نبوغ COCOON در سادگی آن نهفته است و این سادگی در کنترل بازی که تجربۀ آن از ابتدا تا انتها تنها با یک دکمه و آنالوگ قابل انجام است نیز رسوخ پیدا کرده. با پیشروی در مراحل، بازی از حیث طراحی هوشمندانۀ پازلها کم نمیآورد که بخواهد به طور واحد یک مکانیک چالشبرانگیز و پیچیده را معرفی کند. ذکاوت این اثر هنری، در آن است که طوری مکانیکهای ساده و سرراست را با یکدیگر ترکیب، مدیریت و معماری میکند، که نهایتاً با پازلی منحصر به فرد و زیرکانه طرف میشویم؛ اجزای سادهای که سیستمی به مراتب پیچیده را تشکیل دادهاند. آنچه COCOON را به یک اثر جادویی بدل میسازد، صرفاً مکانیکهای ساده، متعدد و متنوعِ آن نیستند، بلکه چگونگی ترکیب و ادغام آنها است که اهمیت مییابد. COCOON از سادگی پیچیدگی میسازد تا یکی از ظریفترین و هوشمندانهترین بازیهای مستقل سال ۲۰۲۳ شکل بگیرد، اثری که گیمینگ باید به آن ببالد.
به گزارش گیمفا، این قالببندی هوشمندانه تنها چیزی نیست که سازندگان باید به آن افتخار کنند؛ در هم تنیدگیِ معرفیِ تدریجیِ مکانیکهایِ گیمپلی و خروجی بصری با مضامین روایی نیز از مواردی به شمار میرود که موقر و محترم است. COCOON حکایت چرخۀ زندگی، رشد و نمو، مواجهه با موانع و سختیها و نهایتاً کامیابی و کمال به حساب میآید و البته ناچیز بودن تمامِ آن چه میپنداریم همه چیز است. این بازی بشریت را بی آن که لب به سخن بگشاید، به شکلی هنرمندانه، با مکانیکها و جلوههای بصری انتقال میدهد.
COCOON شاید یک بازی مستقل کوچک باشد و ممکن است طی مدت زمانی کوتاه بتوان آن را خاتمه داد، اما مضامین و نمادگرایی آن میتواند برای مدتی قابل توجه ذهنتان را به چالش بکشد. شما کنترل حشرهای کوچک را درست پس از تولد در دست خواهید گرفت. نه هدفی به شما داده میشود و نه تا انتهای بازی متنی بر صفحه نقش خواهد بست. آن که هدف مطرح نمیشود بیتعلل ما را به این فکر میاندازد که حشرۀ کوچک به طور غریزی مسیر را باید طی کند و جهانهایی که در آنها قدم میگذاریم بر اساس غریزه و چرخههای متوالی کار میکنند.
حشرۀ کوچکِ اطلسگون (مجسمۀ اطلس)، در طول مسیر خود با پازلها و باسهایی مواجه خواهد شد، اما در طول مسیر، گویا سازنده دوست دارد این مبحث روشن باشد و روی آن تاکید کند که موجودات و پازلها قصد کشتن شما را ندارند، بلکه میخواهند به دلایلی که نباید اسپویل شوند، هر طور که شده برای مسئولیتی خطیر آماده و ورزیده بشوید. در بازی نه میمیرید، نه صفحۀ Game Over وجود دارد و نه اینها با ماهیت بازی سازگارند. در صورت شکست، باسها شما را به نقطۀ آغازین پرتاب میکنند. گویا همه چیز یک آزمایش و امتحان است.
