روزنامه هم میهن نوشت:همه جای خیابان انقلاب را کتاب گرفته است. صدای موسیقی انقلابی فضا را پر میکند و دختر و پسر، کتاب در دست و روبهروی خودروهای عبوری، در پیادهروها و محوطه باز رو به دانشگاه تهران مشغول معرفی کتاب هستند. این بخشی از مستند (تازهنفسها؛ ایران در روزهای پس از انقلاب) است که کیانوش عیاری در سال ۵۸ آن را ساخته است.
اخراج اساتید دانشگاه به دلیل سیاسی در ایران سابقهای تاریخی دارد، ولی دلایل این اخراج، نحوه مواجهه رؤسای دانشگاه با این اخراجها و تلاش برای حفظ استقلال دانشگاهها در هر دورهای متفاوت بوده است. چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، تجارب قابل تأملی در این زمینه بوده است؛ اخراج اساتید و برخورد با دانشگاهیان پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، یا نزدیکترش در ابتدای سال تحصیلی دانشگاهها در سال ۵۰ که نامهای از ساواک مبنی بر اخراج برخی اساتید مخابره می شود، همینطور پس از انقلاب فرهنگی و اخراجهای پس از حوادث سال ۸۸ نمونه نزدیک آن تا حوادث این روزها است.
به گفته مرحوم احمد بورقانی، نخستین تصفیه اساتید دانشگاه در دهه ۱۳۲۰ رخ داده است: «محمدرضا پهلوی به دکتر علیاکبر سیاسی، رئیس وقت دانشگاه تهران فشار میآورد که اساتید تودهای نظیر دکتر انورخامهای، کیانوری، فریدون کشاورز و جودت را از مصدر تدریس در دانشگاه کنار بزند. رئیس دانشگاه استدلال میکرد که این استادان تنها در دانشگاه درس میگویند و مرام و اندیشه خود را تبلیغ نمیکنند، اما محمدرضا پهلوی نمیپذیرفت. دکتر سیاسی اخراج اساتید را خارج از حیطه اختیارات رئیس دانشگاه میدانست و معتقد بود اخراج اساتید باید در شوراها و مراکز مسئول هدف رسیدگی قرار گیرد و آن هم باید حاوی استدلال و دلیل قانعکننده باشد و ما برای اخراج این اساتید هیچ بهانه موجهی نداریم. دکتر سیاسی تسلیم فشارها نشد، اما اساتید بهطور غیرقانونی اخراج شدند.»
موج دوم تصفیه اساتید بعد از کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. جمعی از اساتید دانشگاه تهران نامهای علیه کودتا و کنسرسیوم نفت نوشتند و منتشر کردند. به گفته نصرتالله امینی در پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، پس از انتشار این نامه، که تمام افراد امضاکننده آن اگر در ادارات مشغول به کار هستند از خدمت برکنار و حتی به دانشگاه دستور داده شد که این ۱۲ استادی که این نامه را امضا کردند از دانشگاه اخراج بکنند؛ «دکتر سیاسی زیر بار نرفت، ولی جعفری که وزیر فرهنگ آن روز بود که بعد تقسیم شد به اسم فرهنگ و آموزش عالی و آموزش و پرورش، گفته بود که، چون انتصاب استادها به امضای وزیرفرهنگ است پس عزل و انتظار خدمتشان به امضای من است، من امضا میکنم و این ۱۲ استاد را منتظر خدمت کرد.» اساتیدی که یازده نفر از آنها، به جز دکتر عبدالعظیمی، پس از اینکه منوچهر اقبال، رئیس دانشگاه تهران شد، مجدداً دعوت به کار شدند.
نامهای از ساواک، به تاریخ مهر ۵۰ مبنی بر اخراج ۴۷ استاد دانشگاه جهت تصفیه، اخیراً در توجیه موافقان برکناری و اخراج دانشگاهیان در رسانههای کشور منتشر شده است. در این نامه که به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، اداره کل سوم به ریاست ساواک تهران درباره کادر آموزش دانشگاه تهران، ۴۷ نفر از کادر آموزش دانشگاه که مشمول تصفیه بوده و یا مراقبت و دادن تذکر به آنان ضرورت دارد را جهت اقدامات مقتضی معرفی میکند.
