداشت مربوط به وظیفه دستگاه هوشمند آشپزی است. پسر که در حال خواندن یادداشت است فریاد میزند: «صبحانه مورد علاقه من!»
ایگور با دقت شروع به کار میکند و یادداشت دستورالعمل را وارد میکند. با انجام سفارش، پرتوهای نامرئی خطوط حروف روی یادداشت را بررسی میکنند، اسکوپهای خودکار موارد مورد نیاز را اندازهگیری میکنند و چاقوهای مخصوص به سرعت سبزیجات را خرد میکنند.
بعد، مادر از صفحه یک تلفن تلویزیونی به خانه نگاه میکند. او روی عرشه یک کشتی موتوری ایستاده است. اینجا جایی است که کوچکترین فرزندان او به مهدکودک میروند. مادر با لبخند میپرسد: «تونستی دستور صبحانهت رو وارد کنی؟»
ایگور با تعجب میپرسد: «در دریای سیاه هستی؟» مادر جواب میدهد: «برای کار اینجا هستم. دارم مهدکودکهای شناور دریای سیاه رو بررسی میکنم و به مهدکودکهای خودمان هم سر زدم. به بابا زنگ بزن و بگو تا فردا خونه نیستم.»
نیم ساعت بعد، ایگور از پایتخت دور شده است. قطب شمال با یک کولاک وحشی از تازه واردان استقبال میکند. کارگران محلی مسکوئیها را احاطه کردهاند.
یک دریچه پیش روی دانشآموزان باز میشود و ردیف وسیعی از پلهبرقیها آنها را به پایین میبرد.
سپس همه در خیابانهای شهر زیرزمینی اوگلگراد که در زیر یخهای قطبی بنا شده گردش میکنند. هوا مملو از عطر ملایم درختان نمدار است. با نگاه کردن به مردم و برنزه شدنشان در ساحل زیر نورهای کوارتز، باور اینکه کولاکی آن بالا بپا شده، سخت است.
در حومه شهر، کمباینهای فولادی بزرگ در زمین مته میزنند. سر مهندس اوگلگراد، ولادیسلاو ایوانوویچ همه چیز را در مورد کارهای جذاب شهر به بچههای مدرسه توضیح میدهد. او با افتخار میگوید: «اینجا، زیر زمین، بهاری جاودانه حکمفرماست. اما آب و هوای ناپایدار بالا، برنامه ما را برای ارسال کالاهایی که تولید میکنیم به بیرون، مختل میکند.»
ولادیسلاو ایوانوویچ توضیح میدهد: «در حال حاضر، ایستگاههای تحویل پروازی فقط بهطور موقت فعال هستند و ایجاد شرایط برای تحویل بیوقفه کالا تنها با استفاده از متروی بین شهری در کل قطب شمال امکانپذیر است».
اینجا یک مدل از دستگاه حفاری جدید را میبینید. این دستگاه با استفاده از انرژی مزون جدید کار خواهد کرد که سرعت حفاری را دو برابر میکند.
اما ایستگاههای پروازی، آینده درخشانی در کنترل آب و هوا دارند. یک نفر در دفتر مینشیند و یک دکمه رادیو-کنترل را فشار میدهد و به یک دستگاه دستور پرواز به مکانی را میدهد تا طوفان را خاموش کرده و آن را از بین ببرد.
در همین حال، در مؤسسه مرکزی کنترل آب و هوا، جایی که پدر ایگور کار میکند، اخبار شومی پخش شده است. رئیس هواشناسی میگوید: «به تازگی مطلع شدیم که آخرین امپریالیستهای باقیمانده که در جزیرهای دورافتاده پنهان شدهاند، یک سلاح مزون ممنوعه را آزمایش کردهاند. در طول آزمایش، انفجاری با قدرت بیسابقه رخ داده که کل جزیره را ویران کرده و به طور همزمان اختلالات جوی را در سراسر سیاره ایجاد کرده است.
