صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

امسال ششمین باری است که «نوری بیلگه جیلان» ۶۴ ساله با فیلمش به جشنواره کن می‌آید. قهرمان فیلم «جیلان» به نام «صمت» قهرمان نیست. او شخصیتی خاکستری دارد. «جیلان» البته ما را به چنین شخصیت‌هایی که قهرمان نیستند، در فیلم‌های مختلفش عادت داده است.
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۲ - ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲

روز چهارم کن را با دیدن دو فیلم بخش مسابقه و دو مصاحبه مطبوعاتی مهم ادامه دادم. مصاحبه مطبوعاتی فیلم «ایندیانا جونز۵» یکی از شلوغ‌ترین مصاحبه‌های مطبوعاتی امسال در کن تا به اینجا بود. صف خبرنگاران برای دستیابی به سالن از یک ساعت و نیم قبل از شروع مصاحبه تا چندین و چند متر ادامه داشت. بازیگران بزرگ و مطرح هالیوود «هریسون فورد» و «مدز میکلسون» به همراه دیگر بازیگران و «جیمز منگلد» کارگردان فیلم در این جلسه حضور داشتند.

به گزارش اعتماد، جالب اینجاست که «هریسون فورد» در هنگام پاسخ به سوالات خبرنگاران به‌شدت احساساتی شد، اشک در چشمانش جمع شد و گاه با بغضی فرو خورده صحبت می‌کرد که برای بازیگری با قد و قامت او که به زرق و برق کن و اسکار و… عادت دارد، عجیب است. او خود را خوش‌شانس دانست چرا که توانسته در کنار بهترین‌ها و بااستعدادترین‌های سینما در هالیوود کار کند و باقی بماند.

او ادامه داد که با وجود اشتباهاتی که کرده، به او اجازه داده‌اند و توانسته به کارش ادامه دهد. «فورد» چندین بار تکرار کرد که بازی کردن و ادامه این راه برایش مهم‌ترین مساله در زندگی‌اش است. او همچنین اضافه کرد که با زندگی کردن شخصیت‌های مختلف، موفق به بازنویسی زندگی شخصی‌اش آن‌جور که می‌خواهد، در ذهنش می‌شود.

دیگر بازیگر قدر این فیلم «مدز میکلسون» هم که در کنار «هریسون فورد» در جلسه نشسته بود، گفت: «در عمر کاری‌ام قطعا پشیمانی‌هایی داشته‌ام. فیلم‌ها و پروژه‌هایی بوده‌اند که ردشان کرده‌ام و بعد‌ها شاهکار از آب در آمده‌اند. در نهایت، اما به‌طور کلی، می‌توانم بگویم که خوشحالی و رضایتم از پشیمانی‌هایم قطعا بیشترند. مخصوصا که توانستم در «ایندیانا جونز» در کنار «هریسون فورد» بازی کنم. وقتی ۱۵ سالم بود برای اولین‌بار این فیلم را دیدم و آن موقع هیچگاه فکر نمی‌کردم که روزی بتوانم با این قهرمان همبازی شوم.»

کنفرانس مطبوعاتی دیگر، اما درباره فیلم «درباره علف‌های خشک» کارگردان ترک «نوری بیگله جیلان» بود. این کارگردان که از سوگلی‌های جشنواره کن است از معدود کارگردانانی است که تمامی جوایز کن، از بهترین کارگردانی تا جایزه ویژه هیات داوران و جایزه بزرگ و نخل طلا (برای فیلم «خواب زمستانی» در سال ۲۰۱۴) را از آن خود کرده است.

تهیه‌کننده فیلم در این کنفرانس مطبوعاتی که از طرف تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار اسکاندیناویایی فیلم «فیلمی وست» برگزار شده بود اعلام کرد که «جیلان»، این کارگردان وسواسی، فیلمبرداری این فیلم را در سال ۲۰۲۰ انجام داده است و سه سال بعدی را تماما صرف کار‌های پس از تولید فیلم کرده است. پارسال برای مدتی به فکر رساندن فیلم به جشنواره کن بوده‌اند، اما در آخر از این کار صرف‌نظر کرده‌اند، چون باز هم زمان کافی برای ارایه کاری که می‌خواسته‌اند، نبوده!

بعد از این حرف‌های تهیه‌کننده فیلم، به‌شدت منتظر دیدن این فیلم بودم که اولین پخش جهانی‌اش در بعد از ظهر انجام می‌شد.

