خواهر کلارا وُلچِک اغلب از محل دفن «مری استلای مقدس و ده همراهش» که بیشتر به عنوان «شهدای نووگرودک» شناخته میشود، بازدید میکند.
به گزارش بی بی سی؛ خواهر کلارا که از بلاروس با تلفن با بیبیسی صحبت میکرد، گفت: «این راهبهها به نجات ۱۲۰ نفری کمک کردند که از مرگ در امان ماندند، اما مجبور شدند به اردوگاههای کار اجباری روند.»
در ۵ مارس ۲۰۰۰، پاپ ژان پل دوم، راهبهها را آمرزش کرد، که یک مرحله قبل از قدیس شدن است.
اما هیچ مدرک روشنی مبنی بر کشته شدن راهبهها در ازای آزادی زندانیان وجود ندارد.
داستان در ۴ سپتامبر ۱۹۲۹ آغاز میشود که دو خواهر از گروه «خانواده مقدس ناصره» به شهر کوچک نووگرودک وارد شدند.
این شهر در طول قرنها بارها دست به دست شده است و در آغاز جنگ جهانی دوم، خانه حدود ۲۰ هزار نفر و تحت کنترل لهستان بود.
در سپتامبر ۱۹۳۹ این شهر به تصرف نیروهای اتحاد جماهیر شوروی درآمد. راهبهها مجبور شدند صومعه خود را ترک کنند و به خانههای اهل کلیسا نقل مکان کنند.
در سال ۱۹۴۱، نیروهای نازی آلمان، به عنوان اشغالگر جانشین نیروهای شوروی شدند. راهبهها تشویق شدند که به صومعه خود بازگردند. حدود نیمی از جمعیت شهر یهودی بودند و نازیها شروع به کشتن آنها کردند.
اولین قتل عام در دسامبر ۱۹۴۱ رخ داد که در آن ۵۱۰۰ یهودی کشته شدند. ۴۵۰۰ یهودی دیگر در اوت ۱۹۴۲ به قتل رسیدند.
تا سال ۱۹۴۳، گروههای مختلف پارتیزانی در این منطقه فعال بودند. گشتاپو، پلیس مخفی نازیها، ۱۸۰ نفر را از ۱۷ تا ۱۹ ژوئیه دستگیر کرد تا این مقاومت را خنثی کند. به زودی شایعاتی مبنی بر اعدام همه دستگیرشدگان منتشر شد.
کشیش الکساندر زینکیویچ تنها کشیش کاتولیک بود که در آن زمان در نووگرودک باقی مانده بود.
جماعت راهبهها ۱۲ نفر بودند که خواهر مری استلا ۵۵ ساله بزرگترین و خواهر مری بوروما ۲۷ ساله جوانترین آنها بودند.
پدر زینکیویچ نحوه واکنش «مادر استلا» به دستگیریاش را ثبت کرده است.
او با بیآلایشی خاص خود گفت: «خدایا، اگر جانفشانی لازم است، [جان را]از ما که از تکالیف خانوادگی مبرا هستیم، بپذیر و از کسانی که زن و بچه دارند، بگذر. ما حتی برای این دعا هم میکنیم.»
او میافزاید: «هیچ سندی وجود ندارد که اشخاص یا وسایلی را که مشیت الهی برای دخالت در برنامههای تدارک دیده شده برای اعدام زندانیان استفاده کرده باشد نشان بدهد.»
یک هفته بعد راهبهها به پاسگاه پلیس احضار شدند.
پدر زینکیویچ در ۳۱ ژوئیه با خواهر استلا ملاقات کرد. او «اضطراب و دلهره» را در خواهر استلا تشخیص داد. این دیدار آخرین ملاقات آنها بود.
خواهر استلا به او گفت که انتظار دارد آنها را برای کار اجباری به آلمان بفرستند.
سپس خواهر استلا از خواهر مالگورزاتا خواست که در آنجا بماند و ۱۰ راهبه دیگر او را تا پاسگاه پلیس همراهی کردند.
روز بعد، پدر زینکیویچ مراسم عشای ربانی را برگزار کرد، اما متوجه فضای خالی شد که معمولا راهبهها آنجا را پر میکردند. او «احساس ماتم» کرد.
هنگامی که برای شنیدن اعترافات آماده میشد، متوجه شد که راهبهها در صبح روز اول اوت ۱۹۴۳ به قتل رسیدهاند.
انگیزه برای او روشن نبود. این کشیش این حدس را شنیده بود که هویت آنها را اشتباه گرفته بودند و گشتاپو میخواسته اعضای یک فرقه دیگر را که مشکوک به کمک به چریکهای شوروی بودند بکشد.
پس پدر زینکیویچ خود را پنهان کرد. در مارس ۱۹۴۵، پس از شکست نازیها در این منطقه، او نبش قبر اجساد راهبهها را رهبری کرد و آنها را در نزدیکی کلیسایشان دفن کرد.
