صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

ای‌کاش مرگ و رنج قبل از مرگ کیارستمی چراغی شود در نگاه هریک از ما، نه به کالبد و خطای دیگری؛ بلکه نگاهی سخت به وجود هریک از «خود» مان از پزشک و غیرپزشک. این بی‌تردید مهم‌ترین پیام کار و زندگی هنرمند است که این‌بار با مرگ خود ارسال می‌کند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۵ - ۱۴ تير ۱۴۰۲

بابک زمانی در هم میهن نوشت: چندسال پیش بیماری و مرگ کارگردان بزرگ، عباس کیارستمی سروصدا و جنجال بزرگی در کشور پدید آورد و اکثر مردم و رسانه‌ها مجبور به موضع‌گیری در این مورد شدند؛ چیزی همچون واقعه دریفوس -با ابعاد کوچک‌تر -که مطبوعات و مردم فرانسه را دونیم کرد. با این تفاوت که در اینجا طرفین جدل، جدیدی‌ها و قدیمی‌ها نبودند، بلکه به‌طور عمده جدالی بود بین جامعه پزشکی با جامعه غیرپزشک. یک تفاوت دیگر اینکه برخلاف واقعه دریفوس، ماجرای مرگ کارگردان نتوانست خللی در تصمیم پیشینی پزشکان و غیرپزشکان پدید آورد. همه بحث می‌کردند تا آنچه را پیش‌تر در ذهن داشتند، به اثبات برسانند نه‌آنکه از ورای بحث به حقایقی دست یابند که پیش‌تر در نظرگاه‌شان نبود؛ بنابراین تصورات و عقاید همان ماند که پیش از این واقعه بود و مانند سایر موارد تاریخی گذشته چراغ راه آینده نشد.

هیچ‌کس نمی‌توانست تصور کند که در همان زمان به‌خصوص رسیدن به‌نوعی درک متقابل بین جامعه پزشکان و غیرپزشکان تاچه‌حد بااهمیت است. آن‌موقع هیچ‌کس نمی‌دانست طوفان کرونا در پیش است و جامعه پزشکی با سیستم سلامتی که دچار بحران‌هایی عمیق می‌باشد و در قطع ارتباط کامل با بین‌الملل سلامت به‌سر می‌برد، باید در یک سونامی وحشتناک با چنگ و دندان و با بذل جان از مردم و بیماران حمایت کند. درست در همین‌زمان بیش‌از هر زمان دیگر کشور نیازمند توجه عرصه عمومی به نواقص سیستم سلامت بود، اما متأسفانه واقعه کیارستمی نشان داد عرصه عمومی و بخش قابل‌توجهی از مردم تنها و تنها پزشکان را مسئول سلامت می‌دانند.

مرگی غمناک و مقصر دم‌دست

احتمالاً در درمان عباس کیارستمی خطا‌هایی رخ داده است. اما در آن زمان کسی از مردم و رسانه‌ها نمی‌دانست که یکی از اشکالات بزرگ سیستم سلامت در کشور ما این است که نظارت بر کار پزشکی وجود خارجی ندارد و تنها و تنها شکایت وجود دارد. یعنی کسی بر کیفیت درمان نظارت نمی‌کند، اما اگر کسی از پزشکی شکایت کرد، بررسی تا بی‌نهایت می‌تواند ادامه یابد. شکایت از پزشکان به موشکافانه‌ترین شکلی بررسی می‌شود؛ حتی اگر معلوم شود پزشک معالج بی‌دریغ و صمیمانه بیشترین تلاش خود را کرده، ولی موفق نبوده و خود الان به‌نوعی عزادار و اندوهگین است. راهی برای تقدیر از این تلاش و جبران ساعت‌ها حضور رنج‌آور در دادگاه دشواری که دشواری آن حضور همکاران است، نه حقوقدانان و ازاین‌رو وجدان و صلاحیت فردی را به قضاوت می‌نشیند، وجود ندارد. البته احتمالاً در درمان کیارستمی درجاتی از قصور رخ داده بود، اما مقصود اشاره به سیستمی است که بستگان کارگردان بزرگ از آن اطلاع نداشتند و عرصه عمومی هم پزشکان را متهم می‌کرد که هوای همکاران خود را دارند. توجه خاص مسئولان عالی‌رتبه سلامت هم این گمان را گویا در اذهان ایشان تقویت می‌کرد.

