به گزارش فرارو به نقل از هاآرتص، چهار پیش فرض عمیقا آزادانه در رسانهها و در میان صاحب نظران مطرح میشوند و گفتمان موجود درباره توافق آمریکا، عربستان و اسرائیل را به شیوهای بسیار تحریف شده شکل میدهند. این چهار پیش فرض بدین شرح هستند: بایدن رئیس جمهور امریکا واقعا خواستار توافق با عربستان سعودی است، زیرا او نسبت به کسب دستاوردی در عرصه سیاست خارجی ناامید است، زیرا هدف اصلی اش محافظت از نفوذ چین به خاورمیانه است و این بدیهی است که کسب دستاورد برایش به منظور پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ اهمیت دارد. این بدان معنا نیست که توافق سعودی غیر ممکن یا غیر قابل دوام است. این صرفا بدان معناست که هر سه ضلع این مثلث باید بهایی بالاتر از آن چه مایل هستند یا توانایی پرداخت آن را دارند بپردازند. در این مرحله بایدن بدبین است و این تردید و بدبینی بیشتر نسبت به روابط دوجانبه ایالات متحده و عربستان سعودی است تا روابط با اسرائیل. از منظر سیاست خارجی امریکا این موضوع پیش از هر چیز یک معامله امریکایی – سعودی است که اسرائیل در آن گنجانده شده است. بایدن بیش از آن که مشتاق باشد از خود تردید نشان داده و تنها پیش از آغاز به تفکر در مورد هزینه – فایده و سرمایه سیاسی که باید صرف کند به بررسی بیشتر امکان پذیری چنین توافقی رضایت داده است.
این چهار پیش فرض که از اسرائیل سرچشمه گرفته و تداوم یافته به قدری ناقص هستند که هر یک بدون پرداختن به امکان پذیری چنین معاملهای کالبدشکافی آن را ضروری میسازد:
این پیش فرض بر چه اساسی است؟ او هرگز چنین خواستهای را از خود نشان نداده و به ندرت این موضوع را به طور عمومی مطرح میکند. بایدن واقعا خواستار توافقی است که شامل یک پیمان دفاعی کامل با ریاض و "محمد بن سلمان" ولیعهد عربستان سعودی باشد ولیعهدی که بایدن پیشتر او را به عنوان یک "یاغی" توصیف کرده بود و در سال گذشته در جده به شکل مشت به مشت با او مواجه شد، اما حرفهای رئیس جمهوری امریکا برای افزایش تولید نفت را به منظور جبران صادرات نفت تحریم شده روسیه به اروپا نادیده گرفت.
او واقعا میخواهد با "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر اسرائیل که کودتایی ضد دموکراتیک را علیه قانون اساسی به راه انداخت و فرایند الحاق کرانه باختری به اسرائیل را آغاز کرد معامله کند؟ هیچ نشانهای وجود ندارد که نشان دهد بایدن واقعا خواستار توافق است. او این ایده را سرگرم کننده میداند نه بیشتر و نه کم تر.
اما چه کسی واقعا خواستار توافق است؟ نتانیاهو که فکر میکند با حداقل هزینه میتواند حمله قانونی خود را دنبال کند و به تاریخ ثابت کند که حق با او بوده و صلح با جهان غرب بدون توجه یا اشاره به فلسطینیان قابل دستیابی است. دیگر چه کسی خواستار توافق است؟ شاید کمپانی اسلحه سازی لاکهید مارتین. لاکهید مارتین جنگندههای اف -۳۵ و سیستمهای موشکی تاکتیکی ATACMS را که سعودیها میخواهند به قیمت ۳۰ میلیارد دلار میسازد.
این پیش فرض کاملا مهمل و بی پایه است. فقط مردم خوب خاورمیانه که معتقدند خورشید در اطراف منطقه میچرخد میتوانند چنین پیش فرض سطحیای را بپذیرند. پیروزی بایدن در عرصه سیاست خارحی با روسیه آغاز میشود و با روسیه به پایان میرسد. عزم و پایداری او در ایستادگی در برابر حمله پوتین علیه اوکراین، تعریف مجدد ناتو تحت رهبری امریکا، تقویت و گسترش آن پیمان با الحاق فنلاند و سوئد و ارسال گسترده کمکها و تسلیحات به ارزش بیش از ۴۰ میلیارد دلار به اوکراین یک دستاورد در مقیاس بزرگ در عرصه سیاست خارجی است.