روایت این کشیش با تحقیقات تامارا ورشیتسکایا مطابقت دارد. او موزه مقاومت یهودیان را در نووگرودک در سال ۱۹۹۲ تأسیس کرد. او پس از بازنشستگی همچنان درگیر تحقیقات درباره هولوکاست است.
خانم ورشیتسکایا میگوید: «تا آنجایی که من میدانم، این دو رویداد با هم تداخل ندارند. آنها بسیار به هم نزدیک بودند، اما به نظر نمیرسد به هم مرتبط باشند».
در سال ۲۰۱۱، او با همکاری موزه یادبود هولوکاست ایالات متحده با شاهدان عینی و بازماندگان مصاحبههای ویدئویی انجام داد.
خانم ورشیتسکایا میگوید: «ماریا کاراوایسکا تنها منبع دست اول بود که ماجرا را به من گفت. دو برادر او از جمله لهستانیهایی بودند که به آلمان فرستاده شدند.»
ماریا به او گفت که ۱۱۲ لهستانی به آلمان فرستاده شدند.
خانم ورشیتسکایا فهرستی را در آرشیو کشف کرد که به زبان آلمانی نوشته شده بود. او میگوید که این فهرست شامل اسامی ۹۵ لهستانی بود که در نهایت احتمالاً تا ۲۴ ژوئیه به آلمان فرستاده شدند.
ماریا در این مصاحبه درباره دستگیری برادرانش صحبت کرده است.
او گفت: «سه برادرم دستگیر شدند، اما یکی از آنها موفق به فرار شد. آنها متهم به اداره یک سازمان پارتیزانی زیرزمینی بودند. آلمانیها قصد داشتند آنها را اعدام کنند. حتی گورهایشان را هم کنده بودند.»
در ابتدا ۱۸۰ نفر توسط گشتاپو دستگیر شدند. این دستگیریها زمانی اتفاق افتاد که افسر مسئول، ویلهلم تراوب، غایب بود. او اهل خانوادهای از ملاکان آلمان بود.
خانم ورشیتسکایا میگوید ویلهلم تراوب به محض شنیدن خبر دستگیریها، به پایتخت، مینسک سفر کرد و از مافوق خود درخواست کرد که زندانیان را برای کار در مزرعهاش بفرستند.
«ماریا به من گفت که تراوب با برادرانش به زبان لهستانی صحبت کرده و از آنها خواسته بود که برای یک شب به خانه برگردند تا وسایل ضروری سفر را بیاورند.»
او میافزاید: «روز بعد از همه زندانیان خواسته شد به ایستگاه راه آهن بروند.»
یک صفحه تایپ شده از اسامی مردان لهستانی که به در ژئیه ۱۹۴۳ به اردوگاههای اجباری فرستاده شدند.
خانم ورشیتسکایا میگوید: «این کاملاً حقیقت دارد که پس از دستگیری، خانوادههای لهستانی به کلیسا رفتند و درخواست کمک کردند.»
خانم ورشیتسکایا میگوید: «راهبهها دعا کردند. این احتمال وجود دارد که راهبه بزرگ در طول نیایش گفته باشد که اگر باید کسی قربانی شود، بگذار جان ما باشد. من معتقدم که این میتواند درست باشد.»
او میافزاید، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد بین راهبهها و نازیها در مورد سرنوشت این مردان مذاکره شده است.
خانم ورشیتسکایا میگوید: «به نظر نمیرسد که دلایل دستگیری راهبهها به آزادی این گروه از لهستانیها مرتبط باشد.»
خانم ورشیتسکایا میگوید تمام افرادی که برای کار اجباری به آلمان برده شدند از جنگ جان سالم به در بردند.
خواهر آمابیلیس رئیس جماعت خانواده مقدس ناصره است و اسناد کلیسا را در مورد این رویداد به اشتراک گذاشته است.
در این سند آمده است: «همه شاهدان زندگی خواهران متقاعد شدهاند که این خواهران با هدایت ایمان و عشق به خدا و همسایه جان خود را فدا کردند.»
خواهر آمابیلیس هنگامی که از طریق ایمیل در مورد عدم وجود شواهد مستقل تحت فشار قرار گرفت، گفت: «خواهران سخن از قربانی شدند گفتند و ما معتقدیم که خداوند قربانی آنها را پذیرفت.»
گور راهبهها که برای خواهر کلارا اهمیت ویژه دارد
از آنجایی که جامعه مذهبی در نووگرودک رو به کاهش است، خواهر کلارا بر ایمان خود ثابت قدم است.
او میگوید: «من به فداکاری خواهرانمان که منجر به نجات زندانیان شد ایمان دارم.»
«من میدانم که منطق بشری میتواند حقایق را به گونهای متفاوت تفسیر کند، اما خداوند صدایشان را شنید و قربانی آنها را پذیرفت.»