صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

زندگی و هنر «پروین» در گفت‌وگو با فریبا هدایتی، نوازنده سه‌تار و از نزدیکان او
فریبا هدایتی، نوازنده سه‌تار و از نزدیکان پروین نوری‌وند، خواننده قدیمی که آهنگ «غوغای ستارگان» او را جاودانه کرد درباره این هنرمند گفت: باید بگویم که ایشان (پروین) از حذف صدای زنان، بسیار متاسف بودند. می‌گفتند نمی‌فهمم که طبیعی‌ترین صدا چرا باید حذف شود؛ صدای لالایی مادر که از کودکی با ما بوده. می‌گفتند و ایمان داشتند که به هیچ عنوان امکان ندارد بتوان صدای زنان را خاموش کرد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۶ - ۲۰ شهريور ۱۴۰۲

سال ۹۹ می‌خواستیم با پروین نوریوند، معروف به «پروین» خواننده محبوب و خاطره‌ساز چند نسل، گفت‌وگو کنیم. هیچ رد و نشانی از او نبود تا اینکه دوستی خبر داد که او جایی دور از هیاهو در خلوت خاص خود زندگی می‌کند. فهمیدم ممکن است تماسم او را بیازارد. اواخر سال ۱۴۰۱به فاصله نسبتا کوتاهی دو ویدیو از پروین در فضای مجازی وایرال شد. در اولی خواننده شهیرِ رادیو گل‌ها با ضرب گرفتن روی میز در سالمندی تصنیف «غوغای ستارگان» را همچنان به زیبایی خوانده بود و دومی برنامه‌ای بود که دوستانش برای تقدیر از او تدارک دیده بودند. دیری نپایید که سومین خبر هم درباره او نشر و بازنشر شد: پروین از دنیا رفت. برای گفت‌وگو درباره او سراغ هنرمندی رفتیم که علاوه بر حضور جدی‌اش در دنیای موسیقی، هم‌راز و هم‌نفس پروین بود.

فریبا هدایتی در گفت‌وگو با «اعتماد» از هنر تجربه زندگی با پروین، بی‌هیاهو بودنش، خلوت‌گزینی و عشقش به مردم گفت.

شما رابطه نزدیکی با خانم پروین داشتید. از شکل‌گیری آشنایی‌تان با ایشان بگویید؟

من پنج سال هنرجوی استاد جنگوک بودم، پس از آن دوره پربار، برای آشنایی با سبک‌های مختلف در کلاس‌های استاد ذوالفنون شرکت می‌کردم. خیلی زود کمک‌حال استاد ذوالفنون هم شدم و ایشان شاگردان مبتدی را به من می‌سپردند تا مراحل اولیه یادگیری را سپری کنند. در همان دوره بود که خانم پروین برای فراگیری سه‌تار در کلاس ما حاضر شده بودند. من با خانم پروین و چند نفر دیگر در آموزشگاه بهارلوی آقای ذوالفنون آشنا شدم که بعدا دوستانی صمیمی شدیم.

آقای جنگوک پس از مدتی اجازه دادند در کنار کلاس خودشان به تدریس بپردازم و از آن روز به بعد به صورت رسمی معلم موسیقی شدم. همان افرادی که در آموزشگاه آقای ذوالفنون با من آشنا شده بودند، اولین شاگردان رسمی‌ام شدند که خانم پروین هم جزو آن‌ها بود. البته ما هیچ‌کدام اطلاع نداشتیم که ایشان «پروینِ خواننده» است.

عجب! استاد ذوالفنون هم نمی‌دانستند؟

خیر هیچ‌کس اطلاع نداشت…

چطور متوجه شدید؟

صداقت، درستی و استعداد در زمینه موسیقی ارتباط ما را نزدیک‌تر کرد. فقط من نبودم که به ایشان سه‌تار می‌آموختم؛ ایشان هم متقابل راهنمایی‌های بجایی به من می‌کردند. کم‌کم فهمیدم آشنایی ایشان با موسیقی ریشه‌ای عمیق‌تر دارد. فضای جامعه هنری را خوب درک می‌کردند و حد ذکاوت و توجه‌شان در به‌کارگیری تکنیک‌ها بیش از افراد مبتدی بود. تا اینکه به منزل‌شان دعوت شدم.