چیزی که با اطمینان میتوان حول آن صحبت کرد، هدف و مفهوم بازی است که حول چرخۀ زندگی، مسئولیت و رشد میچرخد و همانطور که متذکر شدم، مضامین را با پیشرفت تدریجی در گیمپلی گره میزند. البته، هر جا صحبت از چرخه باشد نوعی پوچی نیز از اعماق تاریکی بر میخیزد، اما اینجا مفاهیم پوچگرایانه (Nihilistic) به ترجیح خالق، در پسزمینه ساکن میشوند و مفاهیم دیگری که ذکر کردم، در کانون توجه باقی خواهند ماند. مورد دیگری که به آن اشاره کردم، عدم وجود هر گونه متن، توضیح یا رد و بدل شدن دیالوگ است. هر آنچه انجام میدهید و هر آنچه میبینید قصه را رقم میزند. بنابراین، در چنین سناریویی، ظهور برداشتهای گوناگون غیرقابل گریز است.
اگر با انواع سبکهای هنرهای تجسمی آشنایی داشته باشید، در اولین مواجهه ملتفت خواهید شد که جهان COCOON با الهام مستقیم از فرم هنری معماری آرت دِکو (Art Deco Architecture) تبعیت میکند و البته مقداری درونمایههای علمی-تخیلی / رباتیک به آن رسوخ پیدا کرده است. از منظر اتمسفر، به دلیل ظرافت در انتخاب «مسیر طراحی هنری» و «درونمایهها»، بازی گاهی اوقات حس و حال قدم بر داشتن در گذشتهای دور و بعضاً سیاحت و ماجراجویی در آیندهای دور را القاء میکند. به همین دلیل، از مبحث بصری، COCOON صرفاً یک بازی تماشایی نیست، بلکه در عین حال، جلوهای منحصر به فرد دارد.
موسیقی و افکتهای صوتی بازی نیز هماهنگی خالصانهای با طراحی هنری و بصری آن دارند که بیش از هر چیز با درونمایههای «آیندهنگرانه» و «علمی-تخیلی» آن خو میگیرند. دلیل اصلی آن است که تمامی موسیقیهای بازی با سینث سایزر (Synthesizer) ساخته شدهاند و ماهیت الکترونیکی و در عین حال آمبینت (Ambient) آنها به مانند پشتوانهای برای سبک بصری آرت دِکو و درونمایههای رباتیک/علمیتخیلی عمل میکند. این موضوع به طرز جالبی در رابطه با افکتهای صوتی نیز صدق کرده و تعاملات و افکتهای صوتیای که پدید میآورند، حال و هوای الکترونیکی داشته و با سینثسایزر پدید آمدهاند. این ظرافتها و همراستاییها، به خلق اتمسفری غوطهورانه کمک میکند.
اصوات حاصل از تعاملات نیز حس خوبی را القاء میکند. مانند ویدیوهایی که بعضاً با برچسب «رضایتبخش» (Satisfying) در پلتفرمهای اجتماعی قابل مشاهده هستند، هر تعامل در COCOON نیز چنین احساسی را از دید شنیداری القاء میکند و در زمان حل یک پازل نیز حس پیروزی با موسیقی القاء میشود. از منظر یک مخاطب، ترجیح میدادم بیش از چیزی که هست، باسهای بازی «نقطۀ تحول» موسیقی باشند؛ اوج بگیرند، شکسته شوند و ماهیت الکترونیکی خود را به شکلی خشونتآمیزتر مطرح سازند، اما این اتفاق رخ نمیدهد.
در مبحث متعادلسازی گیمپلی، COCOON بیش از آن که به خاطر پازلهای هوشمندانه یا پیچیده قابل تحسین باشد، برای رسیدن به آن نقطۀ شیرین در ارائۀ چالش باید ستایش شود؛ منظور آن است که پازلها نه بیش از حد چالشبرانگیز میشوند و نه آنقدر ساده که لذت حل کردن یک معما یا پازل را القاء نکنند. همین موضوع باعث میشود حتی افرادی که دلباخته و طرفدار عناوین پازل نیز نیستند، عاشق COCOON شوند. البته، این رویکرد به مانند شمشیر دو لبه عمل میکند، ممکن است موانع به مذاق طرفداران هاردکور بازیهای پازل خوش نیایند و در بسیاری از مواقع دست طراحان بازی را بخوانند.