«درباره علف‌های خشک» داستان معلمی جوان به اسم «صمت» است که چهار سالی است در مدرسه‌ای دورافتاده در آناتولی به تدریس مشغول است. «صمت» و دوست و هم‌خانه‌اش «کنان» از طرف دو دانش‌آموز متهم به بد رفتاری و حرکات و تماس‌های نادرست جنسی با دانش‌آموزان می‌شوند…

امسال ششمین باری است که «نوری بیلگه جیلان» ۶۴ ساله با فیلمش به جشنواره کن می‌آید. قهرمان فیلم «جیلان» به نام «صمت» قهرمان نیست. او شخصیتی خاکستری دارد. «جیلان» البته ما را به چنین شخصیت‌هایی که قهرمان نیستند، در فیلم‌های مختلفش عادت داده است.

مردی پر ادعا که سر همه را با سخنرانی‌های طولانی و تفسیر‌هایش از خوب و بد و جامعه ایده‌آل و سیاست درد می‌آورد. «صمت» معلم نقاشی مدرسه‌ای فقیر در روستایی دورافتاده است ولی به‌شدت به دنبال منتقل کردن خود به استانبول است تا به قول خودش «از این سوراخ جهنمی فرار کند».

دوست و همکار و هم‌خانه او «کنان»، اما شخصیتی روستایی و ساده دارد و از شغلش در این روستای پرت که فقط زمستانی جهنمی و تابستانی خشک دارد، خوشحال است. «کنان» تنها به دنبال پیدا کردن عشق است… در توانایی‌های کارگردان ترک برای نشان دادن تصاویری بی‌نظیر از طبیعت شکی نیست.

او با پلان‌هایی به نظر ساده، اما به‌شدت وسواس‌گونه و فکر شده می‌تواند بطن و جوهره وحشی طبیعت را به تصویر بکشد. بنابراین از نظر فیلمبرداری و کارگردانی «درباره علف‌های خشک» قطعا درخشان است و جا افتاده، زیبا و فکر شده است. کارگردان قهار ترک نیازی به انجام حرکت‌های سخت و اضافه دوربین برای نشان دادن مهارت‌های کارگردانی‌اش ندارد و این اشتباه را نکرده است. مشکل فیلم برای من، اما تنها داستان اضافی فیلم است که غیر از افزودن نیم ساعت به زمان فیلم هیچ دلیل موجهی ندارند.

رفت و آمد «صمت» به خانه پیرمردی در روستا، مشروب خوردنش با او و پسر جوان و بی‌انگیزه‌ای که به فکر رفتن از روستاست، اما کاری نمی‌کند و دیالوگ‌های طولانی‌شان درباره زندگی و رفتار این پسر که در آخر نمی‌دانیم چه شد و کجاست، هیچ تاثیری در داستان فیلم ندارد.

داستان اصلی فیلم خود از دو قسمت تشکیل شده است: داستان اتهام دو شاگرد مدرسه به «صمت» و دوستش که در آغاز دوستانی صمیمی به نظر می‌آیند و ورود «نورای» زن جوانی به زندگی این دو که باعث شروع رقابت بین این دو و نشان دادن چهره دیگری از «صمت» می‌شود. صحنه‌های رفت و آمد «صمت» به خانه پیرمرد روستایی و حرف‌های‌شان در این وسط، اما هیچ کمکی به پیشبرد هیچ‌کدام از این دو داستان نمی‌کند.

«درباره علف‌های خشک» در کل، اما همان انتظاری که از «جیلان» داشتیم را بر آورده می‌کند، نه کمتر و نه بیشتر. ابر کارگردان ترک همچنان و مثل همیشه عالی است، اما اگر به دنبال غافلگیری با داستانی متفاوت یا تغییری در کارگردانی و نگاه از سمت او هستید، این اتفاق نمی‌افتد. مانند همیشه اما، «نوری بیلگه جیلان» یکی از شانس‌های بزرگ امسال برای دستیابی به جوایز اصلی جشنواره و حتی نخل طلا است؛ نخلی که اگر «جیلان» امسال با خود به خانه ببرد، باعث ورودش به کلاب استثنایی دو نخلی‌های کن (به مانند رییس هیات داوران «روبن استلند») می‌شود.

