صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۵۱۰۴۳
نگاهي به بازخورد يك عكس از شورش‌ اخير جوانان در حومه پاريس‌
عكس‌ها پيش از رواج شبكه‌هاي اجتماعي و حتي پيدايش خود اينترنت، پديده‌‌اي بسيار قدرتمند و اثرگذار بوده‌اند. براي اثبات قدرت اثرگذاري عكس‌ها مثال بسيار است اما يكي از نمادين‌ترين آنها عكس اعدام يك ويت كنگ است. اين عكس كه ادي آدامز آن را در سايگون ثبت كرده بود، خيلي زود به يكي از عكس‌هاي نمادين جنگ ويتنام تبديل شد.
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۹ - ۲۸ تير ۱۴۰۲

اوايل تيرماه امسال «نائل المرزوق»، نوجوان ۱۷ ساله مسلمان فرانسوي- الجزايري، در يك ايست و بازرسي پليس راهنمايي و رانندگي در حومه پاريس، به ضرب گلوله يك افسر پليس كشته شد. اين ماجرا موجب اعتراضات و شورش‌هاي گسترده‌اي شد كه در آن نمادهاي عمومي مانند شهرداري‌ها، مدارس و ايستگاه‌هاي پليس مورد حمله قرار گرفتند.

به گزارش اعتماد، در روز سوم اعتراضات و شورش‌ها عكسي كه خبرگزاري آناتولي تركيه منتشر كرد بازخورد زيادي در رسانه‌ها و به ويژه شبكه‌هاي اجتماعي ايراني داشت. اين عكس، قابي است از خانمي به نظر در حال غارت يك فروشگاه معروف لباس با چهره‌اي خندان و بسيار خوشحال و حين فرار از ميان درگاه شكسته و مخروب فروشگاه. عكس با اين توضيح منتشر شد.

«اعتراض براي نائل كه توسط پليس در استراسبورگ كشته شد

استراسبورگ، فرانسه - 9 تير: «تظاهرات‌كنندگان در حال غارت رستوران‌ها و مغازه‌ها در اعتراض به مرگ نائل 17ساله كه 6 تير 1402 در استراسبورگ فرانسه توسط پليس در نانتر گلوله‌اي به قفسه سينه‌اش شليك شد. بيش از 600 نفر روز پنجشنبه (8تير) در سراسر فرانسه دستگير شدند و اعتراضات به تيراندازي مرگبار پليس به يك نوجوان 17 ساله براي سومين شب ادامه يافت. معترضان ساختمان‌هاي مختلف را آتش زدند و اموال عمومي را تخريب كردند و بخشي از حومه و شهرك‌هاي منطقه پاريس نيز منع رفت و آمد اعلام شد.»

بازخورد اين عكس خصوصا در رسانه‌هاي اجتماعي ايران به گونه‌اي بود كه يك عكس از ميان هزاران عكس منتشرشده از شورش و اعتراض، مبنايي شد براي تحليل و قياس ماجرا با رخدادهايي مشابه، مثلا در ايران يا حتي قياس جامعه فرانسه با ديگر جوامع همچون ايران. پرسش و مساله اصلي نه اين عكس و نه ماجراي شورش نائل در فرانسه است؛ مساله اين است كه اساسا يك عكس چقدر قابليت تعميم (Generalization) دارد و مي‌تواند مبناي تحليل و داوري و قياس قرار گيرد؟

مولانا در «حكايت مرد بقال و طوطي و روغن ريختن طوطي» مثنوي معنوي، مغالطه تمثيل ناروا يا مقايسه نادرست يا قياس مع‌الفارق (False analogy يا Argument from analogy) را به زيبايي شرح مي‌دهد. حكايت اين است كه بقالي طوطي سخنور و خوش‌نوايي داشت و مشتريان را به خود سرگرم مي‌داشت و هروقت كه بقال از دكان بيرون مي‌رفت، طوطي مراقب دكانش مي‌شد. روزي طوطي در دكان به پرواز درآمد و شيشه‌هاي روغن گُل را بر زمين ريخت.

بقال كه به دكان بازگشت خشمگين شد و چنان ضربتي بر سر طوطي نواخت كه پرهاي سرش فروريخت و تا چند روز از سخن گفتن و بانگ برآوردن خودداري كرد. اين گذشت تا اينكه روزي جولقي (قلندري سر تراشيده) از كنار دكان مي‌گذشت، همين كه چشم طوطي به او افتاد خيال كرد كه طاسي آن مرد نيز سببي مانند طاسي او دارد.

