صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

زنی که سه سال بعد از طلاق همچنان درگیر کار‌های همسر سابقش است، داستان زندگی‌اش را تعریف کرد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۵ - ۰۹ مهر ۱۴۰۲

پریناز و شوهرش سه سال است که جدا از هم زندگی می‌کنند. پرهام حالا بازداشت شده و پریناز برای کمک به فرزندش در دادگاه حضور دارد.

به گزارش سایت جنایی، او از زندگی‌اش می‌گوید:

در دادگاه گفتی که از پرهام جدا شده‌ای، پس برای چه آمده‌ای؟

ما سه سال قبل از هم جدا شدیم. من دختری ۱۰ ساله دارم که با پدرش زندگی می‌کند. برای گرفتن حضانت دخترم به دادگاه آمده‌ام. می‌خواستم او بداند که تنهایش نمی‌گذارم و هر کاری برای پدرش لازم باشد انجام می‌دهم.

بعد از جدایی هم همسرت را می‌دیدی؟

بله. به هر حال ما یک فرزند داریم و مجبوریم برای مراقبت از فرزندمان گاهی همدیگر را ببینیم.

چرا از هم جدا شدید؟

پرهام مرد بلندپروازی بود. او می‌خواست پولدار شود و دست به کار‌هایی می‌زد که اصلاً با روحیات من سازگاری نداشت. من دوست نداشتم پرهام به هر ترتیبی پول دربیاورد؛ اما او مدام چک می‌کشید. شکست‌های مالی سنگینی داشت. رفیق‌بازی می‌کرد. خسته شده بودم، نمی‌توانستم با او زندگی کنم.

چطور با هم آشنا شده بودید؟

یکی از دوستانم پرهام را معرفی کرد. پسرخاله دوستم بود و من هم چند بار با او بیرون رفتم و بعد هم ازدواج کردیم.

چرا سعی نکردی زندگی را برای خودت تغییر دهی؟

بار اولی که بدهی بالا آورد من همه پس‌انداز سال‌هایی را که کار کرده بودم، به او دادم تا بدهی‌اش را بدهد، اما این تنها بار نبود و باز هم این کار را کرد. من هرچه کار می‌کردم بدهی‌های پرهام را می‌دادیم. به او گفتم دیگر کاری با چک کشیدن‌هایش ندارم. هزینه زندگی خودم و بچه‌ام با من است. باز هم دست‌بردار نبود. هر بار با خواهش و التماس و سوءاستفاده از دخترم به سمت من می‌آمد و پول می‌گرفت.

شوهرت چه‌کار می‌کرد که مدام شکست می‌خورد؟

همیشه در حال چک کشیدن بود. مرتب بدهی بالا می‌آورد. بدون اینکه پول داشته باشد ماشین می‌خرید، قسطی لباس و کفش مارک می‌خرید، همیشه با دوستانش رستوران‌های گران‌قیمت می‌رفت و می‌گفت برای کارش لازم است.

شغل شوهرت چه بود؟

خرید و فروش می‌کرد. خانه و ماشین و زمین و... هیچ‌وقت شغل درستی نداشت.

چطور متوجه این رفتارش نشدی و با او ازدواج کردی؟

پدر و مادرش آدم‌های خیلی خوبی هستند. می‌گفتند پسرشان ماشین خرید و فروش می‌کند و درآمد خوبی دارد. من هم باورم شد و ازدواج کردم.

شغل خودت چیست؟

من معلم هستم. با کار معلمی و تدریس خصوصی زندگی را می‌گذرانم.

شما جدا شده‌اید، اما دخترت پیش پدرش ماند. چرا؟

دخترم می‌گفت تو سخت‌گیر هستی دوست دارم پیش پدرم باشم. من هم قبول کردم. چون به اندازه کافی به خاطر جدایی اذیت شده بود نمی‌خواستم به زور پیش خودم نگهش دارم که بیشتر اذیت شود.

حالا چرا آمده‌ای؟

پرهام که بازداشت شد بچه پیش پدر و مادر پرهام بودند، من دنبال دخترم رفتم و او را به خانه خودم آوردم. حالا هم درخواست حضانت دخترم را کرده‌ام. به او قول داده‌ام تا جایی که می‌توانم به پدرش کمک کنم، برای همین هم با من زندگی می‌کند.

آیا پرهام حاضر است حضانت بچه را بدهد؟

به هر حال معلوم نیست تکلیف پرونده او چه شود، بهتر است بچه پیش من باشد تا آرامش بیشتری داشته باشد و درس بخواند. امیدوارم دادگاه قبول کند.

برچسب ها: پاکستان کتک کاری
ارسال نظرات