براساس این نامه، ۳۰ نفر از اساتید مشمول تصفیه شامل: مرتضی ممیز، محمد ملکی، حبیبالله پیمان، هوشنگ ساعدلو، ناصر پاکدامنهمدانی، محمدجواد مناقبی، امیرحسین آریانپور، جهانگیر خدادوست، یوسف جلالیموسوی، فرامرز بهزاد، سیمین دانشور، محمدرضا باطنی، سیدمحمدجواد موسویشوشتری، داریوش آشوری، عبدالحمید ابوالحمد، سعید بهادری، حمید عنایت، مرتضی محسنی، شمس مصباح، ارسلان شادمان، محمد بهفروزی، ابوالحسن خاکزادقمی، یوسف نامدارسمسار، غلامرضا قاضیمقدم، حسین مرشد، محمدهادی میرشفیعیها، مهدی قالیبافیان، یوسف اربابزاده، فرامرز وقار و کاظم حسینی هستند.
محمدعلی اسلامیندوشن، عباس صنعتی، ابوالفضل عزتی، سیروس حسامیان، سیما کوبان و علی رضا افرادی بودند که در این نامه درخواست شد تا از آنها و در واقع بیان و رفتار آنها مراقبت شود. به ۱۱ نفر از اساتید نیز تذکر داده شد و درخواست شد تا از آنها نیز مراقبت شود که شامل؛ محمد رضوی، رضا مطالومان، سیدعزتالله عراقی، رضا صدوقی، لطیف کاشیگر، توران سلطانزاده، خلیل هوده، منوچهر خدایارمحبی، پریچهر احمدیان، مرتضی اسماعیلی و محمدجواد مراداسحاقی بودند.
دستگاههای اطلاعاتی ساواک نقش پررنگی در رصد و تحلیل گفتار و رفتار اساتید دانشگاه داشتند، نقش و دخالتی که در مواردی با مداخله رؤسای دانشگاه بیاثر میشد و گاهی قدرت غیرقانونی شاه برای اخراج اساتید کارگر میافتاد. احمد قریشی، رئیس پیشین دانشگاه ملی ایران بوده است. او در بخشی از مصاحبه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، به تذکر به اساتید دانشگاه اشاره میکند: «گاهی تلفن میزدند و میگفتند فلان استاد در سر کلاس فلان حرف را زده و به او بگویید که این حرف را نزند. سیاست من همیشه در این موقعها این بود که هیچی به او نگویند، چون اگر میفهمید باز بدتر میکرد.
هیچوقت به هیچ استادی نمیگفتیم چرا این حرف را زدی و آن حرف را نزدی. فقط یک نفر از کادر آموزشی را گرفتند، استادیاری داشتیم به اسم عباس میلانی، استادیار علوم سیاسی بود و پسر بسیار باسوادی بود، او آمده بود در دانشگاه، ولی نظامی بود و در دانشگاه خدمت میکرد. یک روزی دکتر جواهریانی بود، استاد شیمی که رفیق میلانی بود، تلفن زد به من که آقا عباس میلانی را گرفتند و در دفتر، گنجی که وزیر آموزش بود گفت که او ارتشی است و کار او با دادگاه نظامی است و به دلیل اقداماتی که کرده قطعاً اعدام میشود.» احمد قریشی، پیگیر استاد بازداشتی دانشگاه میشود، پس از پیگیریهای متعدد به او میگویند که او افسر بوده و در حین انجام وظیفه تعلیمات نظامی به چریکها میداده، به او بگویید همکاری کند، اظهار ندامت کند و مقالهای بنویسد، شاید بخشیده شود. قریشی میگوید: «چون در دانشگاه بود نمیخواستند مجازات شدیدی برای او قائل شوند، چراکه خیلی مواظب دانشگاه بودند و مثل امروز نبود که در دانشگاه را ببندند و اهمیت ندهند و بروند.