گفتم «شما در زمینه موسیقی باید عمیق‌تر از اینها باشید و این را آدم به صورت عینی می‌تواند درک کند.» مدتی بعد، روزی به شکل خصوصی به منزل‌شان دعوتم کردند. یکی از آلبوم‌های‌شان را آوردند و خودشان را معرفی کردند و گفتند دوست ندارند کسی بداند.

چرا؟

چون آرامش، خلوت و زندگی شخصی ایشان بیشتر از هر چیزی برای‌شان مهم بود و می‌خواستند به دور از هرگونه هیاهو باشند. همان‌طور که در ابتدا گفتم، اولین شاگردان رسمی‌ام، صمیمی‌ترین دوستانم شدند ولی چون خانم پروین خواسته بودند هیچ‌کس از ماجرا خبردار نشود، دیگر دوستانم تا ۲۰ سال، نه از بنده چیزی شنیدند و نه خودشان چیزی گفتند. با همان جمع صمیمی آمدوشد دوستانه داشتیم و کسی نمی‌دانست ایشان همان پروینِ خواننده هستند. من هم به خواسته ایشان احترام گذاشتم و هرگز تا زمانی که خودشان نخواستند، چیزی نگفتم. حتی به خانواده خودم.

این راز روابط شما را نزدیک‌تر کرد؟

ما روابط عمیق‌تر و شناخت بیشتری نسبت به هم پیدا کردیم؛ حرف‌های هم را خوب می‌فهمیدیم و در زمینه هنری باهم آمیخته بودیم. به دلیل تفاوت سنی ممکن بود برخی سلایق متفاوت باشند ولی در نهایت درک درستی از هم پیدا کرده بودیم و از همه مهم‌تر در تعریف و جایگاه یک هنرمند باهم اشتراک نظر داشتیم؛ اینکه هنرمند باید در دل مردم و به دور از هرگونه تظاهر باشد. هر دو معتقد بودیم هنر و یدک کشیدن عنوان هنرمند فقط به ارایه تخصصی کار نیست. یک هنرمند باید از درون هم هنرمند باشد، زیبایی‌شناسی داشته باشد، اخلاق را رعایت کند و آزاده باشد. این اشتراک نظر و نوع تفکر من در جوانی، برای ایشان جالب بود.

و شما این همه سال این راز را پیش خودتان نگه داشتید! اوقات‌تان در کنار هم چگونه می‌گذشت؟

شعر می‌خواندیم، به یکدیگر کتاب معرفی می‌کردیم، درباره شرایط اجتماعی و سیاسی حرف می‌زدیم؛ ولی راستش بیشتر از هر چیزی از عشق و معرفت با هم حرف می‌زدیم. واقعیت این است که این نزدیکی از لحاظ روحی تا جایی پیش رفت که به نوعی خودم را دختر و هم‌راز پروین می‌دانستم؛ پروین نزدیک‌ترین فرد به من شد و خوشحالم که خودش هم حس من را داشت. همیشه می‌گفت «چقدر خوشحالم که با تو آشنا شدم، هم انرژی جوانی داری و هم از نسل بعد من هستی.» این برایش خیلی مهم بود که با نسل بعد از خودش ارتباط برقرار کند تا جایی که همچون مادر نمی‌خواست لحظه‌ای از من جدا شود و سعی می‌کرد همیشه کنارم باشد.

البته من هم از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفتم. یکی از مهم‌ترین آموخته‌هایم «صداقت و یکرنگی با خود» بود. من که سال‌ها با پروین همنشینی داشتم می‌گویم هرگز به خودش دروغ نگفت؛ حتی اگر این صداقت به ضرر خودش تمام می‌شد. همیشه چیزی را که درست می‌دانست، انجام می‌داد، بدون درنظر داشتن هیچ منفعتی. من در زندگی‌ام انسانی باصلابت‌تر، ثابت‌قدم‌تر و بی‌حاشیه‌تر از خانم پروین ندیدم. درباره هرکسی که صحبت می‌کردیم، به جز نیکی چیزی نمی‌گفت. یعنی بُعد خوب شخصیت آن‌ها را بیان می‌کرد. مگر می‌شود همه اطرافیان آدم این‌قدر خوب و بی‌مشکل باشند!

