فرارو- دیرزمانی، قدرت های بزرگ و برتری جویی جهانی آن ها عامل اصلی ناامنی در سایر کشورها تلقی می شد و تقسیم بندی های تقریباً روشنی، مرزهای امنیتی جهان سیاست را تعریف می کرد.
ابرقدرت ها، استعمارگران و کشورهای به اصطلاح "شمال" از ملت های مستضعف، استثمار شده و به اصطلاح "جنوب" به راحتی قابل تفکیک بودند. فقر، خشونت و ناامنی از آن دسته دوم و امنیت، ثروت و رونق از آن دسته اول بود.
واحدهای اصلی کنشگر در نظام بین الملل نیز در قالب دولت های مشخص، از یکدیگر تفکیک شده و به راحتی قابل تقسیم به دو بلوک ایدئولوژیک شرق و غرب بودند. هر چند که در این میان گروهی نیز تحت عنوان «جنبش عدم تعهد»، گه گاه، سازی بی رمق کوک می کردند.
عصر جنگ سرد تجلی تام و تمام چنین جهانی بود، در این عصر و متأثر از شرایط حاکم، مفاهیمی چون امنیت ملی، قدرت کشورها، توسعه یافتگی و... نیز دلالت های خاص خود را داشتند. چالش های امنیتی عموماً حول محور مسایل نظامی و رقابت های میان دولت های وابسته به بلوک شرق یا غرب تعریف می شد. به همین دلیل فاکتورهایی چون «قدرت بازدارندگی» نظامی، «توان ضربه متقابل» موشکی، پیوستن به «باشگاه هسته ای» و در مجموع میزان توانایی نظامی «خودی» در برابر «دیگری» یا همان دشمن، مهمترین عناصر تامین و پاسداشت امنیت ملی کشورها محسوب می شدند.
پس از خاتمه جنگ سرد و طی چند دهه اخیر، همزمان با گسترش فرایند جهانی شدن و فرسایش مرزها، حاکمیت ها و قلمروها، تعاریف امنیت ملی و چالش های رویاروی آن نیز دچار تغییر شده است. اکنون امنیت ملی تنها حول روابط میان دولتها تعریف نمی شود بلکه بازیگران متکثر فراملی و فروملی نیز به نظام بین الملل افزوده شده و مفهوم امنیت و دلالت های آن را دگرگون ساخته اند.
بازیگران فراملی شامل شرکتهای چند ملیتی، سازمانهای تروریستی، کارتل های بزرگ ترانزیت موادمخدر، قاچاق اسلحه، قاچاق انسان و... می شوند و گروههای فروملی نیز همان گروههای قومی، فرقه های مذهبی، سازمانهای جدایی طلب و... هستند که حول شکاف های متراکم اجتماعی شکل گرفته اند و حوزه عمل این گروه ها، که تا پیش از این، محلی و بومی بودند، اکنون با گسترش فن آوری و انقلاب اطلاعات –مانند دستیابی به اینترنت، ماهواره و رسانه های جمعی- بردی منطقه ای و جهانی یافته است. به همین دلیل این گروه ها به متغیرهایی تاثیر گذار در نظام بین الملل تبدیل شده اند و به تبع آن، تهدیدها و خطراتی که قبلاً درونی شمرده می شد اکنون ابعاد منطقه ای و جهانی به خود گرفته است.
اگر در گذشته، امنیت ملی به معنای حراست از تمامیت ارضی کشور و نداشتن درگیری نظامی با کشوری ديگر بود، اکنون آن چه موجب تهدید امنیت ملی کشورها می شود، سازمان یافتگی ناهنجاری های قومی-مذهبی در قالب گروههای تروریستی فرا-مرزی و منطقه ای است که گروهک شيطاني موسوم به "جندالله" یک نمونه از چنین سازمان یافتگی در جنوب شرق کشور ماست.
آن چه که اکنون از جانب پاکستان، امنیت ملی ما را تهدید می کند نه زراد خانه اتمی و نه موشک های قاره پیمای این کشور، که ناتوانی آن دولت در کنترل قلمرو و مرزهای تحت حاکمیت خود است. این ضعف دولت پاکستان باعث شده تا این کشور تبدیل به پایگاهی برای سازمان های خطرناک تروریستی شده و خشونت و ترور از این پایگاه امن به ایران، افغانستان و هند (تمام همسایگان زمینی پاکستان) صادرشود.
این تنها اطلاعات و فن آوری نیست که در عصر جدید جهانی می شود، همپای این وجوه مثبت، ناامنی نیز در حال جهانی شدن است و حراست از قلمرو و مرز برای دولتها هر روز دشوارتر می شود.
سازمانهای تروریستی که اکنون قدرتی همپای دولتها یافته اند، به بازیگرانی چالش برانگیز در سطوح منطقه ای و جهانی تبدیل شده اند. قدرت این سازمان های غیردولتی به حدی افزایش یافته که در برخی موارد حیات سیاسی دولت های ضعیف (Failure States) را به خطر انداخته و آنها را در برابر خود مستأصل می سازند. پاکستان و افغانستان نمونه هایی از این دست اند.
