صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

در هاگیر واگیر کنسرت تاتر ۶۵۷ جایی که شتاب کلام پیش مضمون کم می‎آورد، معضلات اجتماعی را مطرح می‎کند. لگدی به سیاست می‌زند؛ طعنه‌ای به اقتصاد. می‌گویند نقد اجتماعی‌ست! البته که نیست
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۶ - ۱۸ خرداد ۱۴۰۲

فرارو- زهرا فدایی؛ نمایش ۶۵۷ قرار است روایت‌های عاشقانه یک مرد تنها باشد. روایت‌هایی گاه به غایت تلخ، گاه به شدت خنده‌دار. مرد، حتی مرد واقعی هم نیست. اسمش هم اسم مردانه نیست. در ۶۵۷ هیچ چی با هیچ چی جور در نمی‌آید و همین یعنی قانون همه چی به همه چی می‌آید.

۶۵۷ می‌خواهد خیلی حرف بزند. می‌خواهد همه حرف‌ها را تند تند بزند. از عشق بگوید. از قاب چشم‌ها رمزگشایی کند. ارتباط را تفسیر کند. دلتنگی را بسراید. از حسرت بخواند. از درد بگرید.‌

می‌خواهد از باری بگوید که کولبر‌ها به دوش می‌کشند و مردانی که ایستاده می‌میرند. می‌خواهد از مادرانی بگوید که دلشان پر از درد است و دست‌هایش با تخم مرغ و گوجه چنان معجزه می‌کند که طعمی تکرارنشدنی خلق می‌شود؛ و درست همینجاست که باید اشک‌هایش را پاک کند و بخواند: «غروبا که می‌شه روشن چراغا، میان از مدرسه خونه کلاغا، یاد حرفای اون روزت می‌افتم، که تا گفتی به جون و دل شنفتم، عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من...»

در هاگیر واگیری که شتاب کلام پیش مضمون کم می‌‎آورد، معضلات اجتماعی را مطرح می‌کند. لگدی به سیاست می‌زند؛ طعنه‌ای به اقتصاد. با جمله ۲۰۶ ما شبیه لندکروز ماست به روز بودن خودش را به رخ می‌کشد و از تماشاگر خنده می‌گیرد.‌

می‌گویند نقد اجتماعی‌ست! البته که نیست. نقد که انقدر رسوا نمی‌شود. تاتر، تلویزیون نیست که نقد رسوا را جار بزند. تاتر هنر است و و زیبایی هنر در ظرافتش است.

۶۵۷ از عهده معصومیت کولبری برنیامده، می‌پرد به راننده لوتی خوش مشرب شوخ‌طبعی که اتفاقا از عهده این یکی خوب برآمده است. ماشین خوابی که عنانش دست اپلیکیشن مسیریابش است. گوش به فرمان آقای اپلیکیشن که بگوید برود یا بماند؛ بایستد یا بخوابد. خوابی که برخلاف تصور ما راحت است و خوش است.

از اینجا به بعد وارد تجربه‌های عشق‌های لحظه‌ای می‌شود. عشق‌هایی که حسابی خنده می‌گیرند تا تلخی غمی را بشویند که در پیچاپیچ آشفتگی‌های داستان یا گم شده یا اصلا شکل نگرفته است.

کلمه کلیدی نمایش چشم است. دریچه ورود به آدم‌ها چشم‌هایشان است. آدم‌هایی که اسم ندارند، عدد دارند. شاید به همین دلیل است که قاب چشم‌های عدد‌ها جفت نمی‌شود.

راننده لوتی ماشین خواب باز هم می‌پرد به نقش‌های دیگر، از مکانی به مکانی دیگر؛ پشت هم، به سرعت؛ انقدر سریع که تماشاگر پیش از آنکه فرصت کند اشک‌هایش را پاک کند، ناگهان می‌زند زیر خنده. لحظه‌ای بعد به خودش می‌آید می‌بیند دارد دست می‌زند و می‌خواند: «ای دل دیگه بال و پر نداری، داری پیر می‌شی و خبر نداری...»

۶۵۷ یک تاتر تعاملی است. با تماشاگران صحبت می‌کند. سوال می‌پرسد. شوخی می‌کند. بازیگرانی هم نشسته‌اند و به موقع ورود می‌کنند تا ریتم از دست نرود. حمیدرضا ترکاشوند و امیر عظیمی به عنوان خواننده حضور دارند تا به مونولوگ‌های پی در پی مجال ته‌نشین شدن بدهند.

در مجموع ترکیب تاتر و موسیقی با اجرای هنرمندانه سیما تیرانداز، تماشای نمایش ۶۵۷ را به تجربه‌ای لذت‌بخش تبدیل می‌کند.

کارگردان شهرام گیل‌آبادی است که پیش از این هم تجربه تاتر تعاملی را داشته است ولی این نام محمدچرم‌شیر به عنوان نویسنده است که می‌گوید نباید از کنار جملات سرسری گذشت.

درست است که هنر قرار نیست پرگو باشد. قرار نیست انقدر آسمان ریسمان ببافد که مخاطبش را سردرگم کند. ۶۵۷، اما به اندازه‌ای حرف دارد که هرکس می‌تواند هرچه خواست بردارد و از سالن بیرون برود.

من دوست داشتم این را بردارم که ما آدم‌ها عدد شده‌ایم و هیچ کس نمی‌پرسد دردت چیست؟ فقط می‌پرسند عددت چند است؟

ارسال نظرات