از زیست هنری خانم پروین بگویید.

پروین هرگز بدون موسیقی و هنر زندگی نکرد. شاید کسی اطلاع نداشته باشد ولی پروین یکی از نوازندگان خوب سه‌تار و شاگرد اول کلاس من بود تا قبل از اینکه زمین بخورد و دستش بشکند. یک روز که از منزل خودشان در سرازیری خیابان الوند به سمت پایین می‌آمدند، پای‌شان لیز خورد و متاسفانه دست چپ‌شان شکست و تا مدت‌ها نتوانستند ساز بزنند و از آن به بعد دیگر دست‌شان کند شد. بعد از این ماجرا بود که تمایل پیدا کردند کمانچه یاد بگیرند و به کلاس اردشیر کامکار رفتند. آنجا هم خودشان را معرفی نکردند و طبیعی بود کسی که از عقبه، دانش و احساس ایشان آگاه نباشد، از گیرایی ایشان در موسیقی متعجب می‌شد.

جالب است بگویم که من و پروین برای کلاس دف نزد آقای بیژن کامکار هم رفتیم و عجیب‌تر اینکه ایشان دف را هم به خوبی نواخت، البته من یک ترم بیشتر نرفتم چون هدفم یادگیری اصول ریتم براساس دف و دایره بود که بتوانم در کلاس با شاگردانم همراهی ریتم کنم، اما همان یک ترم استعداد پروین را دیدم، می‌خواهم این را بگویم که پروین دست به هر سازی که می‌زد در آن مستعد و کوشا بود.

پس این سال‌ها که خانم پروین را نمی‌دیدیم همچنان به دنبال موسیقی بودند؟

اصلا رابطه ایشان با هنر و موسیقی نه تنها قطع نشد بلکه بعد از آشنایی ما باهم، بده بستان‌های مختلفی از نظر فکری و حسی به وجود آمد. هر روز علاقه‌شان به دانستن در این زمینه بیشتر شد و از فضاهای صرفا تفریحی و فضاهایی که زمان را به بطالت می‌برد، کاملا منفک شدند. هرچه می‌گذشت روح او لطیف‌تر و صیقلی‌تر می‌شد. به جایی رسید که اطرافیانش را خودشان انتخاب می‌کردند. با کسانی که اهل تجملات و حواشی بودند، آمدوشد نمی‌کردند. حتی برخی از این افراد در دایره نزدیک‌ترین افراد زندگی‌اش بودند ولی پروین با آرامش از آن‌ها فاصله گرفت.

تا اینجا گفتید که خانم پروین سه‌تار کار کردند و کمانچه و دف. ساز دیگری هم کار کردند؟ و آیا شده بود سازی را حرفه‌ای دنبال کنند؟

به ایشان گفتم حالا که سازها را خوب یاد می‌گیری، خب تنبور را هم امتحان کن. این شد که پروین، دوره یکساله‌ای نزد آقای کیخسرو پورناظری رفت، در این کلاس هم کوشا و مستعد ظاهر شد؛ اما هیچ‌وقت قصدشان یادگیری به صورت حرفه‌ای نبود اما سابقه ایشان، از او یک نوازنده با استعداد و خوب ساخته بود. ایشان عاشق موسیقی بودند و زندگی‌شان با هنر عجین بود.

ایشان در دکلمه کردن اشعار هم کار کردند و دوستدار اشعار فریدون مشیری بودند، به همین دلیل در یک دوره هم شروع به حفظ اشعار فریدون مشیری کردند. بعدها که دوستان‌مان فهمیدند ایشان پروینِ خواننده هستند، در محافل خودمانی از او خواهش می‌کردند که بخواند ولی ایشان اصلا از آهنگ‌های خودشان نمی‌خواندند و می‌گفتند که به جای خوانندگی برایتان شعر دکلمه می‌کنم و باید می‌دیدید که چطور شروع به خواندن دکلمه‌های بلند می‌کردند. زندگی پروین مملو از معنا بود و در تمام طول عمر به معنای واقعی غرق در هنر.