علاوه بر این، در عمل این واقعیت که چین صرفا به صورت اسمی و ظاهری از روسیه حمایت کرده و در کنار آن امریکا موفق به تحکیم مجدد اتحاد با ژاپن و کره جنوبی شده و همچنین اتحاد غیر رسمی چهارگانه را با هند و اقیانوس آرام شکل داده یک پیروزی استراتژیک بزرگ را شامل میشود. این امر باعث میشود توافق احتمالی ریاض و تل آویو با میانجی گری امریکا از نظر اولویت برای دولت بایدن در سطح میانی و نه عالی قرار گیرد.
سالهای شکل گیری شخصیت سیاسی بایدن در دوران جنگ سرد بوده زمانی که اتحاد جماهیر شوروی چالش و دشمن استراتژیک محسوب میشد. او به عنوان یک سناتور از سال ۱۹۷۳ میلادی آغاز به کار کرد و دو بار رئیس کمیته روابط خارجی سنا بود زمانی که شوروی را به عنوان یک تهدید قلمداد کرد. دوره هشت ساله او به عنوان معاون رئیس جمهور در فاصله سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۷ میلادی با آغاز عظمت طلبیهای پوتین و چشم انداز او برای بازگشت نقش و جایگاه روسیه به دوره پطر کبیر همزمان بود. از نظر بایدن پوتین مرکز صور فلکی استبدادی، ضد دموکراتیک و ضد امریکایی قلمداد میشود. بنابراین، تسلیم کردن پوتین نه تنها یک دستاورد در عرصه سیاست خارجی بلکه میراث بایدن محسوب میشود. آیا کسی فکر میکند که یک پیمان دفاعی بین اسرائیل و عربستان سعودی و عادی سازی روابط دو کشور با متوقف ساختن روسیه قابل مقایسه است؟
دخالت رو به رشد چین در خاورمیانه چه به عنوان بخشی از ابتکارعمل کمربند و جاده توسط "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین و چه به عنوان اقدامی برای سرپیچی از "نظم آمریکا" و حضور ایالات متحده در حاشیه اقیانوس آرام ناشی از رویکرد بازی با حاصل جمع صفر میباشد که بر روابط با امریکا حاکم است. به همین دلیل است که چین در سال ۲۰۲۱ میلادی یک توافق نامه راهبردی ۲۵ ساله با ایران امضا کرد و در اوایل سال جاری میانجی نزدیکی ایران و عربستان سعودی شد. چینیها از مخالفت آمریکا با سرمایه گذاریهای زیرساختی و مخابراتی در بنادر عربستان سعودی و امارات متحده عربی آگاه هستند. با این وجود، چین نه رقیبی برای اهرمهای دیپلماتیک و نظامی ایالات متحده در منطقه است و نه یک تامین کننده تسلیحات جایگزین. چین روزانه ۱۲ تا ۱۳ میلیون بشکه نفت خام وارد میکند و به شدت به عربستان سعودی، عراق، امارات، عمان و کویت وابسته است که تقریبا ۵۰ درصد از این واردات را تشکیل میدهند.
روسیه حدود ۱۷ درصد عرضه میکند رقمی که پس از حمله روسیه به اوکراین افزایش یافت و سپس از فروش آن به اروپا منع شد. بنابراین، وابستگی از هر دو طرف پیش میرود. عربستان نفت کمتری به چین خواهد فروخت، زیرا آمریکاییها از آن کشور خواسته اند این کار را انجام ندهد، اما آیا این خواسته عملی خواهد شد؟ البته که نه. آیا چین سرمایه گذاری کم تری در عربستان انجام خواهد داد؟ بدیهی است که نه.
