به گزارش فرارو به نقل از اسپکتیتر؛ شورش کوتاه یوگنی پریگوژین و مزدوران تحت امر او در گروه واگنر نشان دهنده جدیترین شوک وارده بر پوتین در طول زمامداری ۲۳ سالهاش بود. جای تعجبی ندارد که دولتهای غربی نگران سناریوهای کابوس وار هستند. با این وجود، چشم انداز پیش رو ممکن است خوش بینانهتر باشد. هنگامی که خبر شورش منتشر شد ترسی در میان دولتهای غربی ایجاد شد.
رهبر شورش پریگوژین بود مردی که قتل زندانیان را تایید کرده و حتی گفته بود روسیه برای پیروز شدن در جنگ خود با اوکراین باید همانند کره شمالی عمل کند. "ریشی سوناک" نخست وزیر بریتانیا برای بررسی احتمالات فروپاشی روسیه و خطر اشاعه تسلیحات اتمی، جلسه اضطراری تشکیل داد.
چالش جدی برای پوتین خطر سوق دادن روسیه را به سوی هرج و مرج فزاینده و از این رو یک چالش امنیتی حتی غیر قابل حل را برای غرب ایجاد کند. طنز ماجرا اینجاست که نگرانی از افتادن کنترل زرادخانه هستهای روسیه به دست جنگ سالاران و نیروهای شبه نظامی به پوتین کمک کرده و برخی از سیاستمداران غربی که خواستار رویکرد قاطع تری در قابل وی بودند را دلسرد کرده است.
پوتین از "زمان مشکلات" (در زبان روسی "اسموتا"*) استفاده کرد دورهای که پس از مرگ فئودور اول رخ داد و با بحرانهای سلسلهای و جانشینی، شورش، تهاجم خارجی و گرسنگی شناخته میشود. این احساسات مخرب بر یک حس جبرگرایانه استوار هستند مبنی بر آن که امپریالیسم و استبداد به نحوی در روح و روان روسیه رمزگذاری و نهادینه شده و درجه امکان پذیری تدابیر عملی و نهادی برای جلوگیری از پایان سلطنت پوتین را نادیده میگیرد.
اطراف پوتین را افرادی با پیشینههای بسیار مشابه با شخص او احاطه کرده اند. تقریبا تمام آنان در دهه هفتم عمرشان به سر میبرند. آنان از نیروهای سابق کا گ ب بودند هم چنین، اولین افرادی از اعضای خانواده شان بودند که به نومانکلاتورا* تبدیل شدند. همگی آنان در زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی احساس فردی را داشتند که به او خیانت شده و از همین رو خشمی عمیق نسبت به غرب داشتند.
آنان بر این باور بودند که غربیها باعث فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شدند. آنان باور داشتند که این غرب بود که در دهه ۱۹۹۰ میلادی روسیه را تحت استثمار قرار داد و از آن زمان تلاش کرد تا جلوی ظهور دوباره روسیه به عنوان یک قدرت مهم را بگیرد. در نتیجه، بُعدی احساسی در سیاست روسیه وجود دارد که اغلب در بحثهای مربوط به منافع ژئواستراتژیک نادیده گرفته میشود.
با این وحود، نسل سیاسی پس از آنان که در دهه پنجم و اوایل دهه ششم عمرشان به سر میبرند رویکردی نسبتا متفاوت دارند. آنان به هیچ وجه لیبرال دموکرات نیستند بلکه اپورتونیست (فرصت طلب)، عملگرا و دزدسالار هستند. آنان مطمئنا تحت تاثیر این نفرین گرجیها قرار نگرفته اند که "خدا کند تنها با دستمزد خود زندگی کنید". آنان نه به دلیل اعتقاد ایدئولوژیک یا وفاداری شخصی بلکه به دلیل آن که حمایت از پوتین بهترین راه برای دستیابی به ثروت و موقعیت ممتاز بوده به پشتیبانی از وی ادامه دادند.
پریگوژین ۶۲ ساله یک مورد خاص از اراذل و اوباش است. او مخلوق پوتین است. مسیر او از رستوران داری تا مدیریت مزرعه ساخت و انتشار ترول اینترنتی و مزدور در راس گروه واگنر تداوم یافته است.
با این وجود، اگرچه شورش او احتمالا یک مذاکره اجباری برای جلوگیری از انحلال واگنر و متقاعد کردن پوتین به منظور توقف حمایت از رقیب خود "سرگئی شویگو" وزیر دفاع بود، اما همزمان یک شورش مسلحانه نیز محسوب میشد. پریگوژین به طور مستقیم علیه پوتین سخنی نگفت، اما زمانی که پوتین کارزار او به سمت مسکو را به مثابه خیانت قلمداد کرد پریگوژین در پیامی در تلگرام به صراحت تاکید کرد که پوتین انتخاب اشتباهی داشت و به بزودی رئیس جمهوری جدید خواهیم داشت.