از ایشان بیش از ۳۰۰ اثر به یادگار مانده اما مردم «غوغای ستارگان» را بیشتر زمزمه می‌کنند. درباره این قطعه و بازخوانی‌های آن چه می‌گفتند؟

پروین با افرادی همچون آقایان بدیع‌زاده، خرم، منفردزاده و… کار کرده بودند، ارکستر جوانان هم خیلی تمایل داشتند پروین، خواننده آن‌ها باشد با توجه به تعدد آثار پروین، ایشان همکاری‌های زیادی با هنرمندان مختلف داشتند. درباره «غوغای ستارگان» می‌گفتند که فضای خاصی دارد و اتفاقا نوازندگی آقای خرم را در آنجا خیلی دوست داشتند و همیشه معتقد بودند این قطعه حزن‌انگیز نیست و شعر، آن‌قدر استوار است که آدمی را برافراشته می‌کند.

می‌گفتند نمی‌دانم چرا خواننده‌ها همیشه آن را غمگین می‌خوانند. می‌گفتند این شعر اُبُهت و شکوه دارد و کسی که آن را می‌خواند باید آن را برافراشته بخواند و به همین دلیل بازخوانی‌های آن را نمی‌پسندیدند، گله می‌کردند که چرا خوانندگان به معنای شعر توجه نمی‌کنند، این شعر اصلا غم ندارد بلکه سراسر شوریدگی و سربلندی است.

اثری بود که محبوب خودشان باشد؟

برعکس که همه قطعه «غوغای ستارگان» را از ایشان بیش از همه می‌شناسند، خودش روی این تصنیف حساسیتی نداشت همیشه دنبال تصنیفی به نام «لیلا» بود البته نه لیلای آقای خرم؛ تصنیفی قدیمی بود که آقای بدیع‌زاده ساخته بودند به نام «لیلا» که آن را پیدا نمی‌کرد. ما هم خیلی گشتیم، چون فقط بخشی از کارهای‌شان را داشتند و همه آثار در آرشیوشان نبود. خیلی تصنیف لیلا را دوست داشتند و می‌گفتند زمانی که سن کمی داشتند آن را خوانده‌اند.

وقتی از صحنه موسیقی خداحافظی کردند، در اوج بودند. هیچ‌گاه از دلایل این کناره‌گیری با شما حرف زدند؟ دوست داشتند دوبتره بخوانند؟

هرگز نمی‌خواستند بخوانند؛ ایشان می‌گفتند در اوج کنار رفتم و دلایل اجتماعی و سیاسی خودشان را داشتند. به من این‌طور گفتند که «وقتی مدیریت رادیو به دست نظامی‌ها افتاد فضایی ایجاد شد که خوشم نیامد کار در رادیو را ادامه دهم.» همان‌طور که می‌دانید پروین فقط در رادیو فعالیت داشت و هرگز دغدغه دیده شدن نداشت. آن تعداد محدود کنسرتی که با آقای خرم داشتند هم کنسرت‌های خیری بودند.

ایشان با احترام به نظرات دیگران معتقد بودند که شهرت، انسان را از مردم عادی جدا می‌کند و این منفک شدن را دوست نداشت، دلش می‌خواست در میان مردم باشد، معتقد بود همه در هر جایگاهی چه خانه‌دار، پزشک، معلم و… در صورتی که خوب کار کنند، مهم هستند و اینکه کسی کارش اندکی با دیگران متفاوت است نباید خود را جدا از مردم بگیرد، این جدا شدن از مردم اصلا مطلوب پروین نبود.

این را هم بگویم خوانندگان دیگر، به جز رادیو در جاهای دیگر هم کار می‌کردند ولی چون پروین فقط در رادیو فعالیت خوانندگی می‌کرد و به جز بانک از جای دیگری درآمد نداشت، آقای معینیان از اداره انتشارات و رادیو برای استخدام پروین در رادیو، به او دو سه روز در هفته کار اداری داد و پروین بعد از کارش در بانک به رادیو می‌آمد و کارهای اداری هم انجام می‌داد چون خلق اثر برایش هزینه داشت.