دیگر فیلم بخش مسابقه دیروز اما، تا به اینجا به نظر من فیلمی فضایی است که از مکان و فضایی دیگر به جشنواره کن پرتاب شده است. اسم این فیلم «منطقه مورد علاقه» و اسم کارگردانش «جاناتان گلزر» را به خاطر بسپارید. داستان فیلم به صورت یک خطی، یکی از پیش پاافتاده‌ترین و کارشده‌ترین داستان‌ها را به ذهن می‌آورد: خانواده‌ای آلمانی که در کنار کمپ «اشویتز» زندگی می‌کنند. پدر خانواده رییس کمپ است. زندگی احساسی این زوج مشکل‌دار شده است. اما هر دو سعی در ساختن زندگی رویایی در کنار این کمپ وحشت دارند.

این خلاصه داستان فیلم قطعا ما را به یاد ده‌ها و صد‌ها فیلم دیگری که درباره نازی‌ها و کمپ‌های آدم‌کشی و جنگ جهانی دوم می‌شناسیم، می‌اندازد. اول فیلم حتی به «پسری با پیژامه راه‌راه» شباهت دارد. خانواده‌ای نازی که در خانه‌ای زیبا در کنار کمپ آدم‌سوزی زندگی می‌کنند. شباهت «منطقه مورد علاقه»، اما با این فیلم یا دیگر فیلم‌ها به همین جا ختم می‌شود.

«جاناتان گلزر» موفق به خلق کمدی سیاه، هنری و غریب شده است. خانواده افسر «هاس» در بهشتی رنگی با گل‌های زیبا، استخری پر آب، گلخانه‌ای پر از گل و گیاه و خدمتکاران و دوستان خوش خلق‌شان زندگی می‌کنند، در حالی که خانه‌شان رسما دیوار به دیوار کمپ «اشویتز» است که وحشتناک‌ترین و بدنام‌ترین کمپ دوران نازی‌هاست. زن خانواده کاملا از واقعیت جداست و خانه‌اش را بهشت می‌داند و خود را ملکه اشویتز! این تفاوت فکر و این تفاوت فضا تماشاگر را شگفت‌زده می‌کند و صحنه‌هایی کمدی به وجود می‌آورد. میل به ندیدن و عذاب وجدان از این خنده، در تمام طول فیلم تماشاگر را درگیر خود می‌کند.

دیگر تفاوت این فیلم با تمام فیلم‌های جنگ جهانی دوم، نشان ندادن حتی یک صحنه از جنگ یا حتی کمپ است. غیر از یکی از زندانیان که در چند صحنه به داخل حیاط رویایی «هاس»‌ها می‌آید، هیچ اثر و نشانه‌ای از زندانیان و کمپ و وحشت و آدم‌کشی و بدبختی جنگ در فیلم نیست. تنها اشارات فیلم از طریق صدا‌هایی است که گهگاه شنیده می‌شوند یا حرف‌هایی است که گاه بین پدر خانواده و همکارانش رد و بدل می‌شود؛ و البته دود قطاری که مرتبا از پشت خانه می‌گذرد و هر روز و هر شب زندانیان بیشتری را برای کشتن به این کمپ مرگ می‌آورد.

استفاده از رنگ‌های فانتزی و شار‌پ مثل سبز و قرمز و صورتی و کنتراست این‌ها با اتفاقاتی که می‌دانیم در چند قدمی این زندگی رویایی و این به اصطلاح خانه رویایی اتفاق می‌افتند ولی هیچگاه نمی‌بینیم، تکان‌دهنده‌اند و تاثیر بیشتر و عجیب‌تری بر تماشاگر می‌گذارند، چون نمی‌بینیم‌شان، پس تصورشان می‌کنیم؛ و قطعا تصورات ما از تصاویری که حاضر و آماده جلوی چشمان‌مان می‌گذارند، ماندگارترند و بر ذهن و حافظه‌مان می‌چسبند و می‌مانند. ما هرگز آن طرف دیوار بهشت جعلی خانواده «هاس» را نمی‌بینیم، اما خاکستر‌هایی که باغبان در باغچه زیبای این خانواده بر پای درختان می‌پاشد، تاییدی بر تفکرات وحشتناک ماست…

نظر مرا اگر بخواهید، «جاناتان گلزر»، این کارگردان بریتانیایی بعد از ده سال، فیلمی ساخته که لایق بهترین‌ها در کن است. توصیه می‌کنم که «درباره علف‌های خشک» را حتما ببینید.

ارسال نظرات