این نسل سیاسی با تبدیل شدن روسیه به یک نظام کهنه سالار بی صبرتر میشوند، زیرا دوستان پوتین به سن بازنشستگی در دهه هفتم عمرشان میرسند، اما کماکان در مناصب خود باقی میمانند. در نتیجه، این نسل احساس میکند که منافع عملی اش از سوی نسل پیرتر تحت فشار است.
برخلاف الیگارشها که میتوانند مانند گذشته زندگیای نازپرورده داشته باشند (جنایات سازمان یافته به کسب و کارهای پرسود جدید انتقال یافته و از کیفهای دستی ایتالیایی گرفته تا قطعات یدکی ماشینهای مرسدس بنز را قاچاق میکنند) اکثر بوروکراتها و تاجران احساس ضعف میکنند.
علاوه بر این، این طبقه جهان وطن آمده بود تا از فرصتهای سرقت در داخل استفاده کرده، اما در بانکهای خارج از کشور حساب داشته باشد و فرزندان اش را به دانشگاههای خارجی بفرستد و در پراگ و لندن لذت ببرد. علیرغم آن که این نسل هنوز گزینه تعطیلات در دبی و پوکت را در اختیار دارد، اما خود را از اروپا کنار گذاشته شده، قلمداد میکند.
هیچ حسی وجود ندارد که پوتین در معرض تهدید قریب الوقوع باشد. با این وجود، سیستم او به طور فزایندهای اسکلروتیک و ناکارآمد شده و هیچ چیزی وجود ندارد که نشان دهد او برنامه یا انرژی لازمی برای اصلاحات جدی را دارد. شورش پریگوژین آن را شکنندهتر کرده است. پوتین به این دلیل ضعیف به نظر میرسد که ابتدا رئیس مزدور خود را به عنوان یک خائن محکوم کرد و سپس برای یک معامله از تمام اتهامات علیه او چشم پوشی کرد.
نکته مهمتر آن که دو دلی و شک در مورد آخرین پشتیبان حکومت او یعنی کنترل بر دستگاه امنیتی ایجاد شده است. منظره سربازانی که به ستونهای واگنر اجازه میدادند از کنارشان عبور کنند تنها میتواند کسانی که سقوط پوتین را در چشم انداز میبینند را دلگرم کند.
این وضعیت میتواند به معنای فروپاشی خطوط نبرد روسیه در اوکراین و از دست دادن کریمه باشد یا بروز یک بحران اقتصادی یا یک بیماری جدی که پوتین را از قدرت خلع کند، اما یک نکته مسلم است و آن این که سیستم پوتین از این زمان به بعد توانایی کمتری خواهد داشت. بعید است که کناره گیری احتمالی پوتین از قدرت، دموکراسی را برای روسیه به ارمغان آورد، اما توتالیتاریسم خزنده ۱۶ ماه گذشته را به عقب خواهد راند. حاکمیت قانون بدون دموکراسی ممکن است، اما همان طور که روسیه در دهه ۱۹۹۰ میلادی نشان داد داشتن دموکراسی واقعی بدون حاکمیت قانون غیرممکن است.
بنابراین، اگر نسل سیاسی بعدی بتواند حاکمیت قانون را عملی کند ممکن است پس از آن روسیه را دموکراتیزه کند. با این وجود، برخی از این نگران هستند که نسل بعدی که تمام زندگی اش در زمان زمامداری پوتین سپری شده ممکن است تحت تاثیر تاریخ تحریف شده در مدارس باشد. این در حالیست غرب نمیتواند به خود اجازه دهد که از ترس آنچه که به دنبال پوتین خواهد آمد فلج شود. ما باید از آن چه پس از پوتین خواهد آمد استقبال کنیم.
*افرادی در اتحاد جماهیر شوروی که صرفا با تایید حزب کمونیست میتوانستند به مناصب کلیدی در بوروکراسی کشور دست یابند.
* دوره بحران سیاسی در تزار روسیه بود که در سال ۱۵۹۸ با مرگ فئودور اول آغاز شد. پس از مرگ فئودور اول که حاکمی ضعیف و احتمالا ناتوان از نظر فکری و بدون وارث بود بی قانونی و هرج و مرج در روسیه رایج شد. مرگ او به حکمرانی روریک پایان داد و منجر به یک بحران جانشینی خشونت آمیز با غاصبان متعدد و افرادی شد که به دروغ مدعی کسب عنوان تزار بودند. این دوره یکی از پرتلاطمترین و خشنترین دورهها در تاریخ روسیه بود. پس از آن دوره بود که ایوان مخوف به قدرت رسید.