آهنگسازان رادیو متعهد بودند تعداد مشخصی کار بسازند و شورایی که آهنگ، شعر و دست‌اندرکاران را مشخص می‌کرد، به دقت آثار را بررسی می‌کرد البته نه به شکل حالا که ممیزی می‌کنند، آن شورا کیفیت کارها را بررسی می‌کرد به خاطر همین هم از آن دوران، به عنوان دوره طلایی موسیقی یاد می‌شود. بعد از انقلاب حقوق پروین از رادیو قطع شد و تنها حقوق بازنشستگی از بانک را دریافت می‌کردند. خلاصه پروین به همین دلایل که گفتم با اتمام کارش در رادیو، دیگر در جایی نخواند.

اوایل سال ۱۴۰۲ در محفلی خصوصی بزرگداشتی برای‌شان ترتیب داده شد، از این مراسم و حس و حال ایشان در آن برنامه بگویید، در آن برنامه کمی هم خواندند…

آن برنامه به آن شکل، مراسم از پیش تعیین‌شده‌ای نبود. من و پروین به ناهار دعوت شده بودیم. خودش که اصلا خبر نداشت ولی من شب قبلش فهمیدم که دوستان تدابیری اندیشیده‌اند و آقای علیزاده را هم به عنوان بزرگی از اهالی موسیقی دعوت کرده‌اند که ایشان هم باشند و تقدیری شود.

این برنامه از طریق یکی دو نفر از دوستان قدیمی برگزار شد ولی آن روز به یاد دارم لحظه‌ای که وارد شدیم همه شروع به دست زدن و همخوانی کارهای پروین کردند، خانم پروین هم از دیدن این همه ابراز عشق، احساساتی و ذوق‌زده شدند به خصوص که یکی، دو سال اخیر با بالارفتن سن‌شان، حسی کودکانه هم سراغ‌شان آمده بود و حساس شده بودند. این را هم بگویم که تولد پروین را همه جا ۱۳۱۷ نوشته‌اند در حالی که ایشان متولد ۱۳۰۸ بودند. در این مراسم هم به خاطر احترام جمع و ذوق و شوق افراد حاضر، خواندند وگرنه هیچ‌وقت دوست نداشتند که دوباره بخوانند و روی صحنه باشند.

یک ویدیوی دیگر هم پیش از این منتشر شده بود؛ آن جمع کوچک‌تر بود و خانم پروین غوغای ستارگان را می‌خواندند، درباره آن روز بگویید.

بله، همراه‌شان بودم اصلا ایشان در تمام برنامه‌ها از من جدا نمی‌شدند. باید بگویم در سال‌های جوانی، خانم پروین برای من یک حمایت‌کننده بی‌نظیر بودند؛ سال‌ها پشتیبان هنری و معنوی‌ام بودند اما در سال‌های کهنسالی، من از همه نظر حامی ایشان بودم، دقیقا شبیه نقش یک مادر و دختر، مادری که در سال‌های جوانی همه آنچه را که دارد، برای فرزندش می‌گذارد و او را به سمت پیشرفت هل می‌دهد، وقتی هم که مادر سالمند می‌شود، دختر است که دست او را می‌گیرد.

همان‌طور که می‌دانید پروین فرزندی نداشت و ما واقعا یک مادر و دختر معنوی بودیم. درباره آن روز هم که قطعه «غوغای ستارگان» را خواندند دقیقا همین‌طور بود که اشاره کردید، بسیار کوک و درست خواندند در ویدیوی پخش‌شده هم می‌بینید که چطور روی میز، ریتم گرفتند.

گروهی از دوستانی که باهم ایران‌گردی می‌کردیم تا مدت‌ها نمی‌دانستند که ایشان پروینِ خواننده هستند. بعدها متوجه شدند و آن روز خیلی خواهش کردند که خانم پروین بخوانند، یادم هست پروین همان‌جا هم به من گفت که دلش نمی‌خواهد بخواند اما چون اصرار زیادی شنیده بود نمی‌خواست رد کند، همیشه اصرار داشت که دیگران پروین را به خاطر پروین بودنش بشناسند نه گذشته‌اش که خواننده بوده؛ خلاصه آن روز هم به احترام جمع خواندند، همیشه به اطرافیان محبت بسیاری داشتند.