واقعیت آن است که بحران سیستم سلامت که یکی از جلوه‌هایش عدم وجود نظارت بر کار پزشکی است، دومین قربانی‌اش بعد از بیماران، خود پزشکان هستند؛ دقیقاً به‌همین‌دلیل که اشکالات سیستم سلامت ممکن است روزی آن‌ها را در برابر دادگاه وجدان بنشاند. البته بخش مهمی از مشکلات سیستم سلامت کشور در مورد درمان کیارستمی وجود نداشت. او در یک بخش خصوصی و توسط پزشکانی که خود برگزیده بود و همه با او آشنایی قدیمی داشتند، مورد درمان قرار گرفت. این سیستمی نیست که توده مردم ایران به آن دسترسی داشته باشند. بعد از بروز عوارض که گویا به‌شکل زنجیره‌ای از مشکلات درآمده بود، قبل از آنکه همین سیستم شکایت و مجازات با حفظ محرمانگی بیمار به‌کار افتد، عرصه عمومی از وضعیت کارگردان بزرگ خود که بخشی از روحیات و ارزش‌های او را شکل داده بود، آگاه گردید و به یک جریان رسانه‌ای قوی تبدیل شد؛ برخلاف موارد مشابه در دنیا صدایی از عرصه عمومی جز محکوم‌کردن پزشکان درنیامد. این نه‌تن‌ها قصاصی قبل از محاکمه برای پزشک معالج بود، بلکه تعمیمی غیرعادلانه و غیرقابل توجیه به همه پزشکان بود.

محرمانگی بیمار، حتی برای کیارستمی

جامعه پزشکی که خود را آماج حملات بی‌امان عرصه عمومی می‌دید، راهی نمی‌یافت و قادر نبود پاسخ به انتقادات را با نشان دادن نواقص سیستم سلامت توضیح دهد؛ و گاه در پاسخ تندی می‌کرد و پاسخ‌های تند می‌داد و هنرمندان را بر یک چوب می‌راند.

بیماری خصوصی‌ترین وجه وجود آدمی است. هر کس حق دارد و صحیح هم آن است که قطع نظر از جایگاه اجتماعی و سیاسی خود هنگام بیماری تنها و تنها به‌عنوان یک انسان بیمار درنظر آید.

این اصل خدشه‌ناپذیر در مورد کیارستمی زیر پا گذاشته شد. کیس کیارستمی یک‌بار دیگر ثابت کرد که محرمانگی بیماری تا چه‌حد مهم است و عدم رعایت آن چگونه می‌تواند بر روند بیماری تأثیرات جبران‌ناپذیر بگذارد. او از همان ابتدا یک هنرمند بزرگ بیمار بود، نه یک انسان بیمار. توجه غیرعادی بالاترین مقامات کشور بعد از بروز عوارض احتمالی، درمان بیمار و بیماری را در شرایط خاصی برد که آن را سندرم سفارشی می‌خوانند.

این شرایط خاص نه‌تن‌ها محرمانگی بیماری را در خطر می‌انداخت و نه‌تن‌ها نافی عدالت بود، بلکه بیمار و بستگان را به‌نیت پزشکانی که به خطا یک کاسه و همدست می‌پنداشت، بدگمان می‌کرد.

کارگردان بزرگ درحالی‌که تنها نیاز به مراقبت و توان‌بخشی داشت و مورد مشابه آن در گذشته نشان داده بود که توان‌بخشی تا چه‌حد می‌تواند در همین کشور موفقیت‌آمیز باشد. سعید حجاریان سیاستمداری بود که هنگام ترور محبوبیت عمومی داشت، شدت جراحات به‌حدی بود که اکثراً گمان نمی‌کردند زنده بماند، تیر غیب هم نشانه‌ای از کینه‌ای سیستماتیک بود، نه یک خطای پزشکی. بااین‌همه، همه شاهد بودند جنازه‌ای با توان‌بخشی از زمین برخاست و مغزی متفکرتر از پیش بر رأس آن قرار گرفت. همه‌وهمه به کمک توجه و تکنولوژی بسیار پیشرفته و شگفت‌آور پزشکی در بخشیدن توان مجدد به آدمی! درهرحال کارگردان بزرگ ناگاه «خانه دوست» و جامعه پزشکی‌ای که به‌رغم خطای همکارانش در آتش حفظ و تقویت دردانه قلب خود می‌سوخت را ترک کرد و به جایی رفت که دیگر آن احساس عمیق عاطفی آن طعم گیلاسی که چشانده بود، برای کسی معنا نداشت. پیرمردی به‌شدت رنجور و خارجی بود و ظاهراً (آنچه از پرونده نقاهتگاه پاریس فهمیده می‌شود) براثر خطایی ساده، اما مرگبار که در کشور ما در صورت شکایت به‌سرعت مرتکب را محکوم می‌کنند درگذشت.

ای‌کاش مرگ و رنج قبل از مرگ کیارستمی چراغی شود در نگاه هریک از ما، نه به کالبد و خطای دیگری؛ بلکه نگاهی سخت به وجود هریک از «خود» مان از پزشک و غیرپزشک. این بی‌تردید مهم‌ترین پیام کار و زندگی هنرمند است که این‌بار با مرگ خود ارسال می‌کند.

برچسب ها: عباس کیارستمی
ارسال نظرات