صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۵۲۸۸۰
نگاهی انتقادی به برخی گزارش‌های مشکوک درباره حضور امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام در حمله به ایران
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۹ - ۰۴ مرداد ۱۴۰۲

روزنامه اعتماد نوشت: در سال‌های اخیر به واسطه توسعه فضای مجازی، گاه مطالبی خلاف واقع چنان دست به دست می‌شود که در مواردی گویی به باوری مسلم تبدیل شده است.

 این اتفاق وقتی بغرنج‌تر می‌شود که گاه در پای یک مطلب سراسر کذب، ارجاعی به کتابی مشهور نیز داده شده است و مخاطب عامی که نه از دانش کافی برای تشخیص اصالت آن مطالب و نه حتی از دسترسی به اسناد ارایه شده در آن برخوردار نیست چاره‌ای جز پذیرفتن ندارد.

البته گاه ردّی از آنچه نقل می‌شود در برخی متون تاریخی رسیده به ما وجود دارد، اما آیا این به تنهایی کافی است که ما به صرف یک یا چند نقل قولِ تاریخی وقوع آن مساله را بپذیریم و برای‌مان به امری مسلّم تبدیل شود؟

همان‌طور که حتما خوانندگان محترم نیز تجربه کرده‌اند در سال‌های اخیر به مناسبت‌های مختلف از قبیل ایام شهادت امیرالمومنین (ع) در ماه رمضان و رسیدن ایام عزای سیدالشهدا در محرم یا مناسبت‌های ماه صفر از قبیل رحلت سول خدا (ص) و شهادت امام مجتبی (ع) و... مطالبی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که مثلا امیرالمومنین (ع) در جنگ بنی قریظه چند نفر از یهودیان را کشت، پیامبر (ص) با مشرکان مکه چه کرد، یا در مورد تعداد همسران امام مجتبی (ع) اعداد عجیب و غریبی ذکر و تفسیر‌های به غایت توهین‌آمیز و مشمئز‌کننده از آن ارایه می‌شود. یکی از این موارد هم مساله حضور امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در جنگ قادسیه است که به فتح ایران منجر شد.

تفاوت علم تاریخ با روایاتِ تاریخی

البته همان‌طور که اشاره شد در مورد برخی از این مطالب، در متون تاریخی چیز‌هایی نوشته شده است، اما آیا براساس علم تاریخ ما مجازیم هر آنچه گزارش شده را صددرصد بپذیریم؟ یا به عکس! تاریخ، علم محفوظاتِ روایاتِ تاریخی نیست بلکه دانشی است که به ما می‌آموزاند چطور از میان انبوه گزارش‌هایی که با اغراض مختلف فرقه‌ای، سیاسی، حکومتی، مذهبی و... نوشته شده است، بتوانیم سره از ناسره را تشخیص دهیم و به درکی برسیم که به حقیقت نزدیک‌تر باشد.

برای رسیدن به این مهم علاوه بر تحقیق در متون مختلف تاریخی و مقایسه دقیق آن‌ها با یکدیگر، باید واجد بسیاری از تئوری‌ها و ابزار‌های علمی دیگر نیز در این عرصه باشیم. از آن جمله است هرمنوتیک و علم خوانش و فهم متن که برای ارزیابی گزارش‌های مختلف تاریخی، اهمیتی بی‌بدیل دارد.

هرمنوتیک به ما می‌آموزاند که چطور با فهم فضای تاریخی هر عصر -اما بیرون از متن تاریخی موردنظر- بتوانیم صحت و سقم آنچه در متن آمده را تخمین بزنیم. این علم است که به ما می‌آموزاند قرائن مختلف را چطور باید یافت و با تبدیل آن‌ها به یکی از معیار‌های داوری‌مان چگونه می‌توان میزان درستی هر روایتِ تاریخی را تشخیص داد.