آن موقع اگر دانشگاه تعطیل میشد باید به هزارجا بازخواست میشدند که چرا دانشگاه تعطیل شده، الان سه سال است دانشگاه تعطیل شده و هیچکس حرفی هم ندارد بزند. به او پیغام دادیم که همکاری کن توسط برادرش و او مقالاتی نوشت و در کیهان و اطلاعات چاپ شد راجع به سرنوشت خود و بعد یک سال نگهش داشتند و ولش کردند. در جریان انقلاب خیلی اکتیو بود و از دانشگاه ملی انتقالی گرفت به دانشگاه تهران و بعد گویا از دانشگاه تهران بیرونش کردند یا اینکه بلایی سرش آوردند، نمیدانم. این رسم دستگاه بود که کسی اظهار ندامت میکرد بیرونش میکردند البته خیلیها اظهار ندامت کردند و آمدند بیرون و وزیر شدند.»
از نامه ساواک و درخواست برخورد با ۴۷ استاد که به آن اشاره شد و تدریس و باقی ماندن اساتیدی مانند مرتضی مطهری بهعنوان یک انقلابی در دانشگاه که بگذریم، موج بعدی تصفیه اساتید از دانشگاهها پس از انقلاب و در پی انقلاب فرهنگی رخ داد. محمد ملکی که از اخراجیهای دانشگاه به دست ساواک بود، به حکم مهندس بازرگان که او نیز جزو ۱۲ استاد امضاکننده نامه معروف علیه کودتا بود که حکم اخراج دریافت کرد، به همراه سه تن دیگر به سرپرستی دانشگاه تهران رسید.
اما دانشگاه در بین سالهای ۵۷ تا ۵۹ که سالهای آغازین انقلاب بود، فضای بسیار متفاوتی را تجربه کرد. در سال ۵۷ بیست عضو هیئت علمی دانشگاه تهران که وابسته به رژیم طاغوت خوانده شده بودند از دانشگاه تهران اخراج شدند. اما در کنار آن فضای عمومی دانشگاهها بهویژه در تهران بهگونهای بود که از آن بهعنوان بهار دانشگاهها در تاریخ ایران هم یاد میشود. هما ناطق، یکی از اساتید اخراجی دوران پهلوی که پس از انقلاب دوباره به محیط دانشگاهی فراخوانده میشود، در توضیح فضای دانشگاه در تاریخ شفاهی ایران در هاروارد میگوید: «تدریس در دانشگاه وجود نداشت، بعد از انقلاب سر کلاس تدریس کردیم و واقعا این را میشود گفت که در یک مدت پنج شش ماهی محتوای دروس در دانشگاه فوقالعاده بالا رفت. اولاً بچهها این دکهها را در دانشگاه گشودند و یکدفعه استادها متوجه شدند که بچهها دارند بیشتر از اینها کتاب میفروشند و بیشتر دارند کتاب میخوانند. دیگه به جزوه تن نخواهند داد.
دیگه به اینکه تاریخ شاهان را که کلاه ناصرالدینشاه چه شکلی بود این بچه تن نمیدهد. شما نمیدانید چقدر کتاب فروخته میشد. حتی استاد میآمد از دانشجو کتاب میخرید، در نتیجه اینها مجبور میشدند که بروند و درسها را تهیه کنند. استادهای جدید و جوان استخدام شدند. استادهای تازهنفس به دانشگاه آمدند. درسی راجع به امپریالیسم، سرکوب، تاریخ زندان در ایران گذاشته شد. محتوای دروس را گاهی اوقات بچهها خودشان تنظیم میکردند، حقیقتاً یک بهاری بود. این را نمیشود منکر شد؛ دانشگاه در بعد از انقلاب آن بهار آزادی بود که میشد دید، از یک طرف شما میدیدید که بچهای اعلامیه زده که میرویم در ترکمنصحرا شورای دهقانی راه میاندازیم، از آنطرف یکی زده که ترکمن صحرا را با خاک یکسان میکنیم، پدر شوراهای روستایی را هم در میآوریم. عجیب بود، یک نفر نمیرفت اعلامیه آن یکی را پاره کند. انجمن اسلامی کنار بچههای چپ دکه داشت و هیچکدام نمیگذاشتند یک قرون از مال هر کدامشان اینطرف و آنطرف شود. دانشگاه را به این خاطر بستند، این دموکراسی که انجمن اسلامی را تحت تاثیر قرار داده بود، این آزادی بیان. البته این روح جنبش دانشجویی بود، نه روح سازمانهای سیاسی.»