آیا کسی در واشنگتن واقعا فکر میکند که عربستان سعودی در ازای تضمینهای امنیتی ایالات متحده، روابط با چین را به میزان قابل توجهی کاهش میدهد؟ آیا کسی باور دارد که محمد بن سلمان این کار را انجام دهد؟ آیا واقعاً کسی فکر میکند که دعوت کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) برای پیوستن عربستان سعودی به آن گروه واقعا دلار آمریکا را به عنوان ارز جهانی مورد استفاده در معاملات عمده به خطر میاندازد؟
ایالات متحده به تدریج از خاورمیانه جدا میشود و صحنه بازی در هند و اقیانوس آرام، شبه جزیره کره و به ویژه دریای چین جنوبی و تنگه تایوان را در اولویت قرار میدهد. توافق با عربستان سعودی و اسرائیل دقیقا چگونه میتواند بین ریاض و پکن شکاف ایجاد کند؟ مقامهای اسرائیلی که تلاش زیادی برای پیشبرد این توافق میکنند استدلال کرده اند که بهتر است سعودیها راکتور هستهای تامین شده توسط امریکا را انتخاب کنند تا راکتور چینی. نتانیاهو چند ماه پیش به خود میبالید که به زودی به چین میرود تا به بایدن نشان دهد که اسرائیل گزینههایی دارد، اما سعودیها یک گزینه آماده دریافت نیز در اختیار دارند: دریافت تسلیحات هستهای از پاکستان یا روسیه.
این مضحکترین استدلال مطرح شده است. آمریکاییها به سیاست خارجی رای نمیدهند. آمریکاییها به طور کلی به عربستان سعودی اهمیت نمیدهند و از هرگونه درگیری نظامی خارجی و احتمالی بیشتر در خاورمیانه بیزار هستند. حدود ۷۵ درصد از یهودیان آمریکا به جو بایدن رای خواهند داد، زیرا ۷۵ درصد یهودیان آمریکا دموکرات هستند و مانند همه آمریکاییها به مسائل و مشکلاتی، چون اقتصاد، مراقبتهای بهداشتی، تهدید علیه دموکراسی آمریکا، جرم و جنایت و دادگاه عالی اهمیت میدهند. علاوه بر این، حتی اگر چنین توافقی حاصل شود و بایدن از آن راضی باشد و تعهدات عربستان و اسرائیل کافی و قابل تایید به نظر برسد باید آن را به سنای ایالات متحده ارائه کند.
در قانون اساسی امریکا ذکر شده که رئیس جمهور با مشورت و جلب موافقت اعضای مجلس سنا آن هم با موافقت دو سوم سناتورهای حاضر از اختیارات و صلاحیت انعقاد معاهدات برخوردار خواهد شد. دو سوم در حال حاضر به معنای ۶۷ سناتور است. اگر همه ۵۱ دموکرات تایید کنند (که بعید به نظر میرسد) او به جلب نظر ۱۶ سناتور جمهوری خواه نیاز خواهد داشت. آیا او میتواند نظر مثبت آنان را جلب کند یا آنان ترجیح خواهند داد عرصه را برای بایدن در سال انتخابات تنگتر سازند؟
اگر ۱۰ تا ۱۵ دموکرات در مورد معاهده با عربستان سعودی یا طرف فلسطینی که به اعتقاد آنان به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته ملاحظاتی داشته باشند چه خواهد شد؟ هر یک از این سناریوها چگونه میتوانند به نفع بایدن در سال ۲۰۲۴ میلادی باشند؟ در نتیجه، آن ادعایی که درباره "فروش سیاسی بزرگ به رای دهندگان" درباره حصول توافق سعودی – اسرائیلی – امریکایی مطرح میشود در عمل واقعیت ندارد.
در مرحله فعلی بایدن هنوز بسیار مشکوک است و تردید زیادی نسبت به مزایای پیمان با سعودی، نسبت به توانایی و تمایل نتانیاهو برای پرداختن به مسئله فلسطین با توجه به دولت متشکل از اعضای راست افراطی او دارد. بایدن حتی تردید دارد که پیامدهای سیاسی توافق میان عربستان و اسرائیل در واشنگتن به نفع او باشد. اگر محمد بن سلمان و نتانیاهو هر دو به نتیجه برسند که البته این یک "اگر" بزرگ است بایدن احتمالا از این ایده استقبال خواهد کرد. اما اینکه ادعا شود این اولویت و اشتیاق فراوان اوست و "واقعا به چنین توافقی نیاز دارد" ادعایی کاملا نادرست است.