حال به مناسبت فرارسیدن ماه محرم و ایام عزای سبط پیامبر عظیم‌الشان اسلام و سرور جوانان اهل بهشت، می‌خواهم به یکی از موضوعاتی بپردازم که در سالیان اخیر بسیار در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مورد توجه و بازنشر قرار گرفته و حتی از آنجا به گفتگو‌های خانوادگی و دوستانه و... راه پیدا کرده و از گوشی به گوشی تا گوش به گوش در حال انتقال است و متاسفانه جواب درخوری هم تاکنون یا داده نشده است یا اگر داده شده آن‌قدر صدای ضعیف و رمق نحیفی داشته که در فضای پرهیاهوی زمانه ما به جایی نرسیده است؛ لذا مقاله پیش رو بنا دارد به یکی از این موارد بپردازد که به نظر می‌رسد شاید از مهم‌ترین شائبه‌هایی باشد که در عصر ما محل توجه قرار گرفته است. این مساله همانا حضور امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در نبرد قادسیه و جنگی است که به فتح ایران توسط اعراب مسلمان انجامید.

نبرد قادسیه

حمله اعراب به ایران (معرکه القادسیه) در روز هفتم ماه رمضان سال ۱۴ هجری (در اوایل حکومت خلیفه دوم عمربن خطاب) در قادسیه -پانزده فرسخی کوفه- آغاز شد. سرکرده لشکر اعراب در این جنگ، سعد بن ابی‌وقاص بود و سردار سپاه ایران، رستم فرخزاد. این جنگ نهایتا فقط پس از چهار روز (دهم رمضان سال ۱۴ هجری) با کشته شدن رستم فرخزاد به پایان رسید و این پایان درواقع آغازی بود بر سقوط دولت ساسانی و رفتن ایرانیان به زیر یوغ اعرابی که به نام اسلام توانستند برای قرن‌ها سرنوشت مُلک و مِلت ایران را در اختیار خود بگیرند.

پارادوکس ایران و تشیع در نبرد قادسیه

حال با بیان این پیشینه تاریخی، اهمیت شائبه‌ای که پیش‌تر در مورد حضور امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در این جنگ ذکر شد روشن‌تر می‌شود. ما ایرانیانی که از سویی بر مذهب شیعه هستیم و دلداه خاندان پیامبر اسلام (ص) و از سوی دیگر به واسطه علقه‌های ملی، نسبت به تاریخ ملت‌مان طبیعتا حساسیت ویژه‌ای داریم و بسیاری از ما نبرد قادسیه علیه کشورمان را ناعادلانه و حتی گاه غیرِاسلامی می‌دانیم، در اینجا گرفتار پارادوکس و تناقضی به غایت پیچیده و دشوار می‌شویم.

این پارادوکس با همه مصایبش، اما خاصیتی مهم دارد که توجه به آن، می‌تواند در به ثمر رسیدن فهمی محققانه از این رویداد تاریخی نقشی اساسی ایفا کند. این خاصیت، همانا طرح این شائبه است که آیا احتمال جعل چنین داستانی توسط حکومت‌هایی که تمام ارکان فرهنگی - و از آن جمله تاریخ نویسی را دراختیار داشتند- برای ایرانیانی که از ابتدا دل به مذهب اهل‌بیت علیهم‌السلام دادند و از همان صدر اسلام در جناح‌بندی‌های سیاسی طرف ایشان را می‌گرفتند وجود دارد؟به بیان دیگر گفتن اینکه حسنین (علیهماالسلام) در جنگی که به فتح ایران منجر شده حضور داشتند چقدر می‌توانسته با انگیزه رماندن ایرانیان از مذهب تشیع و منتفی شدن طرفداری‌شان از خاندان پیامبر (ص) ساخته شده باشد؟

این از جمله مواردی است که یک تاریخ‌دان به محض برخورد با آن شامه‌اش تیز می‌شود و با نگاه انتقادی و دیالکتیکی‌اش با تردیدی جدی به آن می‌نگرد و اصل آن را مورد تشکیک قرار می‌دهد و احتمال جعلش توسط حاکمان و روایت‌سازی‌های مورخان درباری به امر ایشان را مورد توجه جدی قرار می‌دهد. چنانکه به نظر می‌رسد بازنشر چنین مسائلی در زمانه ما کم و بیش با همان انگیزه‌ها باشد.

امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در زمان جنگ قادسیه چند ساله بودند؟

اما مورد دیگر که توجه به آن در بررسی ادعای حضور حسنین علیهماالسلام مطرح است سن و سال این دو امام بزرگوار است. گاه در مطالب مجازی و حتی برخی سخنان طوری از حضور ایشان گفته می‌شود که گویی آن‌ها دو جوان رشید مثلا سی، چهل ساله بودند که در جنگ قادسیه سرداری یا سربازی کرده‌اند. حال آنکه امام حسن که برادر بزرگ‌تر بوده متولد نیمه رمضان سال سوم هجری است و تا آغاز جنگ مذکور دقیقا یازده ساله بوده‌اند و امام حسین (ع) که برادر کوچک‌تر بوده متولد سوم شعبان سال چهارم هجری است که در زمان این جنگ حدود ده سال داشته‌اند.

هرچند در مواردی استثنایی - مثل قیام عاشورا- یا جنگ‌های اولیه اسلام مانند بدر و اُحد، به ندرت حضور یا شهادت شخصیت‌هایی کم و بیش با چنین سن و سالی گزارش شده، اما بعید به نظر می‌رسد در اوج قدرت دستگاه خلافت اسلامی که در عرض چهار روز می‌تواند امپراتوری ساسانی را به زیر کشد، نیازی به حضور خردسالانی ده، دوازده ساله بوده باشد!

اعراض اهل بیت از تصمیمات خلفا

قرینه دیگری که اینجا وجود دارد کناره‌گیری اهل بیت پیامبر (ص) با محوریت شخص امیرالمومنین (ع) از عموم مناسبات سیاسی و مناصب حکومتی است. بعد از ماجرای سقیفه و منتفی شدن عمل به امر پیامبر (ص) در روز غدیر، امیرالمومنین (ع) از خلافت کناره گرفتند و افسار حکومت را رها کردند و کار امت را به خودشان واگذار کردند. ایشان به اتفاق همسر مکرمه‌شان که تنها فرزند بازمانده از رسول خدا (ص) بود -حضرت زهرا (س) - هر آنچه می‌شد کردند تا از حکومتی که به نام رسول خدا (ص) تشکیل شده سلب مشروعیت کنند.

از امتناع از بیعت در روز‌های نخستینِ خلافتِ نخستین خلیفه گرفته تا محروم کردن دستگاه حکومت و شخص خلیفه از حضور در تشییع جنازه دختر پیامبر (ص) و اقامه نماز بر پیکر مطهر ایشان از جمله اقدامات مدنی بود که اهل‌بیت پیامبر (ص) برای مشروعیت‌زدایی از دستگاه خلافتی که به نام پیامبر حکومت می‌کرد به کار بستند.

البته می‌دانیم که در مورد این موارد هم در سال‌های اخیر سعی شده شک و شبهه‌هایی مطرح شود چنانکه گویی اتفاق خاصی نیفتاده بود و امیرالمومنین (ع) و حضرت فاطمه (س) راضی بودند به نتیجه آنچه بعد از رحلت پیامبر (ص) رقم خورد و... به نظر می‌رسد با کسانی که چنین مسائلی را مطرح می‌کنند و بدیهیات تاریخ اسلام را نادیده می‌گیرند بحث چندانی نمی‌توان کرد و فقط باید از ایشان پرسید با این وجود آدرس قبر یگانه فرزند رسول خدا (ص) که بعد از وفات ایشان در قید حیات بود کجاست؟ چرا امروز محل قبر صحابه‌ای، چون بلال حبشی در شام معلوم است و قبر زهرای مرضیه (س) در حجاز نه؟ لذا این قرینه مهم‌ترین دلیل و در واقع باطل‌السحر سخن تمام کسانی است که سعی در مشتبه کردن امر می‌کنند و می‌خواهند خاندان پیامبر (ص) را نیز در آنچه در عهد خلفا رفته شریک و سهیم کنند!