هرچند که برخی نیز معتقد هستند در این دوره فضای دانشگاه بسیار پرتنش بود. دانشگاه به محلی برای منازعات سیاسی تبدیل شده بود و فضای علمی رنگ باخته بود. در بهمن ۵۷، سازمان ملی دانشگاهیان طرحی برای اداره دانشگاهیها ارائه داد؛ طرحی که قدرت اداره دانشگاه را میان اساتید، کارمندان دانشگاه و دانشجویان تقسیم میکرد، اما این شورای هماهنگی ناکارآمد شناخته شد و لایحه استقلال دانشگاهها در مرداد ۵۸ توسط گروهی از اساتید و حقوقدانان و نمایندگان دانشگاهها تدوین و به وزارت فرهنگ و آموزش عالی فرستاده شد. این لایحه از سوی دانشگاهیان به شدت مورد حمایت بود، اما به دلیل مخالفت در بین تصمیمگیران، عملیاتی نشد.
صدای انقلاب فرهنگی کمکم بلندتر شد. در فروردین سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب پس از ملاقات با امام خمینی مقرر کرد که «دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروههای گوناگون خارج شود». در این بیانیه، سه روز مهلت برای برچیده شدن دفاتر و تشکیلات گروهها در دانشگاهها تعیین و افزوده شده بود که «امتحانات دانشگاهی باید تا ۱۴ خرداد به پایان برسد و از ۱۵ خرداد دانشگاهها تعطیل و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف گشته و نظام آموزشی کشور براساس موازین انقلابی و اسلامی طرحریزی شود.» و این سرآغاز نخستین تصفیه دانشگاهی پس از انقلاب بود. دانشگاهها تا سال ۱۳۶۲ تعطیل شد و پاکسازی استادان و دانشجویانی که بهزعم انقلابیون جوان، متفاوت از نگاه انقلابی حاکم میاندیشیدند، اجرا شد. براساس آمار ویکیپدیا که به استناد آمار (وزارت فرهنگ و آموزش عالی، آمار آموزش عالی ایران، ۱۳۷۳؛ صفحه ۲۶۹) منتشر کرده است، طی انقلاب فرهنگی حدود هشت هزار نفر از استادان دانشگاهها که تقریباً نیمی از کل استادان دانشگاه در ایران بودند از دانشگاهها کنار گذاشته شدند.
عبدالکریم سروش، از اعضای اولیه ستاد انقلاب فرهنگی در اینباره گفته بود که «دانشگاهها سر تا پا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد تا هرگاه که جویندهای وارد آن بشود از همان ابتدا مشامش به بوی این عطر دلنواز عطرآگین شود». هرچند که او نقش خود در اخراج اساتید و انقلاب فرهنگی را در این سالها بارها انکار کرده است. او در بهمنماه سال گذشته درباره این واقعه گفت: «من خستهام ز گفتن و خلق از شنیدنش! چنان که بارها گفتهام، خلاصه ماجرا این است که دانشگاههای بسته را پس از کشمکشها و خونریزیها و مقاومت چریکهای اقلیتی و اکثریتی و پیشگامیها و مجاهدین که به مدت یک سالونیم دانشگاهها را اشغال کرده بودند و ماجرا را خونینتر کردند در خرداد ۱۳۵۹ تحویل ما ۷ نفر دادند؛ اعضای ستاد انقلاب فرهنگی؛ تا بازگشایی کنیم. ما هم که مشتاق به انقلاب مردمی ایران بودیم چنین کردیم و نگذاشتیم که دانشگاهها به مدت طولانی بسته بمانند.