پس ناگهان طوطي به سخن آمد و از آن مرد پرسيد «تو هم از شيشه روغن ريختي؟» مردم از شنيدن اين سخن و مقايسه طوطي به خنده افتادند كه طوطي طاسي خود را با طاسي آن مرد يكي فرض كرده بود؛ از قياسش خنده آمد خلق را // كو چو خود پنداشت صاحب دلق را.

قياس ناروا وقتي روي مي‌دهد كه هنگام استدلال از شباهت‌هاي آشكار و مشخص دو چيز به يكديگر، شباهت‌هاي ديگري را نتيجه‌گيري كنيم در حالي كه اين شباهت‌هاي استنتاجي نامعلوم بوده و نياز به بررسي و اثبات دارند. به بياني ساده مقايسه نادرست يعني سرايت حكم يك امر به امر ديگر بدون آنكه شباهت كاملي ميان آنها وجود داشته باشد. مثلا كودكی كه واژه «گاو» را تازه ياد گرفته است، ممكن است به علت شباهت؛ هر چهارپايي را گاو صدا كند.

امروزه استفاده از عكس و عكاسي به عنوان يك روش تحقيق امري رايج است. به عنوان نمونه راهكارهايي همچون Photovoice (عكس- گفتار) يا Autophotography (از شركت‌كنندگان در يك پژوهش مي‌خواهند كه از محيط خود عكس بگيرند و سپس استفاده از عكس‌ها به عنوان داده واقعي پژوهش) و Photo-Elicitation (استفاده از عكس‌ها يا ساير رسانه‌هاي بصري در مصاحبه براي ايجاد بحث كلامي به منظور پيدايش داده و دانش) در علوم اجتماعي به عنوان روش‌هاي بصري (Visual Methodologies) پژوهش استفاده مي‌شود. اما چگونه مي‌توان يك عكس را مبناي تحليل و شناخت رفتار خيل كثيري از مردم يك جامعه دانست و پس از آن چون چنين عكسي از جامعه‌اي ديگر در شرايطي تقريبا يكسان منتشر نشده است، دو جامعه را با هم قياس كرد؟

عكس‌ها پيش از رواج شبكه‌هاي اجتماعي و حتي پيدايش خود اينترنت، پديده‌‌اي بسيار قدرتمند و اثرگذار بوده‌اند. براي اثبات قدرت اثرگذاري عكس‌ها مثال بسيار است اما يكي از نمادين‌ترين آنها عكس اعدام يك ويت كنگ است. اين عكس كه ادي آدامز آن را در سايگون ثبت كرده بود، خيلي زود به يكي از عكس‌هاي نمادين جنگ ويتنام تبديل شد. عكسي كه در آن ژنرال انگوين گوك لويا يك زنداني ويت كنگي را بدون محاكمه اعدام مي‌كند.

اعتراضات ضد جنگ در پي انتشار اين عكس آنقدر بالا مي‌گيرد كه نيكسون، رييس‌جمهور وقت امريكا دستور خروج واحدهاي زميني اين كشور از ويتنام را صادر مي‌كند. ادي آدامز هم چندي بعد در گفت‌وگويي با مجله تايم از جنجال ناشي از اين عكس و اقدامش ابراز تاسف كرده و مي‌گويد: «ژنرال، آن ويت كنگي را كشت، من هم ژنرال را كشتم، با دوربينم. هنوز هم عكاسي قوي‌ترين سلاح جهان است.»

اما واقعيت آن است كه عكس‌ها فقط يك لحظه و بُرشي دو بعدي از جهان چند بُعدي است كه منظر و گزينش عكاس است كه در عكس‌هاي خبري همين گزينش‌ها هم در ادامه توسط اديتور رسانه متبوع عكاس، براي انتشار دومرتبه گزينش مي‌شوند. بنابراين واقعيت پيش از آنكه در مديوم يك عكس به چشم و نظر ما برسد، بارها فيلتر شده است. بنابراين در نخستين گامِ بررسي يك عكس خبري، بايد عكاس و رسانه نشر‌دهنده عكس را مد نظر داشت.

چون غرض آمد، هنر پوشيده شد/ صد حجاب از دل به سوي ديده شد

امروز به لطف پيشرفت چشمگير فناوري ديجيتال در حوزه عكاسي و دنياي اطلاعات و ساز و كارهاي انتشار عكس‌ها و رسانه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي، ديدن عكس‌ها و ويديو‌ها و «روايت‌هاي گوناگون» از يك ماجرا بسيار ساده و در دسترس است. به عنوان نمونه خود همين رسانه آناتولي تركيه كه اين عكس را از شورش اخير فرانسه منتشر كرده، حدود هزار قطعه عكس ديگر از اين ماجرا منتشر كرده است. اما هيجان و شدت اثر اين عكس چنان بود كه در اندك زماني پس از انتشار آن عملا اعتراض‌ها به كشته شدن بي‌دليل آن جوان، فقط و فقط برچسب غارت خورد و خيلي زود همه‌چيز آرام شد.

