اوایل دهه ۸۰ وقتی نام نوجوان ۱۳ ساله در مازندران به عنوان کم سنترین داوطلب کنکور سراسری سال ۸۱ سر زبانها افتاد، کمترکسی پیشبینی میکرد که فرهنگ فلاح آنقدر تند و تیز حرکت کند که در مدت کوتاهی در حال آماده کردن تز دکترایش باشد.
به گزارش همشهری آنلاین، خبرنگار همشهری سرنخ سال ۱۳۸۸ سراغ یک نابغه ایرانی رفت: فرهنگ فلاح در سال ۱۳۶۸ در شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. وی درس خواندن را از سه سالگی شروع کرد! سنی که بیشتر بچهها در آن مهارتهای اولیه بازی کردن را یاد میگیرند. اما فرهنگ از سه سالگی درس خواندن را شروع کرد و در شش سالگی مقطع ابتدایی را تمام کرد و در ۱۲ سالگی دیپلم گرفت!
وقت دانشجو شدن، ۱۳ سالگی از چهرهاش پیدا نبود و حتی قبلتر از آن، وقتی تازه ورق زدن کتابهای درسی و روخوانی کردنشان را یاد گرفته بود، نمیشد سه سالگی را در چشمهایش خواند...
گذشته برای فرهنگ پر از اتفافات ساده و پیش پا افتادهای است که تکرار چند بارهشان برایش خستهکننده است. میگوید: «من به صورت داوطلب آزاد درس میخواندم؛ یعنی درسها را درخانه میخواندم و بعد از من امتحان میگرفتند و بر اساس آن مقطع درسیام مشخص میشد. البته نه اینکه در آخر هر سال تحصیلی امتحان آن سال را بدهم؛ نه. من بعد از هر مقطع یک امتحان دادم؛ مثلا یادم هست که امتحانات سوم راهنمایی، اول دبیرستان و سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی را دادم و بعد در کنکور شرکت کردم».
فرهنگ فلاح در کنکور ریاضی سال ۸۱ با رتبهای نزدیک به ۳هزار مجاز به انتخاب رشته و چند ماه بعد در رشته فیزیک دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد: «اگر اشتباه نکنم سال ۷۹ بود. یک روز کتابی را در کتابخانه خواهرم دیدم که کسی آن را به او هدیه داده بود.
اسم کتاب «تاریخچه زمان» بود که قوانین سخت فیزیک را با زبان ساده توضیح میداد. آن وقتها من مجله راه المپیاد و نجوم را هم میخواندم و در کل به فیزیک علاقه داشتم. ولی با خواندن این کتاب بیشتر جذب نجوم و فیزیک شدم. رازهای زیادی در فیزیک میدیدم که دوست داشتم کشفشان کنم، چون فیزیک پایه بسیاری از علوم است و میتواند در زمینههای مختلفی مفید باشد. به همین دلیل تصمیم گرفتم که در دانشگاه فیزیک بخوانم. همین قدر بگویم که هفت انتخاب اول من در دانشگاه فیزیک بود و بعد هم که وارد دانشگاه شدم روزبهروز بیشتر از رشتهام رضایت پیدا کردم. طوری که الان هرقدر در جنبههای بنیادی فیزیک مطالعه کنم سیر نمیشوم».
فرهنگ حالا گرایش حالت جامد را دنبال میکند که یکی از دو گرایش ارائه شده در دانشگاه است. میگوید: «در دانشگاهمان دو انتخاب داشتم؛ یا باید فیزیک اتمی - مولکولی میخواندم یا حالت جامد که من دومی را ترجیح دادم؛ چون بیشتر تکنولوژیهای روز دنیا با این گرایش سر و کار دارد. در حقیقت فیزیک حالت جامد با مواد طبیعی دورو بر ما سر و کار دارد و بخش مهمی از آن به الکترونیک مربوط میشود که مورد علاقه من است».
در خانواده فلاح نبوغ ارثی است! سه دختر دیگر خانواده هم که همگی بزرگتر از فرهنگ هستند، در تمام طول تحصیل یکی دو قدم جلوتر از هم سن و سالانشان حرکت کردهاند. فاضله، دختر بزرگ خانواده فرهنگ که در ۱۵ سالگی وارد دانشگاه شد، این روزها ۲۴ ساله است و تا گرفتن مدرک دکترای ریاضی محضاش از دانشگاه صنعتی شریف فاصله زیادی ندارد و هنگامه و هدی، دوقلوهای خانواده فلاح که یکسالونیم از فاضله کوچکترند، این روزها درگیر مقطع کارشناسی ارشد هستند.
