صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

اکبر آقا رشتی بود و مشتی. دودکار بود و دودباز نه. فروردین ۱۳۰۴، طفل دو ماهه‌ای بود در شکم ننه‌اش که خبر پیچید محمدعلی شاه قاجار از دنیا رفت.
تاریخ انتشار: ۲۳:۲۶ - ۳۰ مرداد ۱۴۰۲

۱- اکبر آقا رشتی بود و مشتی. دودکار بود و دودباز نه. فروردین ۱۳۰۴، طفل دو ماهه‌ای بود در شکم ننه‌اش که خبر پیچید محمدعلی شاه قاجار از دنیا رفت. نوزاد دو ماهه‌ای بود در بغل ننه‌اش که خبر پیچید رضا خان، رضاشاه شد. اکبر آقا، اما شیرش را می‌خورد و از دار دنیا بی‌خبر بود. پشت لبش که سبز شد قبای نظام به تن کرد و درجه گروهبانی گرفت. خیال خانواده راحت شد که حالا می‌تواند حقوقی بگیرد و زنی بستاند و خانه‌ای ابتیاع کند. اما عشق به تیاتر دست از سرش برنمی‌داشت. بازنشسته که شد عزم پایتخت کرد. حوالی سال ۱۳۵۰ به تیاتر دهقان در تهران پیوست و خودی نشان داد. یک چند نمایش و یکی دو سریال شد قسمتش از آن همه آرزو.

۲- یک روز ستاره بختش چشمک زد و به سینما دعوت شد. همان اولین فیلمی که بازی کرد خواب و خیالش را ربود. می‌رفت این سینما، آن سینما آنقدر می‌نشست تا خودش را تماشا کند. حق هم داشت؛ بالاخره گوگوش روی پرده بود و سعید کنگرانی کنارش و پرویز صیاد کارگردانش. اصلا چه حالی داشت «در امتداد شب» بازی کرده باشی ولو قد یک پلان. هرچند اسمش روی پرده نیامد، اما اکبر اقا عین خیالش نبود. انگار از همان اول‌ها قسمتش این بود هزار فیلم هم بازی کند باز عکسش را آن ته‌ها بگذارند و اسمش را آن آخرها.

۳- انقلاب که شد اکبر آقا مدتی پیدایش نشد. اول بار، اما بر پرده سینما دیدمش در فیلم «گلنار». ۵، ۶ ساله بودم و نمیشناختمش، اما مثل ما غمخوار گلنار بود و همراه گلنار. کلاه قرمزی که بر پرده سینما آمد اکبر آقا هم کنارش بود. پشت فرمان همان پیکان تعلیم رانندگی که عاقبت به خیر نشد. همان‌جایی که کلاه قرمزی می‌گفت: «خیلی جالبه عزیزم؛ هیچ دقت کردی ببینی این دیواره با چه سرعتی سمت ما میاد!» و ناگهان دیوار و ناگهان پرتاب. خلاصه از همان جا‌ها بود که اکبر آقا با آن لهجه شیرین گیلکی‌اش در ذهن ما نقش بست.

۴- هر چه بزرگتر شدیم و پول قلک‌مان بیشتر خرج سینما شد، بیشتر دیدیمش. در «آپارتمان شماره ۱۳» در «دو نفر و نصفی» در «چشم شیطان» در «دلاوران کوچه دلگشا» و حتی در «پاکباخته». نکته آنکه در همه این‌ها یک یار غار داشت که کسی نبود جز علیرضا خمسه. سال‌ها بعد آمارش را درآوردم دیدم خمسه، دوسه کار تلویزیونی در دهه ۷۰ ساخته مثل «معجزه ازدواج» و «بهارنامه» که از قضا توی همه آن‌ها اکبر آقا یک نقشی دارد. در بین فیلمساز‌ها هم بامرامش حسن هدایت بود و یدالله صمدی. هر فیلم وسریالی می‌نوشتند یا می‌ساختند یک پای ثابتش اکبر آقا بود. خلاصه رفاقت بود دیگر.

۵- اکبر آقا این آخر‌ها هم مشکل قلبی داشت و هم مشکل بینایی. خانه‌نشین شد و کوچه بن‌بستی در قرچک مأمن و مأوایش بود. خبر نداشت آن بیرون چه خبرهاست. انتخابات ریاست جمهوری نهم، کشور را تکان داده بود. اکبرآقا، اما روی تختش نشسته بود و به پارسال همان روز‌ها فکر می‌کرد. به مسافرت مشهدی که با همکاران قدیمش رفته بود؛ با جعفر بزرگی، مهری مهرنیا، اسماعیل داورفر، فرخ‌لقا هوشمند، مهری ودادیان، فریماه فرجامی و دیگران. همان همسفرانی که بعد از او یکی یکی بار سفر آخرت بستند. غرق همین خاطرات بود که چشمانش را بست. اول امرداد ۱۳۸۴، احمدی‌نژاد تازه سر کار آمده بود که اکبر آقا گذاشت و رفت. انگار می‌دانست بعد ازآن هیچ چیز مثل قبلش نمی‌شود.

منبع:برترین ها

برچسب ها: اکبر آقا رشتی
ارسال نظرات