موضوع دوم مهم در مواجهه با يك عكس، مكان و فضايي است كه آن عكس عكاسي شده است. به عنوان مثال در كشوري همچون فرانسه در ناآرامي‌هاي خياباني، عكاسي نه تنها براي رسانه‌هاي داخلي و خارجي آزاد است، بلكه عموما عكاسان و نمايندگان رسانه‌ها در حمايت پليس و ديگر مراجِع رسمي هستند. بدين معنا كه اگر حتي مردم، معترضان و شورشيان بخواهند از كار عكاسان جلوگيري كنند، آنها مي‌توانند به پليس پناه ببرند.

اين در حالي است كه در شهرهاي كشوري همچون ايران و در ناآرامي‌هاي خياباني و حتي ماجراهايي بسيار خفيف‌تر از ناآرامي، تقريبا عكاسي براي عكاسان رسانه‌ها ممنوع و امكان‌ناپذير است و آنچه در رسانه‌هاي غيررسمي و بعضا رسمي منتشر مي‌شود عكس‌هاي مردم عادي است كه با گوشي‌هاي خود ثبت كرده‌اند. در بسياري از موارد هم خود جمعيت حاضر در صحنه به دليل تبعاتي كه بعضا اين عكس‌ها مي‌تواند براي آنها ايجاد كند تا جايي كه بشود از عكاسي اين شهروند- خبرنگاران جلوگيري مي‌كنند. بنابراين مقايسه دو جامعه اينچنين غير يكسان براساس يك يا چند عكس چونان مقايسه طاسي سر طوطي ضربت‌خورده و طاسي قلندر سر تراشيده است.

موضوع سوم كه در مواجهه با عكس‌هايي اينچنين بايد مد نظر قرار دهيم اين است كه از محتواي اين عكس چه كساني سود و زيان مي‌برند. به عنوان نمونه در همين عكس مورد بحث يك طرف عجيب و سومي غير از معترضان و حاكميت وجود دارد كه بسيار اتفاقي و ناخواسته از بازنشر وسيع عكس سود مي‌برد.

آن نام تجاري‌ (برند) توليد‌كننده البسه كه آن زن از غارت محصولات آن در ميانه آتش و درگيري آنچنان شعفي در وجودش نمايان است حتما بايد خيلي خوشحال باشد كه تنها با هزينه اندك تخريب يك فروشگاه كه احتمالا بخش زياد آن هم توسط بيمه جبران خواهد شد، چنين عكسي در مقياس وسيع بدون شارژ اضافه نشر و بازنشر مي‌شود. چه تبليغي بهتر از اينكه وسط يك معركه جدي و خطرناك كسي فارغ ز غوغاي جهان به دنبال به چنگ آوردن محصول شما باشد. تو گويي كه كمپيني تبليغاتي است كه ساعت‌ها فكر و همفكري پشت آن بوده است.

البته كه اين ماجرا كاملا اتفاقي بوده و به هيچ‌وجه نمي‌توان اينقدر نگاه توطئه و دسيسه‌محور داشت. اما قابل تصور است كه چنين رخدادي امكان دارد كه در شمار بازنشر عكسي تاثيرگذار باشد. اما سود برنده اصلي حاكميت بود كه اين عكس تمام نمايش معترضان را به غارت و شورش محدود كرد و بالطبع متضرر معترضاني كه از كشته شدن آن جوان برافروخته و معتقد به خشونت سازمان‌يافته پليس عليه حاشيه‌نشينان و مهاجران بودند.

مساله اين است كه في‌المثل اگر در تاريكي صداي شكسته شدن شيشه‌اي بيايد و بلافاصله فريادي بلند شود كه ماري فرار كرد، ديگر به سختي بتوان به سرعت به جمعيت حاضر در تاريكي قبولاند كه آنچه شكسته فقط ليوان آبي بوده است نه شيشه ماري. بنابراين در دنياي امروز كه شبكه‌هاي اجتماعي قدرت عكس‌ها را صدچندان كرده است همواره بايد تلاش كرد كه تابش نور در ميدان و اذهان بيش از پيش شود و تاريكي و يكسونگري براي قدرت‌هايي كه قائل به آزادي رسانه‌ها نيستند، بسيار خطرناك‌تر از آزادي رسانه‌ها است، حتي آزادي بي‌قيد و شرط آنها.

برچسب ها: عکاسی
ارسال نظرات