کشور ما با دارا بودن بیش از 1400 کیلومتر مرز خاکی با این دو كشور، در مجاورت بزرگترین کانون تروریسم در جهان قرار دارد. برای چندین دهه شبکه درهم پیچیده ای از گروه های غیر قانونی و غیردولتی، که عموماً از جانب رقبای ژئوپلتیک ایران در منطقه مورد حمایت قرار می گرفته اند، امنیت ملی ما را از این ناحیه به چالش کشیده اند.
علاوه بر ماهیت ورشکسته دولت پاکستان، آن چه که اکنون بر همگان آشکار شده این است که نیروهای نظامی-امنیتی این کشور و به ویژه استخبارات پاکستان (ISI)، نقش مهمی در حمایت از گروههایی مثل طالبان و جندالله دارد. بدنه نظامی-امنیتی این کشورِ دوست و برادر! چندین دهه است که با پشتیبانی از گروه های بنیادگرای مذهبی افغان، سعی در به چالش کشیدن نفوذ ایران در افغانستان داشته و اکنون نیز با حمایت از گروهک جندالله تلاش می کند تا اقتدار ایران را در سطح منطقه ای به چالش بکشد، که البته در این راه از کمک های بی دریغ عربستان سعودی و امارات متحده عربی، رقبای ژئوپلتیک ایران در منطقه، نیز برخوردار است.
گذشته از عوامل داخلی، که خود نیازمند مقاله ای جداگانه است، رادیکال شدن عملیات های یک سال اخیر گروهک جندالله (به ویژه استفاده از شیوه حملات انتحاری) که بسیار مشابه عملیات القاعده و طالبان در پاکستان و افغانستان است حکایت از آن دارد که اعضای این گروهک در پاکستان از آزادی عمل فراوانی برخوردار بوده و احتمالاً ارتباط آموزشی و ایدئولوژیک منسجمی نیز با این سازمانهای تروریستی برقرار کرده اند.
طبق گزارشهای اطلاعاتی نیروهای ناتو، که در افغانستان مشغول نبرد با طالبان و القاعده هستند، فرماندهی این گروههای تروریستی، بدلیل حضور انبوه نیروهای ناتو، از جنوب افغانستان به شهرهای مرزی پاکستان بویژه در ایالت بلوچستان این کشور نقل مکان نموده و از آن جا عملیات تروریستی و جنگی خود را علیه نیروهای ناتو و دولت افغانستان هدایت می کنند. با توجه به اینکه پایگاه جندالله نیز در بلوچستان پاکستان قرار دارد، همکاری این گروهک با القاعده و طالبان نمی تواند دور از ذهن باشد. همکاری که در سکوت دولت پاکستان و انفعال دستگاه دیپلماسی ما ادامه می یابد و هر روز پیامدهای وخیم تری را متوجه امنیت شهروندان ایرانی می کند.
هر چند دولت پاکستان به ظاهر ساختاری دموکراتیک دارد، اما در واقع این ارتش و استخبارات است که در این کشور قدرت اصلی را در دست دارد و سیاستمداران در زیر سایه ترسناک کودتای نظامی زندگی می کنند. برای ژنرال های پاکستانی، طالبان و اقمار آن اهرم فشاری قدرتمند علیه رقیب منطقه ایشان، هند است و همچنین ابزاری برای اعمال نفوذ در افغانستان، اما برای عربستان و امارات متحده عربی، پاکستان و گروهک های تروریستی درون آن، اهرم فشاری برای مقابله با ایران است. بی جهت نیست که اعراب همواره با آغوشی باز پذیرای ژنرال ها و کودتاگران نظامی پاکستان بوده اند.
در عصری که به دوش کشیدن هزینه های رویارویی مستقیم نظامی حتی برای ابرقدرت ها نیز به سختی ممکن است، جنگ های نیابتی و کمک به سازماندهی ترور، اهرم باصرفه و البته مؤثری برای فشار دولت های رقیب علیه یکدیگر است. در عصر جهانی شدن ناامنی، که شاهد تحول در مفهوم امنیت ملی دولت ها هستیم، دیگر نه امنیت دولت ها که امنیت شهروندان عادی است که آسیب پذیر می نماید.
شاید در گذشته، لازم بود جنگی تمام عیار در گیرد تا ناامنی، زندگی روزمره شهروندان عادی را تهدید کند اما اکنون به یُمن فرامرزی شدن سازمان های تروریستی، خطر هر لحظه در کمین شهروندان عادی است، شهروندانی که به صورت روزمره عازم محل کار خود هستند و یا مشغول عزاداری مذهبی در یک روز تعطیل اند! حال که از جهانی شدن اطلاعات، جهانی شدن سرمایه و جهانی شدن فرهنگها سهم شهروندان ایرانی جهانی شدن ترور، مواد مخدر، مهاجران غیرقانونی و... است باید دید که آیا دستگاههای امنیتی-سیاسی ما آماده مقابله با این تغییر پارادایم در چالشهای امنیتی هستند؟
آیا سرانجام امنیت شهروندان ایرانی جایگاه شایسته ای در دیپلماسی پرهیاهوی دولت دهم خواهد یافت؟ آیا خانه تکانی اخیر در وزارت خارجه منجر به حل معماهای پیچیده امنیتی در منطقه، یا حداقل کنترل پیامدهای هولناک آن، خواهد شد؟