هنگامه در رشته شیمی دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی و هدی در رشته جغرافیای دانشگاه تهران. فرهنگ به اینجا که میرسد، روزهایی را به یاد میآورد که با خواهرانش دور هم مینشستند و درس میخواندند و اشکالات درسیشان را برطرف میکردند.
او میگوید: «مادرم دیپلمه و خانهدار است و پدرم کارشناسی آمار دارد و در اداره برق کار میکند. اما از نظر فنی میشود به او مدرک دکترا هم داد! مادرم وقت زیادی برای درس خواندن ما میگذاشت.
برای هر چهار نفر ما حکم اولین معلم را داشت و با دقت زیاد درسهای دوره ابتدایی را در خانه بهما یاد میداد. البته من از اوایل درس خواندنم چیز زیادی در ذهن ندارم. بههرحال خیلی کوچک بودم و فقط یکی دو تصویر از روزهایی را به یاد دارم که مادرم به من و خواهرانم درس میداد. فاضله ۵/۴ ساله بود که وارد راهنمایی شد. دوره راهنمایی را در مدرسه فرزانگان تهران گذراند و بعد دوباره دبیرستان را در خانه خواند و در مدرسه امتحان داد.
او خیلی سریع پیش میرفت. به همین دلیل فاصله ما از نظر درسی بیشتر میشد. از طرفی من تا هشتسالگی خیلی فشرده درس نمیخواندم و وقتی هم برای استراحت و بازی داشتم. اما از هشتسالگی به بعد که سرعت درس خواندنم بیشتر شد، با خواهرهای دو قلویم برنامه میگذاشتیم و درس میخواندیم. فاضله هم که از همه ما جلوتر بود کمکمان میکرد و اشکالاتمان را برطرف میکرد. یکی دو سال که گذشت، من توانستم از نظر درسی به هنگامه و هدی برسم و از آن به بعد سه تایی با هم درس میخواندیم».
قبولی فاضله در دانشگاه حکم جرقهای را داشت که سه فرزند کوچکتر خانواده فلاح را به درس خواندن بیشتر راغب کرد. فرهنگ میگوید: «از همان زمان تلویزیون و ضبط را کنار گذاشتیم. از صبح تا شب درس میخواندیم. برای خودمان زمانبندی کرده بودیم و ۵۰ دقیقه درس میخواندیم و ۱۰ دقیقهاستراحت میکردیم. درست از هشت صبح تا پنج بعدازظهر. یک ساعت هم فوق برنامه داشتیم. در همان ده دقیقهها بازی میکردیم. بعد از ناهار هم زنگ ورزش داشتیم».
تابستان ۸۱ برای فرهنگ و خانوادهاش که انتظار قبولی او در دانشگاه را میکشیدند یکی از بهترین دورههای زندگی بود. روزی که نام فرهنگ در فهرست قبولیهای کنکور سراسری رفت و او، مدرسه نرفته وارد دانشگاه شد!
فرهنگ که از همان روز ثبت نام اعلام کرده بود؛ آمادگی دارد دوره لیسانس را یک ساله تمام کند، با محدودیتهایی از سوی دانشگاه و قوانین تحصیلی روبهرو شد که باعث میشد تحصیل او در این مقطع سه سال طول بکشد: «من همه مقاطع تحصیلی را در خانه گذرانده بودم و فقط پیش مادر و خواهرم درس میخواندم. یعنی به نوعی با محیط واقعی اجتماع ارتباط نداشتم؛ بنابراین وقتی وارد دانشگاه شدم، مسؤولان دانشگاه بنا به دلایلی اجازه ندادند که دوره لیسانس را یک ساله تمام کنم. در حقیقت من با احتساب دو ترم مرخصی تحصیلی، در شش ترم لیسانس گرفتم». اتفاقی که فرهنگ هنوز هم از آن با دلخوری یاد میکند.
با تمام اینها فرهنگ در دانشگاه هم فضایی داشت که امکان تمرکز بیشتر او را روی دروس فراهم میکرد. یک سوئیت کوچک دانشجویی با امکانات معمولی که از طرف دانشگاه به فرهنگ داده شده بود: «در بدو ورود به دانشگاه، یک سوئیت در خوابگاه پسران به من دادند که برخلاف دیگر قسمتهای خوابگاه این امکان را به من میداد که به تنهایی و دور از هیاهوی جمع زندگی و تحصیل کنم. البته اوایل مادرم هم کنارم میماند. بههرحال من ۱۳ ساله بودم و در بعضی زمینهها به حمایت مادرم احتیاج داشتم. اما چند وقت بعد مادرم رفت و از آن زمان من به تنهایی در این سوئیت زندگی میکنم».