بعضی میخواستند دانشگاهها را تا ۲۰ سال بسته نگه دارند. ورود ما به عرصه پس از وقوع واقعه بود، نه به عزم ایجاد واقعه. یعنی بسته شدن دانشگاهها نه به علم، اذن ما و نه امر ما انجام شد. ما آمدیم تا تندرویها را بزداییم، دانشگاه را از گل و لای جهالت و وابستگی بروبیم و آب صافی معرفت را در آن جاری کنیم و به قدر طاقت چنین کردیم...، اما تصفیه استادان که دستاویز جمعی بیخبر و شاید مغرض شده است نه چنان است که میپندارند. اولاً بعضی تصفیهها از عناصر وابسته به سلطنت و ساواک مقتضای مزاج انقلاب بود، همچنان که بعضی دانشگاهیان هم که خود به خطاهای پیشین خود واقف بودند بدون اینکه دست تعرض کمیتهها به آنها برسد، شغل خود را بیسروصدا ترک گفتند. ثانیاً تصفیهها از آغاز انقلاب بازگشایی دانشگاهها بعد از انقلاب شروع شد و پرچمدارش دکتر محمد ملکی، رئیس دانشگاه تهران بود که یک قلم ۲۰۰ استاد دانشگاه را اخراج کرد... باری وقتی ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد، در یکی از اولین بیانیهها که به امضای من رسید و نسخهاش موجود است، خاتمه یافتن پاکسازیها را اعلام کردیم. اما کسی گوشش بدهکار ما نبود.»
(روزنامه سازندگی) اشاره سروش نامهای است که کانال تلگرامی او هم در هشتم شهریورماه سال جاری و در پی اخراج اساتید دانشگاه در ماههای اخیر منتشر کرده است. براساس متن این نامه که در شهریورماه سال ۵۹ نوشته شده و به امضای عبدالکریم سروش رسیده، او با تاکید بر اینکه پاکسازی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی از عناصر مخرب وابسته و ضدانقلاب لازم است، اعلام میکند که به دلیل پایان یافتن عمر قانونی لایحه پاکسازی مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی، فعلاً تا تصویب مجدد لایحه فوق و تعیین ضوابط و معیارها، دانشگاهها از هرگونه تصمیم و اجرای امر پاکسازی خودداری کنند.
هرچند که محمد ملکی نیز در مصاحبه شماره ۳۸ هفته نامه شهروندامروز که در سال ۱۳۸۶ منتشر شد، درباره نقش خود در تصفیه دانشگاهها گفته است: «من هیچ جایگاهی نداشتم. تصمیم حذف نیروهای وابسته به رژیم گذشته و ساواک تنها مربوط به دانشگاهها نبود تمام مراکز و ادارات دولتی را شامل میشد. برای این کار نیز کمیته پاکسازی در دانشگاهها تشکیل شد که در دانشگاه تهران متشکل بود از دکتر شهیدی، نماینده دادگستری، یک نفر از اساتید و یک نماینده از کارمندان دانشگاه. بنده هیچ مسئولیتی در این کمیته نداشتم، من حتی یک بار هم به دفتر این کمیته نرفتم. آنها نیز سوابق افراد مختلف را از مهدی چمران که آن زمان رئیس اسناد ملی و اسناد ساواک بود میگرفتند و درباره فراماسونر بودن یا همکاری افراد ساواک تصمیم میگرفتند. تنها نقشی که من داشتم این بود که بعضا کمیته پاکسازی در مواردی مردد بود و از ما درخواست میکرد با آقای چمران مکاتبه کنیم تا سوابق افراد مشکوک در اختیار کمیته پاکسازی قرار گیرد... در نقد باید منصفانه برخورد کرد آقایانی که مرا به حذف اساتید متهم میکنند چرا نمیگویند که شورای انقلاب بنا به درخواستهای مکرر بنده مصوبهای را تنظیم کرد و اجازه داد تا اساتید و دانشجویانی که از کودتای ۳۲ به بعد اخراج شدهاند بازگردند.»