هیچ‌وقت درباره وضعیت موسیقی ایران و هنر و صدای زنان با شما صحبت کرده بودند؟

باید بگویم که ایشان از حذف صدای زنان، بسیار متاسف بودند. می‌گفتند نمی‌فهمم که طبیعی‌ترین صدا چرا باید حذف شود؛ صدای لالایی مادر که از کودکی با ما بوده. می‌گفتند و ایمان داشتند که به هیچ عنوان امکان ندارد بتوان صدای زنان را خاموش کرد اما درباره وضعیت موسیقی ایران، پیش‌تر موسیقی پاپ هم به شکل کنونی مطرح نبود و بعد از انقلاب همیشه یک سبک موسیقی شنیده می‌شد، خانم پروین همیشه می‌گفتند این سبک خواندن، بیشتر شبیه سرود است و نمی‌توان گفت تصنیف‌خوانی می‌کنند.

معتقد بودند که این آثار موسیقایی برای لذت مردم، حظ گوش و سلامت احساس و روان ارایه نمی‌شوند و از یکنواختی و یک‌فرمی صدای خوانندگان و تکرار شدن یک چیز اصلا خوش‌شان نمی‌آمد چون تنوع و رنگ‌آمیزی در موسیقی و هنر یکی از اصول است. با کپی و تکرار بسیار مخالف بودند. من را هم خیلی تشویق می‌کردند، می‌گفتند که به خاطر این از ساز زدن تو خوشم می‌آید که خودت هستی، برای‌شان مهم بود که تکرار کسی نباشم و در آثارم هنر خودم را ارایه دهم نه فقط مشقی از دیگران.

من پیش بسیاری از اساتید کار کردم، استادان جنگوک، علیزاده، ذوالفنون، طلایی، لطفی و همچنین با استاد عبادی در اواخر عمرشان حدود یک سال و نیم کار کردم. پروین همیشه تشویقم می‌کرد و از اینکه به یک برداشت شخصی رسیده بودم، عمیقا خوشحال بود. چیزی که موسیقی بعد از انقلاب آزارش می‌داد، کپی کردن‌های پیاپی بود؛ چه در صداها، چه در ریتم‌ها و نوع موسیقی. معتقد بودند اگر تنوع و تکثر وجود نداشته باشد آنچه که باید پدیدار شود، نمی‌شود و خلاقیت بیرون نمی‌زند.

ایشان به کدام خواننده علاقه داشتند؟ در فضای مجازی از علاقه وافر ایشان به قمر گفته شده بود، این‌طور است؟

همیشه برای قمر احترام زیادی قائل بودند اما اتفاقا سلیقه‌شان، آن جنس صدا و گام بالا نبود. هیچ‌وقت هم از نزدیک قمر را ندیده بودند، عکسی که در فضای مجازی منتشر شده اصلا خانم پروین نیست که کنار قمر است. پروین گام و جنس صدای خوانندگانی همچون دلکش را بسیار می‌پسندید چون صدای خودش هم بی‌شباهت به او نبود و در نوجوانی هم برای بازخوانی، از قطعات دلکش استفاده می‌کرد.

سپاسگزارم که این‌قدر دقیق پاسخگوی سوالات ما بودید، بی‌تردید مخاطبان پروین و صدای نابش، دوست دارند کلام آخر را از شما بخوانند، درباره پروین از زبان کسی که سال‌های سال هم‌راز و هم‌نفسش بوده است…

فقط می‌خواهم بگویم که دل شیر می‌خواهد آدم پا بگذارد روی تمام نفسانیات و چیزهایی که امروزه ارزش شده و با هنر آمیخته؛ آن‌وقت کسی این‌قدر استوار و وارسته بماند. احساساتش در اوج اما از رنگ هر تعلقی آزاد باشد. خانم پروین این‌طور بودند. درنهایت هنر و استعدادشان همیشه، آزاده بودند و خود را در قید چیزی نمی‌دیدند؛ این را صادقانه می‌گویم نه به دلیل تعلق خاطرم به ایشان. پروین به زیست و شخصیت هنری اهمیت می‌داد نه ژست و اطوار آن.

ارسال نظرات