فرهنگ خیلی زود زرق و برق محیط و جاذبههای تازه را فراموش میکند. این شاید چشمگیرترین وجه اشتراک او با نابغههای دیگر دنیا باشد! خلق و خویی که درس خواندن را برای او به عنوان تنها دغدغه زندگی، سادهتر میکند. خودش میگوید: «به محض ورود به دانشگاه همه چیز برایم عادی شد و فضای دانشگاه جای فضای خانه را برای تحصیلم گرفت.
کلا همیشه خیلی زود با محیط اطرافم سازگار میشوم و تمرکزم را روی کار اصلیام میگذارم. در دانشگاه هم همینطور بود. من با بچهها راحت ارتباط برقرار میکردم و مشکلی نداشتم، اما ترجیح میدهم از یک سری روابط و دلمشغولیها به نفع درسم چشمپوشی کنم. چون بههرحال درس خواندن کار اصلی من است و میشود گفت که یکی از لذتبخشترین بخشهای زندگیم است».
برای فرهنگ فلاح ۲۰ نمرهای است که به دست آوردنش کار سختی بهنظر نمیرسد. کارنامه تحصیلی فرهنگ در تمام این سالها نمرههای ۲۰ و شاگرد اولیهای زیادی را به خود دیده که او را مرحله به مرحله جلوتر برده است. میگوید: «من مقطع کارشناسی را با معدل ۹۷/۱۸ و رتبه اول دانشگاه تمام کردم و مقطع کارشناسی ارشد را هم باز با رتبه اول و معدل ۳۱/۱۹ به پایان رساندم».
فرهنگ که حالا از مهرماه ۸۷ وارد مقطع دکترای فیزیک شده، ترم اول و دوم این مقطع را با معدل ۲۰ تمام کرده است. او میگوید: «در حال حاضر میتوانم بگویم که مهمترین آرزویم تمام کردن دوره دکترا با معدل ۲۰ است که تا الان خیلی به این آرزو نزدیک هستم. الان دارم روی پایاننامهام کار میکنم؛ که البته هنوز درباره جزئیاتش تصمیم قطعی نگرفتهام، اما میشود گفت که دیگر درسم در این مقطع رو به پایان است». آینده برای فرهنگ مرزهای نزدیکی با امروز دارد.
او حالا با همان اشتیاقی که سه مقطع قبلی را طی کرده، برای فوق دکترا آماده میشود: «الان به هیچ چیزی جز درس فکر نمیکنم. کار من الان درس خواندن است و تصمیم دارم برای مقطع فوق دکترا آماده شوم و بعد هم در همین دانشگاه تدریس کنم. اینجا فرصتهای خوبی هم برای تحقیق و پژوهش دارم».
با تمام اینها، فرهنگ خیال ندارد تحصیلاتش را در جای دیگری از دنیا دنبال کند. او برخلاف خیلی از دانشجوهای همدورهاش معتقد است که دانشگاههای ایران برای درس خواندنش کافی است و به قول خودش فضای علمی ایران هر چیزی را که نیاز داشته باشد، به او خواهد داد: «من هیچ وقت خارج از کشور زندگی نکردهام که بدانم دانشجویان دیگر به چه دلیلی برای ادامه تحصیل یا کار و زندگی خارج میروند. اما میدانم که هر چیزی که اینجا هست برای کار و تحصیل و تحقیقات من جواب میدهد. من به منابع علمی زیادی دسترسی دارم و استادان خوبی را میشناسم. همین به نظر من کافی است تا من در این فضا تحصیل کنم و کمبودی نداشته باشم».
اگر فکر میکنید روزگار نابغه ایرانی در درس و کتاب و دانشگاه خلاصه شده، سخت در اشتباهید. برنامه روزانه فرهنگ فلاح جاهای خالی زیادی دارد که با تفریحات خاص خودش پر میشود؛ کوه، فیلم، موسیقی و خانواده! اینها مهمترین تفریحاتی هستند که فرهنگ را از لابهلای کتابها بیرون میکشند و او را به جنبههای غیرعلمی زندگی پیوند میزند. فرهنگ میگوید: «تلویزیون اصلا سرگرمم نمیکند. سینما هم همینطور. ترجیح میدهم فیلمهای خوب دنیا را در خانه ببینم. بقیه وقت هر روزم را هم هر روز بین پیادهروی و کوه و نرمش تقسیم میکنم. بههرحال همین تفریح هم در راستای درس خواندن است. من برای بهتر درس خواندن نیاز دارم که تفریحاتی هم داشته باشم».