اخراج بعدی اساتید که برخی آن را انقلاب فرهنگی دوم مینامند، در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد انجام شد. احمدینژاد در سال دوم ریاستجمهوری خود طی نامهای به رؤسای دانشگاهها، اینچنین نوشت که «نظام آموزش ما ۱۵۰ سال است که متاثر از نظام سکولار بوده و استعمار نیز به دنبال تعمیم نظام مورد نظر خود است. تغییر این فضا زحمت دارد و پیچیده است...» نخستین اخراجیها از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بودند، ۱۰ عضو هیئت علمی این دانشکده بازنشسته اجباری و یا اخراج شدند. اما واکنش رؤسای دانشگاهها در این دوره به بازنشستگیهای اجباری متفاوت از قبل بود. معاون دانشجویی دانشگاه تهران، در واکنش به دانشجویان معترض به این اقدام گفته بود: «حکم بازنشستگی استادان دانشکده حقوق، طبق قانون صادر شده، زیرا براساس قانون، دانشگاه مکلف است تا استادانی که به سن ۶۵ سال میرسند را بازنشسته کند. موضوع، گزینش فردی خاص نبوده بلکه هدف اجرای قانون بوده تا امکان به کارگیری و استخدام نیروهای جدید در دانشگاه فراهم شود.»
موج اخراج اساتید دانشگاه در دوره احمدینژاد پس از حوادث سال ۸۸ به نقطه اوج خود رسید؛ اساتیدی که تا پیش از این به دلیل سکولار بودن باید از دانشگاه اخراج میشدند حالا به دلیل همراهی با جنبش سبز زیر تیغ وزارت علوم رفتند. هرچند که احمدینژاد بعدها خود در مقام منتقد به اخراج اساتید درآمد. او در سال ۱۴۰۰ و در دیدار با برخی از فرهنگیان اینچنین گفت: «شنیدهاید که استاد دانشگاه چند دهساله را اخراج میکنند! آقای فاضلی، آقای اباذری، آقای امیدی را اخراج میکنید؟!
آیا اگر همه استادان دانشگاه و همه معلمان اخراج شوند، کار شما درست میشود؟ مشکل شما حل میشود؟ ماندگار میشوید؟ قبل از انقلاب، امام در پاریس صحبت کردند و گفتند در جمهوری اسلامی که ما میخواهیم درست کنیم، حتی کمونیستها هم آزادند که نظراتشان را بیان کنند، در دانشگاه به آنها کرسی میدهیم که بیایند و حرفهایشان را بزنند. حالا اینها که کمونیست نیستند، اخراجشان میکنید، کمونیست هم باشند نباید اخراجشان کنید.»
اما اخراج اساتید در دولت رئیسی، با شتابی بیشتر و رویهای شدیدتر از دوران احمدینژاد و روحانی آغاز شد. نخستین استاد اخراجی دولت رئیسی، بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد است. محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی و آرش اباذری، استاد فلسفه دانشگاه شریف، اخراجیهای بعدی دولت رئیسی در سال ۱۴۰۰ بودند. اما این اخراجها، پس از شروع اعتراضات سال ۱۴۰۱ بسیار شدیدتر و جدیتر شد. روزنامه اعتماد اخیراً اسامی ۱۵۷ استادی را که از دولت احمدینژاد تا دولت سیزدهم و پایان مرداد ۱۴۰۲ از تدریس در دانشگاه اخراج، تعلیق، بازداشت، احضار یا وادار به بازنشستگی اجباری و زودهنگام شدند را منتشر کرد. از حسین بشیریه گرفته تا محمدرضا باستانیپاریزی و علی شریفیزارچی و محسن برهانی و سعید لیلاز و زهرا رهنورد در این لیست به چشم میخورند. نکته جالب توجه در این لیستها تعداد اساتید زن اخراجی در سه دورهای است که روزنامه اعتماد به آن اشاره کرده است. از ۸۵ استاد اخراجی دولت احمدینژاد، ۶ نفر زن بودند، از ۱۴ استاد اخراجی دولت روحانی ۳ نفر زن بودند و از ۵۸ استاد اخراجی دولت رئیسی ۱۴ نفر زن بودهاند.
