او با آگاهی از تمامی اینها در وصفِ موحد چنان میگوید. موحد که باز هم به تعبیرِ شفیعیکدکنی طی هفتاد سال گذشته، کمیابترین مصداقِ درست و راستِ «روشنفکرِ عمیق و معتدل» بوده است. اگر به سندیتِ شناسنامه اکتفا کنیم، دومِ خردادِ ۱۴۰۲، محمدعلی موحد صدسالگی را به پایان میرساند و، اما به تعبیرِ مولانا «بلکه صد قرن است آن عبدالعلی»؛ هزاری است در کالبدِ یک.
محمدعلی موحد طی یک قرن، از فرشِ بازار تا عرشِ اسرار را پیموده و برای ما و آیندگان «تحفههای آنجهانی» ارمغان آورده است. او با ابنبطوطه سفرها کرده و با مولانا در دکانِ وحدتِ مثنوی به گفتگو نشسته و «از آن الفاظِ وحیآسایِ شکّربارِ شمسالدین» سخنها در گوش کرده است. مصدّقدیده است و «خوابِ آشفتهی نفت» را برایمان روایت کرده و «در کشاکشِ دین و دولت» راهِ چگونهزیستن را به شهروندان و حاکمان پیشنهاد داده است.
موحد کلاننگر است و حتی در فهمِ مثنوی نیز همواره انگشتِ تأکید بر این نکته مینهد که باید دید و سنجید که مرادِ مولانا از بیانِ این سخنان چه بوده و نباید در پیچوخمِ آنچه به تعبیرِ زریابِ خویی «علمِ شریفِ گورنگاری» است گرفتار شد. او همواره در پیِ آموختنِ اندیشه و اندوختنِ توشه برای زندگیِ معنادارِ آدمی بوده است.
از تکتکِ کلماتش نیز میتوان این را دریافت، حتی آنگاه که از «قانون حاکم» و «درسهایی از داوریهای نفتی» سخن به میان میآورد. از همینرو نیز هرگاه یادِ برخی رفیقانِ رفته را میکند، میگوید که «بوی زندگی میدادند.» این وصف را بارها از او دربارهی داریوش شایگان شنیدهام.
اما وجه بسیار مهم محمدعلی موحد که کمتر به آن پرداخته شده است و باید در معاشرتی نزدیکتر با او، آن را دریافت، توجهِ مثالزدنیاش به انسانها و محیط پیرامونیشان است. موحد با وجودِ اشتغالاتِ پرشمار و همهجانبهی زندگی، همواره متوجهِ جزئیات است. نکتهبین است؛ نکتهگیر نیست. مراقب است کدام رفیق، مدتی است کمپیداست. پیگیر است گرهِ فروبستهی زندگیِ کدام آشنا کور مانده تا کاری اگر از دستش ساخته است انجام دهد.
او در آستانهی صدسالگی نیز تماس میگیرد و فرامیخواندَت تا در خلوتش بنشینی و چای بنوشی و درددل کنی. او مراقب است پرسشهای کنکورِ دانشگاه، «زخمهای روحفرسا» بر جانِ دانشآموزانِ وطن ننشاند و آزرده میشود اگر از آزردگیِ روزگارت بیخبر مانده باشد. من کیمیاگریِ استادم دکتر محمدعلی موحد را دراین دقیقه میبینم: «هنرِ توجه به جزئیات».