رئیس هواشناسی با جدیت میگوید: «انفجار در اقیانوس آرام جنوبی سبب ایجاد طوفانها و گردبادهای حشتناک میشود. ما باید فوراً شروع به نجات مردم کنیم. آیا ایستگاه پرواز ما آماده است؟»
اوگنی سرگیویچ، پدر ایگور در حال فکر کردن است، مغزش از افکار هولناک پر شده است: کشتیها، مهدکودکهای شناور و آنجا، همسرش، نینا و ویتیا… طوفان هر لحظه نزدیکتر میشد و ایستگاه هواشناسی او هنوز به کنترل رادیویی مجهز نشده بود.
سرپرست هواشناسی میگوید: «ما برای تخلیه مردم با استفاده از ایستگاه کنترل آب و هوا، اجازه خواهیم گرفت. ما خودمان به آنجا پرواز خواهیم کرد. البته، زندگیمان را با این کار به خطر میاندازیم، اما باید بچهها، ملوانها و کشتیها را نجات دهیم.»
اجازه صادر میشود. بیرون از پنجرههای ایستگاه هواشناسی پرنده، ستونهای آبی کوهستانی در حال فروپاشی هستند. آنها خودشان را به ابرها میرسانند
روی صفحه تلویزیون در ایستگاه، تصویری از ساحل دریای سیاه چشمک میزند. گردبادی غولپیکر سقف خانهها را شکافته و دهکدهای با قدمت یک قرن را متلاشی میکند.
رئیس هواشناسی شیشه سیاه را روی شیشه جلو پایین میآورد. تکنسینها کنترل پنل را مدیریت میکنند. سپس انفجاری از نور حتی با وجود شیشه سیاه به چشم آنها میخورد… ایستگاه امواجی از انرژی مزون نامرئی را ساطع میکند. انتشار گازهای گلخانهای با گردبادها مبارزه میکند.
در نهایت، ایستگاه از انتشار انرژی مزون باز میایستد و شیشه سیاه بالا میرود و گردبادها، گویی با جادو، ناپدید شدهاند. ایستگاه هواشناسی پروازی، جان صدها نفر را نجات داده است.
بازگشت به پایتخت، با وجود آسمان تاریک! مردم برای جشن گرفتن آماده میشوند. شور و شوق زیادی در خیابانها موج میزند. مسکوئیها این طرف و آن طرف میروند و از دست یکدیگر روزنامه قاپ میزنند تا اخبار آخرین دستاوردهای علم شوروی در کنترل آب و هوا را بخوانند.
وقتی ایستگاه هواشناسی به مسکو بازمیگردد، ازکارکنان آن به عنوان قهرمان ستایش میشود چرا که آنها از قدرتهای کنترل آب و هوا برای نجات جان صدها نفر استفاده کردهاند.
وقتی پدر ایگور به زمین مینشیند و از ایستگاه هواشناسی پروازی خارج میشود، پسرش را در آغوش میگیرد.
آن شب، اوگنی سرگیویچ تلفن تلویزیونی را روشن میکند و با کشتی «کاختیا» تماس میگیرد. سپس از روی صفحه، لبخند همسرش را تماشا میکند و نینا نزدیک او میایستد و فریاد میزند: «بابا، امروز باران کمی بارید!»
این خانواده به صورت مجازی، از طریق تلفن ویدیویی، دوباره گرد هم آمدند. در سال مبارک ۲۰۱۷، پیامدهای آب و هوایی فاجعهبار سلاح امپریالیستی با موفقیت مدیریت شده است. با این حال، منطقی است که فرض کنیم بقایای جنبش سرمایهداری ممکن است همچنان پابرجا باشد و این نشاندهنده اهمیت حفظ هوشیاری است.
این تصویری است که شوروی از آیندۀ قرن و بیست یکمی خودش ترسیم میکرد.