به طور کلی، این موضوع در کنار رو کردن مکانیکهای جدید حتی تا آخرین لحظات بازی، از منحصربهفردترین ویژگیهای تعادل در گیمپلی COCOON محسوب میشوند. اما تمامی اینها تعریف و تمجید حول ظرافت و دقت سازندگان در متعادلسازی بود، ایدۀ محوری و میلیون دلاری بازی، گویها، جابهجایی میان آنها، گره زدن بسیاری از پازلهای بازی با گویها و نقل مکان در لحظه میان آنها است. تا اواسط بازی، متصور میشوید که گویها تنها قابلیت خاص خود را دارند و هر یک به حل کردن پازلهایی خاص کمک میکند، اما در نیمۀ دوم بازی همه چیز ادغام و ترکیب میشود. حمل همۀ گویها (دنیاها) در آن واحد خود یک پازل میشود، رفت و آمد در این دنیاها و ترتیب آن نیز همینطور و غیره. این تداخلها در کنار پازلهای بصری است که COCOON را به یک اثر هنری جادویی تبدیل میکنند.
پازلها همانطور که باید، به تدریج پیچیده و پیچیدهتر میشوند، اما هیچگاه با خود این فکر را نخواهید کرد که به راهنما نیاز دارید. به عبارت دیگر، رسیدن به چنین نقطهای از تعادل و خلاقیت، به نبوغ بیشتری نیاز دارد تا آن که صرفاً هدف طرح پیچیدهترین پازلهای ممکن باشد. سازنده ذهن مخاطب را میخواند و مخاطبی را متصور میشود که طرفدار هاردکور این ژانر نیست.
باسها نیز در COCOON حضور دارند و بیش از هر چیز، هدفشان کمک به ریتم بازی است. به محض این که احساس کنید از پازلها خسته شدهاید، ناگهان با یک باس مواجه میشوید. رویارویی با هر کدام از این باسها نیز به سبک یک پازل سهل و در لحظه مطرح میشود. آسان بودن باسها به این دلیل است که باید در لحظه حل شوند و در لحظه بودن آنها نیز مشخصاً برای هیجان هر چه بیشتر و کمک به ریتم بازی است. طراحی این باسها نیز مشابه نیست؛ گویی هر یک از آنها مربوط به بازیهای متفاوت با ساختارهای جابهجایی و مبارزاتی گوناگون هستند.
COCOON اثری کوچک با حرفهای بزرگ است. بازی بی آن که لب به سخن بگشاید، در عین سرگرم کردن مخاطب، مضامین و مفاهیم ملموس انسانی را انتقال میدهد و در عین حال از غرایز هم میگوید. COCOON باری دیگر جولان خلاقیت در میان بازیهای مستقل را یادآور میشود و از دیگر سازندگان، ظرافت در طراحی را خواستار.
نکات مثبت:
طراحی هنری منحصربهفرد و منطبق بر Lore
طراحی پازلهای متعادل، منصفانه و جذاب و حفظ این روند تا انتهای بازی با وجود پیچیدهتر شدنشان
همبستگی و ساینرژی میان طراحی هنری، گیمپلی و موسیقی/صداگذاری
طرح مضامین و مفاهیم مهم و انسانی
هستۀ بازی بر سادگی تکیه دارد و از سادگی پیچیدگی میسازد
نکات منفی:
مخاطبین هاردکور ژانر پازل ممکن است در برخی موارد دست طراح بازی را بخوانند
باسها پتانسیل طولانیتر یا کمی چالشبرانگیزتر بودن را داشتند
موسیقی میتوانست نقش مهمتری را در اوجگیری باس فایتها ایفا کند و به پتانسیل حقیقی خود برای تزریق هیجان دست یابد
این بازی روی PC تجربه و بررسی شده است