پس در اینکه راه اهل بیت از دیگران جدا بود و ایشان هر اقدامی که توانستند انجام دادند تا از حکومت خلفا و اقداما‌ت‌شان سلب مشروعیت کنند تردیدی وجود ندارد. حال باید پرسید امیرالمومنین که حتی شهادت همسر خود و دختر رسول خدا را از دستگاه خلافت پنهان می‌کند تا امکان حضور در مراسم تشییع و تدفین ایشان را از آن‌ها سلب کند چطور راضی می‌شود و بلکه اجازه می‌دهد فرزندانش در جنگی شرکت کنند که هیچ حجت شرعی مبرهنی -نه نص قرآن و نه وصیت پیامبر (ص) - برای آن وجود نداشته است! به ویژه که نبرد قادسیه، جنگی دفاعی هم نبوده و در شمار اصطلاحا «جهاد»‌های ابتدایی صورت‌بندی می‌شود که مساله ضرورتِ حراست از مرز‌های اسلامی نیز در آن منتفی است.

مناسبات سعدبن ابی‌وقاص فرمانده قادسیه با اهل بیت(ع)

مورد بعدی فرماندهی این جنگ است که دراختیار سعدبن ابی‌وقاص است و او به تعبیر خود امیرالمومنین (ع) -در نهج‌البلاغه- همواره کینه ایشان را داشته است. امام (ع) در خطبه مشهور به «شقشقیه» وقتی به شورای شش نفره‌ای که به وصیت خلیفه دوم تشکیل شد می‌رسند با اشاره به سعدبن ابی‌وقاص و عبدالرحمن بن‌عوف می‌فرمایند: «فصغا رجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ و مال الْآخرُ لِصِهْرِهِ؛ یکى از کینه راهی گزید و دیگری داماد خود دید» (نهج‌البلاغه، خطبه سوم، ترجمه سیدجعفر شهیدی). آن اولین کسی که در اینجا امیرالمومنین (ع) به وی اشاره می‌کند، سعد ابی‌وقاص است که با کینه‌ای که از ایشان داشته رای خود را به دیگری می‌دهد تا حضرت به خلافت نرسد و دومی هم که به عبدالرحمن‌بن عوف اشاره دارد که او نیز رای‌اش را به برادر همسرش که عثمان بود داد!

بنابراین صراحت کلام حضرت امیر (ع) در مورد سعد ابی‌وقاص نشان می‌دهد علاوه بر اینکه حضرت، اساس مشروعیت خلافت را به‌طور کلی نپذیرفته بودند-هرچند بنا به مصالحی که در همین خطبه آمده به بیعت اجباری تن دادند- فردی که فرماندهی این سپاه را برعهده داشت نیز جمله افرادی بود که رابطه خصمانه با امیرالمومنین (ع) داشته است لذا هر نوع همکاری میان ایشان یا فرزندان‌شان را با چنین جنگی بعید‌تر می‌نمایاند.

ممانعت امیرالمومنین (ع) از حضور پررنگ حسنین (ع) در جنگ‌های دوران خود

مورد دیگر، اما فارغ از مشروعیت دستگاه خلافت و جنگ‌هایی که راه انداختند، ولایت و سرپرستی امیرالمومنین (ع) بر فرزندان‌شان است و اهتمامی که ایشان در مورد حفاظت از جان این دو شخصیت به غایت مهم به عنوان تنها وارثان رسول خدا (ص) داشته‌اند. این مساله آن‌قدر برای امیرالمومنین (ع) حیاتی بود که حتی در جنگ‌های دوران حکومت خودشان نیز اجازه نمی‌دادند که حسنین علیهماالسلام چندان درگیر کارزار جنگ شوند.