نکته مورد توجه دیگر در اخراج اساتید این دوره، نحوه دفاع رؤسا و مدیران دانشگاهها با اخراج اساتیدشان است. فرهاد دانشجو در واکنش به اخراج سمیه سیما از این دانشگاه گفته است: «استاد موردنظر هیچیک از امتیازات تبدیل وضعیت را کسب نکرد و در حال حاضر نیز بدون اطلاع دانشگاه به خارج از کشور رفته است.» رئیس جهاد دانشگاهی تهران نیز درباره اخراج برخی اساتید از دانشگاه اینگونه گفته است: «این روال معمول و طبیعی دانشگاهها است که کسانی که نتوانند پایه و رضایت دانشگاه را بگیرند و دچار رکود علمی شوند، با آنها قطع همکاری میشود.» رئیس دانشگاه تهران نیز درباره اخراج اساتید خود اینگونه گفته است: «من کاملا مطلع هستم که از ادامه همکاری برخی از این افراد به علت مشکلات اخلاقی و داشتن شاکی ممانعت به عمل آمده است، ولی در رسانهها مدعی میشوند که قطع همکاری آنها به علت مسائل سیاسی بوده است.»
رئیس دانشگاه شهید بهشتی در توضیح علت اخراج محمد فاضلی اینگونه گفت: «دکتر فاضلی بارها تذکر گرفتهاند که در دانشگاه حضور داشته باشند و در ضمن ایشان مقاله بینالمللی قابلقبول نداشتند.» روابط عمومی دانشگاه شریف نیز در توضیح اخراج اباذری اینگونه گفت: «نامبرده از حدود سه سال پیش در تدریس برخی از دروس با گروه «فلسفه علم» این دانشگاه همکاری داشته و اخیراً متقاضی استخدام بهعنوان عضو هیئت علمی این دانشگاه بودهاند. فرآیند استخدام ایشان، براساس روند قانونی وزارت علوم، منجر به نتیجه مثبت نگردید.»
هرچه تلاش در راستای دفاع از حفظ اساتید بهعنوان نخبگان جامعه و بهره بردن از توانمندی و اطلاعات آنها در دوره پیش از انقلاب در سخنان رؤسای دانشگاه آن زمان به چشم میخورد، اما متاسفانه این نگاه حمایتی این روزها کمتر دیده میشود. اگرچه نتیجه اتفاقات شاید چندان تفاوت نکند، اما دانشگاه بهعنوان خانهای برای نخبگان و دانشگاهیان جایگاهش با همین برخوردها مشخص میشود. این روزها استقلال دانشگاه که به نظر میرسد در تمام دوران تاریخ ایران، با شدتهای متغیر تحت فشار و تهدید قرار گرفته، یکبار دیگر نیز از دسترفته فرض میشود، اما این بار اینگونه به نظر میرسد که اعتراضها به این اخراجهای گسترده نسبت به هر دوره دیگری شدیدتر و جدیتر است؛ از مدیران و مسئولان دولتی سابق و اسبق گرفته تا دانشگاهیان و مردم عادی، طیفهای مختلف روحانیت و حوزویان و برخی اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام نسبت به این اخراجها و عواقب آن به شدت معترض و خواهان پهن شدن چتر استقلال بر سر دانشگاهها هستند.