روزنامه اطلاعات نوشت: قدر مسلم از روحانی انتظار بردباری و صبر و وقار و رفتاری شایسته و درخور بسی بیش از دیگران میرود و هرگز چنین رفتاری از او پسندیده نیست و محکوم کردن چنین اعمالی هم حق است، اما یک لحظه همه گلایههایی که از دولت و حکومت و گرانی و مشکلات و مصائب زندگی و خشم و نفرتی که از تبعیض و فساد و نابرابری و ترک فعلهای مقامات و فاصلههای فراوان دغدغههای آنان با دغدغههای مردم در فقر مانده داریم را به کناری نهیم و به عنوان یک انسان منصف به قضاوت بنشینیم که اگر شما جای او بودید و چنین بیرحمانه تحریک میشدید آستانه تحمل شما با شما چه میکرد؟
او نه بنز سوار بود و نه در پنتهاوس زندگی میکرد و نه چنان مکنت و مالی داشت که اگر داشت بر سر بخشی از یک زمین خانوادگی موروثی در روستا چنین صحنهای رقم نمیخورد که حال همه آبرو و اعتبارش را در معرض تاراج ببیند.
به واکاوی کامنتها و شوخیها و واکنشهای فراگیر پیش آمده ـ که بحث بر سر آن مجال موسعی میخواهد ـ نمیپردازیم. تعریضی هم نسبت به همه آنان که معتقدند نگاه جامعه به این قشر همان است که ابتدای انقلاب بودو این صحنهها و برخوردها و فیلم گرفتنها و… از سر دشمنی و عناد و بدبین کردن مردم و… هم چندان نداریم هر چه که هست اینکه حداقل از منظر جامعه شناختی با چنین پدیدههایی عالمانه روبرو شویم و به واکاوی علل ایجابی آن و نیز آسیبشناسی درست مسأله بپردازیم و برای آن کاری بکنیم.
بسیاری از این بزرگنماییها و از این مخالفتها ریشه در کتمان این حقیقت دارد که جامعه و انقلاب و نظام به اصلاحات اساسی در روش حکمرانی و تغییرات مهمی در نحوه اداره کشور و نوع مواجهه با مردم و تقویت سرمایه اجتماعی نیازمند است. یادمان باشد که جامعه یک موجود زنده است و کنش و واکنش خاص خود را دارد. در برابر رفتارهای دولت و حاکمیت رفتار متقابل نشان میدهد و برای اینکه احترام کند نیازمند احترام متقابل است و این صرفاً با قربان صدقه رفتن و خود را نوکر مردم دانستن و در عمل بیتوجهی کردن به مطالبات اساسی آنان حاصل نمیشود و نتیجه این میشود که دودش به چشم فلان طلبه قلیل المعاش و یا فلان روحانی مردمی که خودش هم قربانی این شرایط فقرزده است میرود.
کلام آخر اینکه نگذاریم پیوند دیرینه روحانیت با مردم آسیب ببیند یا بیش از این آسیب ببیند.