اهمیت این رویکرد حضرت امیر (ع) وقتی روشن‌تر می‌شود که براساس برخی روایت‌های تاریخی، حتی محمد حنفیه (دیگر فرزند امیرالمومنین) به ایشان اعتراض می‌کند که چرا فقط من را دل دشمن می‌فرستی در حالی که تو دو پسر دیگر هم داری؟ چنانکه مرحوم علامه مجلسی در بحار آورده است محمد حنفیه در گیر و‌دار جنگ صفین، به پدرش از تبعیض بین او و حسنین (علیهماالسلام) در میدان نبرد شکایت کرد و اینکه چرا حضرت، آن دو را کمتر به خط مقدم جبهه روانه می‌کند؟

در این هنگام ایشان سر فرزندش محمد حنفیه را بوسیدند و در پاسخ به او فرمودند: فرزندم! تو پسر من هستی؛ ولی آن دو، پسران پیامبر خدا (ص) هستند، آیا نباید من از ایشان محافظت و نگهداری نمایم؟ محمد نیز در پاسخ به پدر گفت: آری پدر جان! خداوند مرا فدای تو و فدای آنان کند. (مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۵، ص۳۴۹)

ابن ابی‌الحدید معتزلی نیز در شرح خود بر نهج‌البلاغه آورده است که در جنگ جمل -که امیرالمومنین (ع) پرچم را به دست محمد حنفیه سپرد و او را به خط مقدم جبهه فرستاده بود- منافقان لشکر امام و بدخواهان ایشان از این بهانه سوءِاستفاده و سعی می‌کردند به تحریک وی علیه پدر و برادرانش پردازند که البته بنا بر نقل ابن‌الحدید او با درایت فتنه آن‌ها را تشخیص داده و پاسخ‌شان را داده است: «به محمد گفته شد چرا پدرت در جنگ تو را در معرض هلاک قرار می‌دهد ولی حسن و حسین علیهماالسلام را در معرض هلاک قرار نمی‌دهد؟ گفت آن دو چشمان او هستند و من دستش! پس با دستش از چشمانش مواظبت می‌کند. علی علیه‌السلام، محمد را در مهلکه‌های جنگ می‌افکند ولی حسن و حسین را نگاه می‌داشت.» (ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۱، ترجمه غلامرضا لایقی، انتشارات کتاب نیستان، چاپ دوم؛ ۱۳۹۲ ص ۲۹۱)

سفارش امیرالمومنین در مورد حسین(ع) در جنگ صفین

همچنین در نهج‌البلاغه آمده است که وقتی امیرالمومنین دیدند امام حسن (ع) با شتاب در حال پیشروی در سپاه دشمن است فرمودند: «امْلِکُوا عنِّی هذا الْغُلام لا یهُدّنِی، فإِنّنِی أنْفسُ بِهذیْنِ -یعْنِی الْحسن و الْحُسیْن (علیهماالسلام) - على الْموْتِ لِئلّا ینْقطِع بِهِما نسْلُ رسُولِ‌الله (صلی‌الله علیه وآله)؛ این جوان [امام حسن (ع)]را نگه دارید و به آمدن با منش مگذارید تا قصد جنگ نکند و پشت مرا نشکند. دریغم آید که این دو [امام حسن و امام حسین]را مرگ در رسد و با کشته شدن آنان دودمان رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) به سر رسد.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۷، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی)

لذا امیرالمومنین (ع) در دوران خلافت خودشان -که مشروعیت صددرصد داشته است- در جنگ‌هایی که نه بر سیاق فتوحات خلفا بلکه به اقتضای فتنه منافقان پدید آمده بود - و در مشروعیت مقابله حکومت امیرالمومنین (ع) با اهل فتنه هیچ تردیدی وجود ندارد- اجازه اینکه حسنین (ع) در سن حدودا سی‌ودو- سه سالگی در نبردی که فرماندهی‌اش را شخص ایشان برعهده داشتند، نمی‌داده است تا جایی که موجب تکدر فرزند دیگرشان محمد حنفیه می‌شود.

حال این سوال مطرح می‌شود که ایشان چطور اجازه داده‌اند در دوران خلیفه دوم با آن مسائلی که ذکر آن رفت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در سنین حدود ده، یازده سالگی شرکت کنند؟ لذا ما بنا به معیار‌ها و روش‌های شناخته شده و پذیرفته شده در علم تاریخ، وقتی چنین قرائن محکمی داشته باشیم، هر چقدر هم که در کتاب‌های مختلف و متعدد گزارش‌هایی از این دست مبنی بر حضور حسنین علیهماالسلام در نبرد قادسیه وجود داشته باشد، نمی‌توان کمترین احتمالی را در درستی‌شان داد.

بلکه به عکس در چنین شرایطی این ظن قوت می‌یابد که به احتمال زیاد یک تبانی شوم و نامبارک وجود داشته تا نامِ نامدارانِ اهل‌بیت رسول خدا (ص) نیز در پای برخی جنایات اصحاب قدرت ثبت تا شریک جرم ایشان معرفی شوند. در واقع براساس آنچه آمد می‌توان این تحلیل را مطرح کرد که طرح‌کنندگان چنین مسائلی و طراحان اصلی آن، درصدد بودند با بی‌اعتبار کردن وجاهت شخصیت‌های اصلی خاندان پیامبر (ص) و سهیم کردن ایشان در آنچه کرده بودند، اعتباری برای خویش بتراشند و آبرویی برای خود بخرند.

ایران؛ مهم‌ترین پایگاه مذهب و محبت اهل‌بیت (ع)

البته این تحریفات تاریخ، به حکم تاریخ هرگز نتیجه‌ای که تحریف‌کنندگان از آن مراد کرده بودند را نداد و دامان پیامبر و خاندان طاهرش علیهم‌السلام از این مسائل مبرا ماند و ایران ما در طول چهارده قرن گذشته به مهم‌ترین پایگاه اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و‌اله وسلم تبدیل شد و شاید ما ایرانیان همان قومی باشیم که خداوند در کتاب خود وعده‌اش را به پیامبر داده بود: «یا أیُّها الّذِین آمنُوا منْ یرْتدّ مِنْکُمْ عنْ دِینِهِ فسوْف یأْتِی‌الله بِقوْمٍ یُحِبُّهُمْ ویُحِبُّونهُ أذِلّه على الْمُومِنِین أعِزّه علی الْکافِرِین یُجاهِدُون فِی سبِیلِ‌الله ولا یخافُون لوْمه لائِمٍ ذلِک فضْلُ‌الله یُوتِیهِ منْ یشاءُ واللّهُ واسِعٌ علِیمٌ؛‌ای کسانی که ایمان آورده‏‌اید هر کس از شما از دین خود برگردد به زودی خدا گروهى [دیگر]را مى ‏آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان [نیز]او را دوست دارند [اینان]با مومنان فروتن [و]بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی‏‌ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد می‏‌دهد و خدا گشایشگر داناست.» (مائده، ۵۴، ترجمه محمدمهدی فولادوند)

آری شاید ما ایرانیان همان گروهی دیگر باشیم که خداوند وعده‌اش را به رسولش داده بود. ما ایرانیانی که قرن‌ها است کشورمان را به مهم‌ترین پایگاه مذهب اهل‌بیت پیامبر (ص) و ارادت و دوستی ایشان تبدیل کرده‌ایم. چنانکه برخی مفسران نیز ذیل آیه فوق گفته‌اند گروهی که در این آیه نوید آن به پیامبر داده شده، از قوم سلمان فارسی هستند. (سیدحسین نصر، تفسیر معاصرانه قرآن کریم، ترجمه انشاالله رحمتی، انتشارات سوفیا، چاپ اول؛ ۱۴۰۰ جلد دوم، ص ۳۶۴)

ارسال نظرات